قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل درباره وبلاگ مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
جمعه 14 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
363 - هیچ به هیچ ملا نصر الدین
در زمان قضاوت ملا دو نفر نزد او آمده دعوائی اقامه کردند مدعی اظهار داشت این شخص مرا صدا زد و گفت این بار را بر دوش من بگذار گفتم در مقابل به من چه خواهی داد؟ گفت هیچ، منهم زحمتی کشیده بار را بر دوش او گذاشتم حال هر چه میگویم هیچ مرا بده نمیدهد. ملا گفت خیلی خوب حق داری حالا بیا این فرش را بلند کن. وی بلند کرد ملا گفت در زیر فرش چیست؟ گفتم هیچ ملا گفت این هیچ اجرت تو بود نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 14 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
362 - حلوای ملا نصر الدین
در مجلسی صحبت از حلوا پیش آمد. ملا گفت مدتی است آروزی خوردن حلوا به دلم مانده است گفتند چرا نمی پزی؟ گفت هر وقت آرد حاضر می شود روغن نیست روغن که پیدا شد شکر نیست گفتند که تا حال نشده که هر دو حاضر شود؟ گفت چرا ، آنوقت من حاضر نبودم نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 7 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
361 - ماهی
گرفتن ملا نصر الدین ملا در کنار چشمه آبی مشغول ماهی گیری بود و ماهی هائی که میگرفت در سبدی می انداخت بچه های محل که او را کاملا ً مشغول دیدند هر یک دو سه دانه برداشته فرار میکردند ملا اِلتفات به انها نکرده بکار خود مشغول بود پس از ساعتی کاملا ً خسته شد برخاست که برود چون سبد را نگاه کرد ابدا ً ماهی در آن ندید رو به چشمه کرده گفت: می بینی همانطور که خالی آمده ام خالی بر میگردم دیگر بی جهت بر من منت مگذار پس سبد را به چشمه انداخته گفت اینهم مال تو نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 7 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
360 - ملا نصرا لدین و خواب پریده ملا بعد از نصف شب از خانه خارج شده در کوچه ها میگشت چوکی دار به او رسیده پرسید: ملا در این وقت شب در کوچه ها چه میکنی؟ ملا گفت خان چوکی دار صاحب خدا مبتلایت نکند سر شب خوابم پریده و چند ساعت است هر چه می گردم گردش نمی رسم نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 3 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
359 - استحمام گرم و سرد ، ملا نصر الدین
روزی ملا از صحرا که به خانه آمد زنش گفت: بهتر است فورا" به حمام رفته زود برگردی چون عروسی خواهرم است و تو باید وظیفهَ پدری انجام دهی ملا به حمام رفته با عجله خود را شسته وقت خارج شدن باران شدیدی می بارید حدس زد به این زودی باران آرام نمی شود ناچار لباسهایش را به دستمالی پیچیده و زیر بغل زد و عریان عازم محل عروسی شد اهل خانه که همه منتظر آمدن ملا بودند او را دیدند عریان در هوای بارانی می آید پرسیدند این چه وضعی است؟ ملا گفت: هر کس بی موقع به حمام بروم استحمام سرد و گرم هر دو می کند نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 3 دی 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
358 - انجام وظیفه ملا نصر الدین ملا در باغ خود مشغول کاشتن نهالهای کوچک بود عابری پرسید به چه طمع به کاشتن این درختها مشغولی؟ وتصور میکنی چند سال دیگر عمر مینمائی که ثمر این درختها را بخوری؟ ملا با کمال وُقار گفت: ای نادان دیگران کاشتند میوه آن نصیب ما شد ما می کاریم تا آیندگان از آن استفاده کنند نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||