سه شنبه 24 تیر 1393

شبهای بی سارا

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    نوع مطلب :شعرهای فارسی امجد زمانی ،

امجد زمانیباسلام  

 سی دی شماره 1  شعرهای فارسی با نام  شبهای بی سارا.... چند فایلو اپلود كردم.. امیدوارم خوشتون بیاد..بقیه رو بزودی میذارم

لینك دانود شعر فارسی شبهای بی سارا1            برای دانلود اینجا كلیك كنید

لینك دانود شعر فارسی شبهای بی سارا2             برای دانلود اینجا كلیك كنید

لینك دانود شعر فارسی شبهای بی سار31            برای دانلود اینجا كلیك كنید

لینك دانود شعر فارسی شبهای بی سارا4           برای دانلود اینجا كلیك كنید

لینك دانود شعر فارسی شبهای بی سارا5                برای دانلود اینجا كلیك كنید


بنام یگانه داور هستی
با استعانت از ذات مقدس و پاک الهی 
هیات داوران اولین همایش بزرگ شاعران تهران بهار پردیس
ارای خود را به شرح زیر اعلام میکند

شعر نوجوان

هیات داوران لوح تقدیر جوان ترین شاعر جشنواره را اهدا میکند به نوجوان عزیز
خانم ریحانه احمدخانی


شعر  کلاسیک پردیس

هیات داوران خانم عاطفه کاظم زاده را در این بخش شایسته تقدیر میداند و لوح  تقدیر به ایشان اهدا مینماید

مقام سوم:
هیات داوران جایزه نقدی و لوح تقدیر رتبه سوم را اهدا میکند به آقای رضا رجایی نیا
رتبه دوم
هیات داوران جایزه نقدی و لوح تقدیر رتبه دوم را اهدا میکند به آقای امیرستوده
رتبه اول
هیات داوران جایزه نقدی و دیپلم افتخار رتبه اول را اهدا میکند به آقای سلمان منعم


شعر سپید پردیس
هیات داوران  خانم مهسا پازوکیان و خانم زهرا پیشکول را شایسته تقدیر میداند
رتبه سوم
هیات داوران جایزه نقدی و لوح تقدیر رتبه سوم  شعر سپید پردیس را اهدا میکند به خانم زهرا سادات ازادی

رتبه دوم

هیات داوران جایزه نقدی و لوح تقدیر رتبه دوم را در بخش شعر نو پردیس اهدا میکند به خانم سارا رمضانی دلیوندانی

رتبه اول 
هیات داوران جایزه نقدی و دیپلم افتخار رتبه اول را اهدا میکند 
به آقای محمد رستمی نیا
و خانم کوکب توفیق خواه

شعر سپید تهران
هیات داوران اثار خانم تارا کسرایی و خانم ماه تی تی شمس را شایسته تقدیر میداند ولوح تقدیر به ایشان اهدا میکند


رتبه سوم:
هیات داوران لوح تقدیر مقام سوم شعرسپید تهران را اهدا میکند به آقای عمران حیدری آریا 

رتبه دوم:
هیات داوران هیچ اثری را شایسته مقام دوم نمیداند
رتبه اول:
هیات داوران هیچ اثری را شایسته مقام اول نمیداند

شعر کلاسیک تهران
شایسته تقدیر
هیات داوران آثار شاعران گرامی
محمد صابری ،محمدرضا کرم زاده،خانم عطیه نادریان و خانم آلاله رازدان را شایسته تقدیر میداند
و به ایشان لوح تقدیر اهدا مینماید

مقام سوم
هیات داوران لوح تقدیر مقام سوم شعر کلاسیک تهران را بصورت مشترک اهدا میکند به  مهدی زکی زاده وحمید اسماعیلی

مقام دوم

هیات داوران لوح تقدیرمقام دوم شعر کلاسیک تهران را بصورت مشرک اهدا میکند به  اقای یونس نوروزی املش
و خانم شهلا اسماعیلی
مقام اول
هیات داوران دیپلم افتخار بهترین شعر کلاسیک تهران را اهدا میکند به آقای سعید رفیعی

لوح ویژه از نگاه دبیر جشنواره
دبیر جشنواره ازبین ترانه های ارسالی 
لوح تقدیر این بخش را اهدا میکند به خانم مریم حسینی

با احترام و امتنان
هیات داوران اولین همایش بزرگ شاعران تهران،بهار پردیس
حسن اسدی شبدیز
فرهاد سالاری
سیدجعفر عزیزی
و ناظرداوری امجدزمانی


سه شنبه 22 اسفند 1396

گزارش همایش بزرک شاعران تهران

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

بنام یگانه داور هستی

سپاس خدای کلمه و شعر را که در همایش بزرگ شاعران تهران به عنوان داور در خدمت شاعران بزرگ استان تهران ومخصوصا شاعران آینده دار و جوان شهرستان پردیس هستیم
شعر پردیس امروز با احترام از آن یاد میشود و در شعر تهران جایگاه خودرا پیدا کرده است
شعری پویا و ساختارمند که پله های شکوفایی را به بهار گره زده است
ضمن سپاس از همه کسانی که برای رساندن شعر پردیس به این جایگاه تلاش کرده اند توجه همه را به نکات زیر دعوت میکنیم
تمام آثار بدون نام در اختیار هیات داوران قرار گرفت و داوران بدون در نظر گرفتن نام اشخاص به انتخاب آثار پرداخت

نیما در بخشی از نوشته‌هایش بر شناخت جوهر زمان و تبدیل آن به شعر تاکید می‌کند که نکته‌ای کلیدی است؛ بر پایه‌ همین اشاره، پیوند محتوا و درونمایه‌ آثار با واقعیت‌های جاری و شادی‌ها و آلام انسانی، همچنین مناسبت فرم و محتوا و چفت و بست زبان و تم، از معیارهای داوران این مرحله برای انتخاب بوده است.


توجه به شورمندی و حضور «آنِ» شاعرانه ـ حضور و تلفیق عناصری چون تخیل و شهود و اندیشه به همراه زبان آوری _ تصاویر بکر، پیوند با تفکر فلسفی، تاریخ و اسطوره، وجود مشی فکری و اندیشه‌ورزی، حساسیت به مسائل اجتماعی و مختصات زندگی انسان معاصر به دور از احساساتی‌گری و رویکرد پند و اندرزگونه، از دیگر معیارهای داوران این مرحله بوده است.

لازم به یادآوری است که امر داوری و انتخاب، همواره دشواری‌ها و پیچیدگی‌های خود را در پی دارد و تنوع آثار، مسئولیت خطیری را بر عهده داوران می‌گذارد؛ هیأت داوران مرحله‌، طی روزهای  اخیر تلاش کرد با دقت و تأمل در همه‌ آثار رسیده، با توجه به معیارها و مصادیق ذکرشده و برگزاری چندین نشست مشترک پس از انتخاب‌های جداگانه‌ی هر یک از داوران، آثار برگزیده را انتخاب و معرفی کند.

در بخش شعر کلاسیک شاعران تهران و پردیس
با شعرهای بسیار خوبی که سطح کیفی بسیار نزدیکی بهم داشتند مواجه بودیم
که انتخاب را واقعا سخت و دشوار مینمود و این مایه دلگرمی و مسرت همه ما شد
اما در بخش شعر نو  تهران متاسفانه با آثار قدرتمند و ساحتارمند مواجه نبودیم
بیشتر آثار از ضعف های مشهودی رنج میبردند و این تلنگریست برای رویکرد جدیدو باز نگری در امر آموزش ، مطاله و نوشتن.
اما روشن ترین نقطه جشنواره شاید شعر نو شاعران پردیس بود
که یک سرو گردن بالاتر از شعر شاعران تهران بود و این نشانه آموزش مناسب و رویکرد درست به شعر در شهرستان پردیس است
در پایان برای همه شرکت کنندگان آرزوی موفقیت و سربلندی نموده و امید است بهترین انتخاب را کرده باشیم
،
شاعر باشید و شاعر
هیات داوران اولین همایش بزرگ شاعران تهران  ،  بهار پردیس
حسن اسدی شبدیز
 سید جعفر عزیری
 فرهاد سالاری

و ناظر داوری امجدزمانی


جمعه 4 اسفند 1396

At

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

دل من هیچ زمان حال تو تعغیر نکرد
هیچکس مثل تو تعظیم به زنجیر نکرد

انچه اهوی نگاهت به سَرِ من آورد
شیر با بسته ترین صید زمینگیر نکرد

انچنان حادثه ی زخم دلم کاری بود
نوش داروی کسی بعد تو تاثیر نکرد


 من شکستم،  همه ی بند زنان را رفتم
هیچکس آدم ویران  شده تعمیر نکرد
 
تو به من فرصت دیوار نبودن دادی 
هیچکس پنجره رامثل تو تصویر نکرد

آسمان پرشده بود از قفسِ آزادی
کس به اندازه ی تو چلچله تکثیر نکرد

کسی اندازه تو سخت جوانم ننمود
رفتی و هیچ کس اندازه ی تو پیر
نکرد

انقدر روسری بنفش تو قفل گشود
بخدا یک دهم اش دولت تدبیر نکرد

 امجدزمانی ۱۳۹۶/۱۲/۰۴


.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


جمعه 4 اسفند 1396

Bh

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


چهارشنبه 2 اسفند 1396

پروانه

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

چه کسی گفته که پروانه  پرش میسوزد
بخداوند که تنها جگرش میسوزد

هیچ فرقی نکند گریه کنی یا نکنی
هرکس عاشق بشود  خشک و ترش میسوزد

نکند  سرد تو  رفتار کنی با عشقت
باغ سرما زده کلّ ثمرش میسوزد

عشق من  حق بده دایم  نگرانت
 باشم
تو نباشی دل من  سخت سرش میسوزد


شک نکن  عاشق زیبایی  دریا شده است
آسمانی که شبانه قمرش میسوزد


هرکسی سوخته از درد جدایی یکشب
هرکجا شعله ببیند نظرش میسوزد


 ونه تنها خود ان عاشق بیچاره‌ که تا: 
فک و فامیل و همه دور و برش میسوزد

عاشقی فلسفه دارد، طرف ات 
کودک توست
عشقِ تب کرده خودش نه، پدرش میسوزد

شمع ، بی چاره ترین سوخته ی  سوخته هاست
سَرِ پایی که همه عمر سرش میسوزد
امجدزمانی

.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


چهارشنبه 2 اسفند 1396

خدا

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

۱
گاه گاهی دلم از دست خدا میگیرد
آنقدر بغض می آید که صدا میگیرد


مانده ام  عشق اگر هدیه زیبای  خداست
پس چرا میدهدو باز چرا میگیرد


این چه سریست که درگیر کسی میکندت
که سراغ کس دیگر زشما میگیرد


سَرِ شب حال تورا محشر کبری بکند
صبح انروز ولی حال تورا میگیرد
۲


گرچه  افتاده و گاهی فلج مادرزاد
فقط ازمعجزه ی دست تو پا میگیرد


کس و تهدید به ول کردن دستش ‌نکنی
فکر این را نکنی شهر عزا میگیرد


مطمئن باش به محضی که رهایش کردی
یکنفرمثل خودت جای تو را میگیرد

#امجد_زمانی
۱۳۹۶/۱۱/۲۶

.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


چهارشنبه 2 اسفند 1396

حالم

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

حالم اصلا ،حالم اصلا  ،حالم اصلا،خوب نیست
این همه سرمستی از نوشیدن مشروب نیست

یکنفر شورش به پا کرده میان شعر من 
یکنفر که کار چشمانش بجز آشوب نیست

معتقد هستم به اینکه عشق هم این روزها
مثل کالاهای چینی جنس آن  مرغوب نیست

من به رویای تو هرشب دزدکی سر میکشم
پاسخ این سرکشی اما چماق و چوب نیست 

دل که شورش میکند شهری بهم میریزد آی

گرچه در ماشیوه ای راحت تر از سرکوب نیست

دل حریم پاک و زیبایی برای عاشقیست
بعد ازین باید بدانم  هرکسی محبوب نیست

من هزاران چشم میشی دیده ام  در این جهان
هیچ‌ چشمی قدر چشم آهو ات محجوب نیست

باخت هم دنیای خاصی داردو مفهوم خاص
هرکه میبازد به چشمان کسی مغلوب نیست
امجدزمانی 9مه2012


.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


چهارشنبه 2 اسفند 1396

حال تورا میگیرم

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

کافه نشینت که کنم فال تو را میگیرم
ازخدا نامه ی اعمال تو را میگیرم



انقدر حسرت لیمو به دل من مانده
همه ی نوبر امسال تو را میگیرم



ان زمان فکر من از یخ نزدن راحت شد
که شبی گوشه ای از شال تورا میگیرم


رفتی وزخم عمیقی به دل من زده ای
درعوض شاه پر بال تو را میگیرم


فکر این رانکنی کارخودت کردی و رفت
مطمئن باش که من حال تو را میگیرم

امجدزمانی

.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


چهارشنبه 2 اسفند 1396

تهران

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

از پذیرفتن هر بی سر و پا معذورم
بخدا و بخدا و بخدا معذورم


دل من مسکن مسکین بلا جویان است
ازقبولِ  کَسِ بی درد و بلا معذورم



هی ! کجای دل من مثل مسافر خانه ست؟
به دلیل کمَیِ پهنه و جا معذورم


بازکن پنجره را حال دلم باز گرفت
که من از بستن این روزنه ها معذورم

هرکه در زندگی اش یک خط قرمز دارد
هرکسی رد بشود از خط ما معذورم...


کوردم و روی حیا سخت  تعصب دارم
از قبول زن  بی حجب و حیا معذورم

  عشق ! امروز هوای تو و تهران یِکیَ است
از پذیرفتن این  آب و هوا معذورم...
امجدزمانی

.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


جمعه 27 بهمن 1396

7

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

اولین مرحله ی عشق شکوفا شدن است
فصل گل کردن وگل دادن و زیبا شدن است

بخدا بسته ترین قفل اگر هم باشی
اخرین چاره ی هربسته شده،  وا شدن است

دومین مرحله درعشق رهایی چون رود
 بی گمان ناب ترین فرصت دریا شدن است

سومین مرحله یعنی ز خودت دست کشی
من،،و ،،تو ، کم بکنی، مرحله ی ما شدن است

پله ی چار همنجاست که بیمار شوی
بخدا مرحله ی سخت زلیخا شدن است

پنجمین مرحله اینست صبوری بکنی 
اوفقط ناز کند، فصل تمنا شدن است

ششمین مرحله یعنی که به صحرا بزنی
وقت رسوایی و رسوایی و رسوا شدن است

هفتمین مرحله یعنی نرسیدن اری
فصل تنهایی و تنهایی و تنها شدن است

بعد از این گریه امانت ندهد یک لحظه
نوبت تا شدن و تا شدن و تا شدن است

امجدزمانی 
تهران متروانقلاب۱۳۹۶/۱۱/۲۶
.https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی 
#شعرهای_امجدزمانی


پنجشنبه 14 دی 1396

دکتر

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

دکتر برای من کمی شراب تجویز کن
خوابم نمی برد برای خواب تجویزکن


دکتر شبانه بیقرار میشوم ،بیقرار
چیزی برای درداضطراب تجویزکن

دکتر سُرُم نه،قرص نه، دوانه، کمپوت نه
ازباغ پیکرت دو سیب ناب تجویزکن

دکتر چکار میکنی تو بادلم؟ مرده است
لطفادوباره شُک به انقلاب تجویز کن

دکتر به چشمهای من نگاه کن، آفرین
اینک نگاه را به این خراب تجویز کن

دکترحواستان کجاست؟روسری از سَرَت..
آری دورشته موی بی نقاب تجویزکن

راهی جز انتخاب تو نمانده در من بفهم
لطفا برام حق انتخاب تجویز کن
امجدزمانی ۱۵/۱۰/۹۶


پنجشنبه 14 دی 1396

تو چایی ات را بنوش

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

آخرین نامه


چهارشنبه 1 آذر 1396

عنکبوت

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

شاعری  گفت: اگر گوشِ شنیدن باشد
چشم باید که فقط مختص دیدن باشد

آسمان را نتوان پاک نمود از ذهنی 
که همه فکرو خیالش به پریدن باشد


گله ی میشی چشمان خودت رانسپار
دست  یک گرگ که ذاتش به دریدن باشد

حرف آزادی و پرواز  نباید زد با
عنکبوتی که فقط فکر تنیدن باشد

 این زمان ،میوه ممنوعه اگر هم باشی
عاقبت مقصدتو پوچ و  لهیدن باشد



هی! شمایی که به این تازگی عاشق شده اید
 آخر عشق محال است رسیدن باشد
امجدزمانی


چهارشنبه 1 آذر 1396

خاطره

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

آسمانم که توباشی  درو دیوارچه معنی دارد
 فکر  پرواز  که باشد قفس و غارچه معنی دارد

درنگاهم تلی از خاطره های تو تلنبار شده
کس نفهمید ولی این همه آوار چه معنی دارد

من خریدار تماشای توام  گرچه خودم میدانم
رفتن ادم بی پول به بازار چه معنی دارد

وقتی از چارجهت خاطره ها قصد دریدن دارند
وحشت از گرگ وپلنگ وشب و کفتار چه معنی دارد


دل به دریا که زدی مرگ در آغوش تو خواهد خوابید
 از سرت آب که رد شدکم و بسیار چه معنی دارد

با شجاعت همه جا جار بزن عاشق چشمش شده ای
مانده ام این همه ترسیدن و انکار چه معنی دارد

هر که عاشق شده و نیمه ی شب رفته سر قول وقرار
خوب داند اولین لحظه ی دیدار چه معنی دارد


امجدزمانی


یکشنبه 14 آبان 1396

ماه

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﻭﻋﮑﺴﯽ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺍﮔﺮﻧﺸﺪ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯﺁﻥ ﺑﮑﺶ
ﻭﺩﺳﺖ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺳﯿﺐ ﻫﺎ ﻧﻤﯿﺮﺳﺪ
ﺩﻭﭼﻮﺏ ﺭﺳﻢ ﮐﻦ ﻭﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﻭﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ
ﻧﻪ،ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺑﺴﺎﺯ
ﻭﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﻥ ،ﻧﻪ ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ ﺑﮑﺶ
چه ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻭ ﭘﺎﻭﺩﺳﺖ ﻣﯿﮑﺸﯽ؟
ﺩﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﭼﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ که باز هم ﺧﻼﻑ ﮐﺮﺩ ؟ 
ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺁﺷﯿﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﻭﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯼ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﯿﺮ
ﻭﺗﺎ ﺷﺐ ﺩﻟﻢ ﮐﺸﺎﻥ ﮐﺸﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺧﻄﻮﻁ ﺭﻧﺞ ﺭﺍ ﺟﺪﺍ ﻣﮑﻦ ﺯﻣﻦ
ﻣﺮﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺩ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﻧﮑﻦ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪ
ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺑﻤﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﻮ ﺑﺨﻨﺪ
ﻭﺑﺎﻟﻬﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﮑﺶ
ﻭﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺗﻔﻨﮕﻮ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺗﯿﺮ ﺭﺍ
ﻭﺁﺏ ﻭ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺠﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺩﻭﺑﺴﺘﻪ ﻗﺮﺹ ﺩﺭﺩ ﺳﺮ ﺑﺨﺮ وﺑﻌﺪ
ﺻﻔﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ  ﺻﺨﺮﻩ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﻧﮋﺍﺩ ﺳﻨﮓ
ﻧﺘﺮﺱ ﭘﺎﯼ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺯنی چنان ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ
ﺯﻧﯽ ﺧﻤﯿﺪه تر زیک کمان بکش
ﺑﺠﺎﯼ ﺳﺒﺰﻩ ﻭ ﮔﻠﻮ ﮔﯿﺎﻩ ﻭ ﺩﺷﺖ
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻧﺪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﺗﻮﻧﺎﻥ ﺑﮑﺶ
و ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺗﻮ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﮑﺶ
ﺍﻣﺠﺪ ﺯﻣﺎﻧﯽ


چهارشنبه 26 مهر 1396

دو ایکس لارج

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

زنهای بسیاری را میشناسم  که دهانشان بیشتر از خمیازه کشدارزندگی باز است  وکلمات را بسوی شیشه های مرد بی ازاری پرت میکنند

زنهایی که زمستان در آنها زاده شده است  ومردی را بیرحمانه دوست  دارند
ومن از تمامشان میترسم
از زنهایی که باران و پنجره را میفهمند
از زنهایی که پاییز عاشق میشوند و دی ماه متولد میترسم. 
زنان بسیاری هستند 
مثلا
زنهایی که  پول از پارویشان بالا رفته 
زنهایی  که هیچکس را دوست ندارند
وسیگارمیکشند
 از تمامشان میترسم

من از زنی که با کلمات ازدواج میکند میترسم
از زنی که روسری اش را ازروزنامه ها درست کرده میترسم  از زنی که فلسفه نیچه را بلعیده  پشت لبخند ژکوند پنهان  شده

و زندگی را با سس فرانسه تزیین کرده میترسم

من از زنی که شعرهای بسیاری سقط کرده و خم به ابرویش نیامده بیشتر میترسم

از زنی که کافه میرود و دیر میخوابد 
از تمام زنهایی که  کفشهای فروغ را میپوشند 
میترسم
من حق دارم 
از زنی که تنش بوی باروت  دو سیب  قهوه خانه های  نیمه راه میدهد
از زنی که شال قرمز دارد و کم حرف میزند
از زنی که کارمند مخابرات است بترسم

من از تمام زنهایی که
پیراهن  مجلسی را با مقعنه ست میکنند
میترسم
من ترسو هستم
و از زنان  دو ایکس لارج بیشتر میترسم

اما
من زنی را دوست دارم...
امجدزمانی


شنبه 21 مرداد 1396

Zah

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

زنی را دوست دارم او فقط زن نیست
شنیدن هیچ وقتی مثل دیدن نیست

زنی عاشق، زنی زیبا که بی پرواست
زنی که شک ندارم خواهر دریاست

زنی که صورتش ماه و تنش ماهی
کشانده هرقلابی را به گمراهی

زنی در من که میگیرم انارش را
ومیمیرم ومیمیرم کنارش را

زنی باحجم شیرینی نبات وقند
مجهز کرده لبها را به این ترفند

 چنان چای کمر باریک وقنددر پهلوست
گهی سردو گهی داغو گهی کمروست


نمیدانم خدا این زن چه کم دارد
که قلب عاشق خود را میازارد؟

زنِ در من خدای مطلق دریاست
زنِ در من بدون هرشکی زیباست
امجد زمانی۲۰/۰۵/۱۳۹۶ 


شنبه 16 اردیبهشت 1396

13wq

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

حال دلم بد شده تاخیر نکن
جان خودت زود بیا ..دیرنکن

من که نشستم به لب گور خودم
یا بُکشم یا که زمینگیر نکن


باز نکن روسری و دست مرا
بر سر این سلسله درگیر نکن


صاف و زلالینه چونان آینه باش
هر دم و هر آینه تغییر نکن


دور خودت قلعه ی محصور نکش
پای مرا در غل و زنجیر نکن

ماهی من را تو به دریا برسان
رود بشو زود بیا دیر نکن

پیش تو خورشید کم آورده ولی
بیشترش کوچک و تحقیر نکن
امجد زمانی 


یکشنبه 28 آذر 1395

نامه234

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

نامه ای به تو

★*****★*****★*****★****★
لعنت به نیمه شبها
به این دقایق تلخ و سیاه
به این همه تکرار تاریک
آدمی نمیداند چگونه از دست این همه خیال قدو نیم قد فرار کند
چقدر به ساعت نگاه کنی
چقدر به خیابان زل بزنی از پنجره وبرگردی سیگاری روشن کنی و.  ...

آخ که نبودت را نه سیگار پشت سیگار تسکین میدهد، نه این همه شب نخوابیدن ها
خوشبختی پرنده نیست بیاید بنشیند لب پنجره و به دامی بچنگش اری 
خوشبختی لابلای موهای تو گم شده
میان انگشتان تو لانه کرده
خوشبختی پیرهن گلدار توست 
و شادی لبخند کودکی است که میان منو تو بخواب میرود
ندارمت ، یعنی من بدبختم
امجدزمانی27اذر 95


دوشنبه 17 آبان 1395

Zxvbnm

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    


تصور کن هوای بعد باران را
خطوطی ممتداز اندوه تهران را

   هزاران عابر بی چتر و بی مقصد
که میبلعد نگاهاشان خیابان را

چراغی روشن از تنهایی مردی
که با خود میشمارد پت پت آن را

چگونه میرود از خاطرش این مرد
قسم های دروغینت به قران را

تو بعد از من چه کردی خاطراتم را
چه کردی ان‌همه اوراق عریان را

به دنیای تو دیگر بر نمیگردم
تمسخر میکند دنیایت انسان را


نفهمیدی که شهریور چه بر من رفت
به بی مهری گذشتم مهر و ابان را


اجاق دست تو دورست و من ماندم
چگونه سر کنم بی تو زمستان را


تو در خواب خوش خود پادشاهی کن
سلاطین کم بیادآرن یتیمان را

مرورت میکند این مرد غمگینت
چنان اعدامی ای  هربند زندان را


شب اخر شدو فردا دم صبحش
به دارش میکشم این جسم بی جان را

نصیحت میکنم  خودرا دم آخر
نصیحت میکنم‌ انسان  نادان را:


اگر یخ کرده دستانت خودت ٬ها٬ کن 
که دست کس نمیگرد به مهر  آن را

 امجدزمانی

@Amjadzamani1


پنجشنبه 6 آبان 1395

امرسان

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    


 عشق اگر عشق تو باشد همه چیزش خوبست
رنج و عذاب و جدل و جنگ و ستیزش خوبست


باغ تمشکست لبانت  ملس و تازه و تر
گاه به یک باغ فقط میوه ی ریزش خوبست

آدم بی کس برود گوشه ای و‌جان بدهد
  مرگ به تنهایی مان ،مرگ تمیزش خوبست

دل نسپارید به یک آدم بیکس غلط است
آدم تنها و‌ غم انگیز چه چیزش خوبست؟


در دل هم با همه ی هستی خود حل بشویم
مثل عسل ، به نظرم عشق غلیظش خوبست

سردی و یخچالی و ازنسل  امرسان هستی
گرچه امرسان فقط از نوع فریزش خوبست

هرچه به دنیاست فقط سالم آن دلچسب است
عاشق بیچاره ولی شکل مریضش خوبست 

طعم تماشای تو یک طعم جدید است گلم
 وای  چه طعمی ست بدو خوبو لذیذش خوبست؟

امجدزمانی


پنجشنبه 29 مهر 1395

Ro

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

گونه ها نوبر گیلاس همین امسال اند
نیم آنها جگری ، نیمه ی  دیگر کال اند

خبر آمدنت  آمده تا رفسنجان
پسته ها از خبر خنده ی تو خوشحال اند

حکم بارانی و در وقت خودش  گر نرسی
شالی و هرچه شمالست همه پوشال اند


زودتر از موعد هر روز خودت را برسان
مردم طایفه‌ ی نرگس تو بی حال اند


دستهایت دو نشانه زخود  البرز اند
شانه هایت به بلندای  خود توچال اند

حافظ و سعدی و صد شاعر پر آوازه
در غزلهای خود از دست غمت  می نالند

یمن و سوریه و هرچه دول در جنگند
سر سبز آبی چشمان تو در جنجال اند

مثل یک سنگ تو در جای خودت سنگینی
همه به میوه ی سرشاخه فقط می بالند

میوه هایی که نمانند سر شاخه ی خود
عاقبت بی برو برگرد همه پامال اند

امجدزمانی
۲۸ مهر ۱۳۹۵


دوشنبه 26 مهر 1395

۴۵۳۵

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    


تقویم را فقط برای عید ننوشتند
تنها برای دیدو  بازدید ننوشتند

شاید برای ثبت خاطرات ما دادند
شاید فقط برای سر رسید ننوشتند

شاید که روز افتتاح‌من دوشنبه‌بود
شاید کنار بخت من ، سعید ننوشتند

در خود هزار شعر ناتمام را کشتم
بر سنگ قبرشان ولی شهید ننوشتند

شاید قدیم ، سرنوشت شاعران بد بود
حتی دوبیت شعر نو‌ ، سپید ننوشتند


«اقبال» شاعران سیاه بود از اول
حتی خوشی  برای «ابو سعید* »ننوشتند

این گرگ سالهاست همنشین گله است
پروین‌ درست گفت...درید ....ننوشتند


ای داد در کتاب سرد و خشک قانون هم
جرمی برای او که دل برید ننوشتند

امجدزمانی


دوشنبه 26 مهر 1395

۴۳۴

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

امان از این شب بی رحمو این دنیای تکراری

دوباره حمله آورده بمن این قوم تاتاری


سپاه« ابرهه» بر من یورش اورده  از هرسو
مگر از آسمان یک معجزه آید به همکاری


وتنهایی چنان  خنجر به جانم میکشد امشب
که «بر بر ها» بجان مردم از روی ستمکاری


به هرجای تنم لشکرکشی کرده  غم عشقت
شبیه لشکرآقا محمد خان قاجاری


منم‌ آن پادشاه مطلق یک امپراطوری
که اکنون بی تو افتادم بروی تخت بیماری


می اندیشم به تو آری به یک‌کشور که دیگر نیست
مرورت میکنم در خود فقط از روی ناچاری


شکوه سبز جنگل های خوش ترکیب گیلانی
وپهلو میزنی گاهی به چالوس وخود ساری


تنت مجموعه ی بی نقص کاشی های  سلجوقی
وطاق ابروانت شاهکار هر چه معماری
ً

به تو‌ به قلعه ی محصور و‌بی نقصی که طرحت را
مهندسهای ساسانی پیاده‌ کرده ان ، آری


چقد در مدح تو گفتند و‌چاپیدند و زر دادیم
ز خاقانی  بگو تاخواجه عبدالله انصاری


منبت کاری بی نقص شهر اصفهان از توست
شکوه تخت جمشیدی ،نمادی از قلم کاری


تو کی مربوط به یک دوره و‌ یک عصر و یک‌ قرنی
تو تنهایادگار جاودان هرچه اعصاری

مدرنیته به تو روکرده در طراحیش امروز
تو  #«عشقی» رو به تو می آورد دنیا به ناچاری


تو شاه ملک هستی هستی و میبخشی ام بی شک
ومن آماده ام خدمت کنم عمری به درباری

امجدزمانی
۲۶مهر۱۳۹۵


شنبه 24 مهر 1395

Sa

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

پاسخ بده ، در من چه جنونیست که عاقل شده‌ ام
 دریا زده ام ، موجم و بی تاب تو ساحل شده ام

دل از کف خود دادمو خواب از سر وجان از تن خویش
این داد و ستد نیست ،!! من از عشق چه حاصل شده ام؟


من یک سند گم شده ام ، بعد تو نا معتبرم
یا یک سجل ادم مردود که باطل شده ام

من مرتکب شعر شدم  دست به طغیان زده ام
بردار تو اویخته ام جانی و قاتل شده ام

دیگر کسی ام آدم جادار و حسابی ننوشت
من در نظر جمع کسی مثل اراذل شده ام

بیچاره نبودم تو به این روز کشاندی دل من را
من چه‌فقیرم چقدر کوچک‌وزایل شده ام


آن قدر سرم پیش تو خم شد که قبولم بکنی 
درگیر دو‌صد گونه ی امراض مفاصل شده ام


بدتر زهمه درد که در جان و تنم ریخته  است
من ناقل بیماری آشفتگی دل شده ام


من ساده ترین بیت غزلهای خودم  بوده ام آه
با من تو چه کردی که چنین درهم و مشکل شده ام؟

 آن شاعر شیرین چه بلایی به سرش آمده است
بی رحم !    بسی تلخ تر از زهر هلاهل شده ام

من مرسل و  پیغمبر مبعوث خداوند  نی ام
من از پی تشریح دوچشمان تو نازل شده ام

 مامور شدم  تا خط دوری ز هم و‌ پاک کنم
پیغمبر برداشتن ذات فواصل شده ام

امجد زمانی
۲۴ مهر ۱۳۹۵



دوشنبه 19 مهر 1395

Uyf

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

دنبال یه رودم که به دریا برود
یا روزنی  از شب که به فردا برود

در رفته دل از دستمو چون مفصل نیست
با ارتوپدی ، ساده، سر جا برود

دلتنگ کسی هستم و باران و غروب
با چتر سیاهی  که سر ما برود

دلتنگ هوایی که به سرما  بزند
دلتنگ دو دستت که به گرما برود

پاییز به سر تاج طلا را بنهد
تا هر که طلا داشت به یغما برود

دستور بلافصل به باران بدهد
آنقدر ببارد، که غم ازما برود

من مطعنم دختر من بارانیست
باید به دو چشم تر سارا برود

من دوست ندارم بروم اما ،دل
تصمیم گرفته ست ازینجا برود

امجد زمانی
مهر۹۵


یکشنبه 18 مهر 1395

Fg

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    



از چه بگویم که مرا درد درون بسیار است
در شب تلخی که جدایی به سرم آوار است


خویش مپوشان زمن ای دوست که در مکتب ما
ناب ترین لحظه ی یک عشق فقط دیدار است


حاصل پیچ وخم موی طلایی تو است
این نوسانات طلا جات که دربازار است


دست فلک هرچه نمک داشت  به زخمم پاشید
این نمکی کار ندارد؟ چقدر بیکارست


 می روی و  مطمعنم پای کسی دربین است
می روی ومطمعنم دست کسی درکار است


حداقل مادری ات را به نمایش بگذار
بر سر کودک‌من دست بکش، بیمار است
امجد زمانی
مهرماه ۹۵


پنجشنبه 15 مهر 1395

Tel

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    


سلام من به دنیای مجازی
به دنیای همه از خویش راضی

به دنیایی که بد در داخلش نیست
بجز خوبی ،نهایت  حاصلش نیست

همه اهل زد و بند و دروغیم
چراغ سوت و کورو بی فروغیم

اگر اینجا تماما خوب هستیم
همه عالی همه مرغوب هستیم

چقد خوبه تلگرام و نت و چت
زن و‌مردش همه خوبند و‌مثبت

همه عکسا فتو شاپند و روتوش
همه اماده ی عشقند و اغوش

همه دکان بقالی زدن  توش
چه عشقایی که اینجا میخورن جوش

یه دختر صد اکانت مرد داره
خدایی این مجازی درد داره

پسر با نام دختر باز کرده
چونان دختر خودش را ناز کرده

همه خسته همه تنها...بریده
همه به اخر دنیا  رسیده


همه ساکت، همه رامند و آرام
چقد عالیه دنیای تلگرام


همه توی مجازی خوش زبان اند
همه اهل گپند و گفتمان اند

خلاف خانه اینجا مهربانیم
 شبیه جمله ای ساده، روانیم

همه قدری جوانتر از سن خود
همه هم باخبر از باطن خود

ازین کانال به ان کانال رفتن
کپی کردن..کپی کردن مطن تن

وگاهی شب نشینی در گروهی
گهی مخفی گهی هم روی ..روحی..


همه شاعر ، نویسنده، ادیبند
همه خوشگل.همه هم دلفریبند

همه اهل نظر دادن ، نترسند
همه تحصیل کرده‌ ،اهل درسند

چنان  خوبه خدایی این تلگرام
همه افتاده ان از ور بام

مجازی جان تلگرام قشنگم
تو ای دنیای من ،خوش اب و رنگم

مبادا بی تو یک لحظه بمانم
تلگرامم ، گلم  ، دردت بجانم
امجد زمانی




پنجشنبه 15 مهر 1395

۱۶

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

مشخص نیست که ایا برسم یا نرسم

و به آن چشم فریبا برسم یا نرسم


مهم این است که من ماهی ام و رود تویی

مهم این نیست به دریا برسم یا نرسم


مهم این است رسیدن به تو در فکر من است

زنده یا مرده به انجا برسم یا نرسم...

مشخص نیست که ایا برسم یا نرسم

و به آن چشم فریبا برسم یا نرسم

مهم این است که من ماهی ام و رود تویی

مهم این نیست به دریا برسم یا نرسم


مهم این است رسیدن به تو در فکر من است

زنده یا مرده به انجا برسم یا نرسم...


یوسف مصرم واندیشه ی من بردگی است

من وفا دار توام گر به زلیخا برسم یا نرسم


مثل شبنم شده ام زندگی ام بسته به شب

محتمل نیست به فردا برسم یا نرسم


کار سختیست رسیدن به تو با این همه راه

قله ام باش چه بالا برسم یا نرسم


مهم این است به صحرا زده مجنون دلم

مهم این نیست به لیلا برسم یا نرسم


من نویسنده ی این قصه ام وبی خبرم

اخر قصه به،، سارا ،، برسم یا نرسم؟


پاک کن .. یا نرسم...را ..چقدر فعل بدی ست

من مصمم شده ام تا برسم.........


۱۵ مهرماه نودو پنج

امجدزمانی



شنبه 3 مهر 1395

Cv

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

نامه ای به همکلاسی ام بعد از ۳۲ سال
===
تقدیم به همه شما که کلاس اولیتون وخاطراتش دلتونو تنگ میکنه
==============
امروز سی و دوساله میشود کلاس اولی شدنم
وسی و دوساله میشود کلاس اولی شدنت
یادت می آید همین دیرو ز بود انگار
مدرسه سلمان فارسی را وما*  کورد * بودیم
وکتاب فارسی را که بر جلدش درختی ریشه کرده بود
وما  برگرد آن درخت دستهای هم را گرفته بودیموو میچرخیدیم
روستای تاریخ و اصالتم * نرگسی* را 
ومعلمی که فارسی بلد نبود
ما با خوف و هراس و اشتیاق و هزار ازین دست
اولی شدیم
واین اولین جمله ما بود: ئاغا  ئجازه
من دعا میکردم نیمکتمان یکی باشد
تو با تمام دل روستایی ات فقط کنار من مینشستی
ومن  با تمام دل روستایی ام فقط کنارتو مینشستم
*واین آغاز دوست داشتن* بود
امروز پسرم کلاس اولی شدو دختر تو جایی کنارش ندارد
اینجا همه چیز را عوض کردند
حتی پسر مرا هم از دختر تو گرفت این جدا سازی
من هنوز هم  به اولی شدن فکر میکنم و تو....
 تو کدام نیمکت پارک را برای پیری ات برگزیده ای؟
من هم عصایم دنبال جایی برای پارک می گردد
 دلم برا ی تو ، کلاس اول سلمان فارسی و معلمی که فارسی بلد نبود 
وبرای همه کلاس اولی هایی که فارسی بلد نیستند تنگ است
تو.....
امجدزمانی


تعداد کل صفحات: 6 1 2 3 4 5 6
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات