بیاید این داستان برای شماست.
جمعه 5 مهر 1398 03:36 ق.ظ
[اگه حوصله ندارید یا ممکنه بعدش ناراحت شید نخونید!]
همه اتون که دستاتون پر از زخمه و هر روز بلند بلند برنامه ی مرگتون رو فریاد میزنیدکسایی که کلمه ی روانی رو روی پیشونیتون نوشتید و به نظرتون تیمارستان هم نمیتونه جای شما باشه چون موقع عصبانیت یا ناراحتی چیزی رو شکستید
همونایی که فقط از قرصا ژلفونو میشناسنید
باید بفهمید حتی اگه فقط یه درصد به این چیزی که فریادش میکنید فکر کنید، از فکرش تیغو برمیدارید و خودتونو میکشید.
حالمو بهم میزنید تک تکتون با اون زخمای دستتون با اون متن های دپ منزجر کننده با اون اسمایل فیک تهوع اور.
بیاید فقط یه ذره اشو بهتون بگم یه ذره ای خیلی کم از چیزی که تظاهر میکنید
دوهفته تمام بدون اینکه بیشتر از یک ساعت بخوابید، تمام روز یه گوشه میشینید و روزنامه پاره میکند، پاکت شیر رو باز میکنید روش با ناخنتون که کوتاه شده خط میندازید و شباها پتو رو خودتون میکشید چون تو اتاقتون ادمهای وحشتناکی هستن.
دوستی ندارید، حتی نمیتونید اسم کسی که هرروز میبینتشو بگید، جرئت ندارید حتی برید بیرون خونه، به سایه ی خودتونم اعتماد ندارید برای همین جایی که بازتاب نور باشه نمیرید.
جدی میگم تاحالا کسی که یه ذره واقعا حالش خوب نیست رو دیدید؟
تو شش سالگی وقتی دارید تو خونه راه میرید تا یه نفر با چاقو زیر گلوتونو گرفته و تهدید مرگتون کرده؟
بهم بگید تاحالا وقتی همچی ارومه و دارید با خانواده اتون غذا میخورید یکی یوهو قاشق چنگال از دستش ول شده و رو پاتون تشنج بزنه؟
شبها با صدای دادوفریاد بیدار شدید؟ با صدای سری که هربار محکم تر به دیوار خورده میشه؟میفهمید دیوار خونی یعنی چی؟
شاماها ناشیانه از چیزی که حقتون نیست استفاده میکنید.
فقط بعضی وقتا آرزو میکنم ای کاش ای کاش مثل الان که مشکل داشتن ترند بود چهل پنجاه سال پیش بود
اونموقع خیلیا میتونستن با یه دکتر رفتن ساده حالشونو بهتر کنن و الان به خاطر اینکه "مردم چی میگن" این شکلی نباشن
حق شماها این نیست، حق اوناست، خوب بودن حق اوناس نه شما ادم های تهوع آور
حق ادمیه که سالهاس با تمام حمله عصبی هاش دست و پنجه نرم کرده و اینقدر دیر مردم به این باور رسیدن که روانشناس یا روانپزشک رفتن زشت نیست.
حق کسی که ماه هاست خانواده اشو نمیبینه، سال نوشو با سرم ارامش بخش شروع میکنه نه با روبوسی با فامیل.
اونقدر دیر به دیدنش میان که بعد یه ساعت با دستبند میبندش به تخت که خانواده اشونو رها کنن.
حق اونیکه اینقدر دوستی تو زندگیش نداشته یه سری توهم شدن همدم براش، و هیچ آدمی اونقدر دوستش نداره که بهش بفهمونه " من واقعی ام نه اون"
حق کسی که وسط جمع بلند میشه، گریه میکنه، جیغ میکشه چون کسی اونجا وایستاده که میخواد با تفنگ اونو هدف بگیره
حق اونی که میترسه حتی با خانواده اش حرف بزنه، کسی که بعد اینکه کسی رو میبینه صورتشو چنگ میندازه چون صورتش بقیه رو اذیت کرده.
ادمی که حتی میترسه یه قاشق غذا بخوره.
حق کسی که وقتی دید تنها کسی که قبولش داشته مرده سر خاکسپاریش بهش حمله عصبی دست بده
کسی که وقتی رهاش کردن کل خیابونای منطقه اشونو به دنبال صدای دعوای کسی که دوست داره گشت چون با خودش میگفت "شاید ولم کرد ولی اون ضعیفه تو دعوا کم میاره" و نمیتونست تشخیص بده فقط توی سرشه.
کسی که فهمید تمام دوستیش با یه نفر که بهش کمک کرد جرئت داشته باشه با یه " اینا فقط توهمن احمق" تموم شد
کسی که هر روز با گچ روی اسفالت کوچه های محله اشون شعار مینویسه، چون جنگ هیچ وقت دوست داشتنی نیست
کسی که خودشو محو کرده از ذهنش اونقدر که اگه ایینه بزاری جلوش موجود زنده ای توش نمیبینه، ادمی که حتی یادش میره لباس بپوشه
کسی وقتی میخوابه رو تختشه و وقتی بلند میشه میبینه همه با چشمایی گریون نگاش میکنن و میگن "چیزی نیست"
امیدوارم یه روز اینقدر قاتل حرفه ای نه شماها ادم نیستید که اسم کسی که میکشتتون گذاشت، یه سلاخ حرفه ای بشم یا اونقدر پولدار که بتونم مقدار اکسیژنای که هدر میدید رو کمتر کنم
واقعا حقتون نیست، نه نیست، حق شماها نیست.
پ.ن: نه من نمیگم بیمار روانی واقعی منم، نه من اصلا روانی یا حتی بیمار نیستم.
فقط مطمئنم بیمار روانی بودن چیزی نیست که میگن، چون از وقتی یادمه دیدم که چجوری نمیفهمن یه هفته است نه کسی رو دیدن نه چیزی خوردن فقط روی تختن، اینکه فکر میکنن خانواده اشون چیزی رو ازشون پنهون کردن و وکیل میگیرن اینکه میتونستن خوب شن اگه فقط ترند بود و تو این سال خیلی بیشتر از حرفهای که یه ادم که این موضوعا بهش ربط داشته باشه دیدم.
نه این حرفها برام تازگی نداره فقط میترسیدم از گفتنش از اینکه چجوری قضاوت میکنید، دروغ چرا؟ تمام عمرم میترسیدم هنوزم میترسم ولی اینقدر این مدت همتون نداشتن ذره ی درک از چیزی که تظاهر میکنید رو به رخ کشید که تو این یه مورد تمام سلولهام فریاد میزنن که حق اونا بود که خوب باشن نه این لعنتایی که دارن از چیزی که نیستن استفاده میکنن.
و میدونید چیه؟ اندازه ی فاک برام مهم نیست چی فکر میکنید و چه قضاوتی میکنید پس دهنتونو ببنید به اندازه ی کافی رقت انگیز کردید همچی رو، خفه شید فقط خفه شید!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 5 مهر 1398 03:39 ق.ظ