This is the start of the ending

تموم شد، همینقدر سریع

شنبه 25 خرداد 1398 11:29 ق.ظ

نویسنده : ᴢᴇᴅᴅ
این قرار بود یه سفر کوتاه و کسل کننده از دانکستر به لندن باشه ولی هرچیزی بود جز اون.
همچی سریع تر از اون بود که بشه توصیفش کرد
توی کتابخونه همو دیدن، برای همین موقع دیدن فوتبال اشنا به نظر میرسیدن ولی توی کافه چیزی بیشتر از اون بودن
احمق بازی درمیورد و پسر بلندتر درستش میکرد 
و میخندیدن طوری که هیچ وقت یادشون نمی موند برای چی میخندیدن
بعد سینما پیش هم بودن 
اولین بوسه ی آخر 
دیگه اون کسی بودش که وقتی گریه میکرد تو بغل کسی جا داشت
و یه زبون خاص باهام ساختن
و وقتی بالای کابینت بود کسی پایین میاوردتش
ولی همه ی اینا با رفتنش به دانکستر تموم شد، همینقدر سریع.



دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: شنبه 25 خرداد 1398 11:50 ق.ظ

|درمورد ما بنویس|

پنجشنبه 23 خرداد 1398 11:17 ب.ظ

نویسنده : ᴢᴇᴅᴅ
El sueño de un escritor. A writer's dream Writing & Photography Escritura y fotografía. Typewriter / máquina de escribir
دست من نیست که دستگاه تایپ اینقدر کراشه:))



دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: پنجشنبه 23 خرداد 1398 11:18 ب.ظ

بهم بگو کی دیگه لازم نیست بجنگم؟

یکشنبه 5 خرداد 1398 12:26 ق.ظ

نویسنده : ᴢᴇᴅᴅ
بهم بگو کامل بودن چه حسی داره؟
بهم بگو این جنگ کی تموم میشه؟
بهم بگو کی دیگه لازم نیست بجنگم؟
بهم بگو کی شب راحت میتونم بخوابم؟
بهم بگو چجوری این تاریکی رو رد کنم به روشنایی برسم؟
بهم بگو کی قراره توی رویاهام غرق شم؟
اگه ادامه ندم یه اختلالم
اگه ادامه بدم یه اشتباه بزرگ تر
چون من تنها چرخ اشتباه این ساعتم



دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: یکشنبه 5 خرداد 1398 12:28 ق.ظ



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات