بحران آب -بحران آب - بحران آب جدی است

تاریخ:یکشنبه 19 شهریور 1396-08:03 ب.ظ

بحران آب -بحران آب - بحران آب جدی است
آقای دکتر کلانتری در خصوص بحران آب تذکراتی داده اند که خیلی تکاندهنده هست .
اگر ده درصد صحبت های آقای دکتر کلانتری درست ارزیابی شود باز  هم نگرانی عمیق هست. از نظر ایشان حتی ما امروز  هم شروع به استفاده بهینه بکنیم و یا مدیریت در منابع آب سامان دهیم و اگر مردم را آموزش دهیم باز دیر شده است.
توسعه در هر  زمینه نیاز به آب دارد در صورتی که ایشان می گویند ایران از لحاظ وضعیت اب مشابه باتلاق گاو خونی خواهد شد.
دوستان خیلی ها علاقه دارند که مصرف آب کشاورزی خود را بهینه کنند و از سیستم های جدید استفاده کنند.
 اما کو راهنما ؟ که پیش پایش راهی نشان دهند ؟
اما کو کمک کننده ؟
اما کو برنامه دولت ؟
امروز یکی از روزنامه ها که احتمالا کار و بارش با دولت جدید رو غلطک و راحتتر شده و جاش کمی محکم شده  غم تکلیف بانوی اولی را داشت که می خواهد این مهم را به زعم خودش جا بیندازد و تیتر یا سر مقاله اش را با ان مزین کرده بود البته ما مخالف نیستیم چرا که هر کاری در جای خودش مهم هست .

مثلی هست معروف  که می گوید: همه جا را درست کرده بودیم مانده بود این جایش .
 
اما غمی که دکتر کلانتری می خورند با غم خوردن این روزنامه فرق دارد
و حال مطالب اقای دکتر کلانتری را با هم بخوانیم :

معاون رییس جمهوری و رییس سازمان حفاظت محیط زیست تاکید کرد: اگر مصرف آب در کشور کم نشود، تمدن هشت هزار ساله ایران نابود خواهد شد. وی افزود: ٧٠ درصد مشکلات کشور از آب است و اگر این روند ادامه یابد، کشور با خطر خشکسالی و نابودی مواجه می شود.

کلانتری با اشاره به این که بیش از ٧٠ تا ٨٠ درصد مشکل کشور نبود آب است، ادامه داد: از بیش از ۴٠ درصد آب های تجدیدپذیر استفاده کرده ایم، یعنی بنا بر استانداردهای جهانی ١١٠ درصد بیشتر مصرف کرده ایم، هیچ کشوری حتی آفریقایی بیش از ۶٠ درصد از آب های تجدیدپذیر خود استفاده نمی کند.

کلانتری درباره محصولات تراریخته گفت: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چهار سال قبل از دانشگاه یزد درخواست کرد که در مورد محصولات تراریخته تحقیق و کار علمی انجام دهد که هفته گذشته نتیجه را به وزارت بهداشت اعلام کرد.
وی در پاسخ به این که خبری در این زمینه از وزرات بهداشت منتشر نشده است، گفت: دانشگاه یزد هفته گذشته نتیجه را از طریق وزرات بهداشت اعلام کرد.

کلانتری همچنین گفت: سیاست سازمان حفاظت محیط زیست توسعه پایدار و متوازن است، ما نمی خواهیم مانع توسعه در کشور شویم اما در مقابل باید همراه با حفظ محیط زیست صورت گیرد.
وی تاکید کرد: نمی خواهیم مانع توسعه واقعی کشور شویم یعنی به بهانه حفظ محیط زیست توسعه را متوقف کنیم، اکنون چهار و نیم میلیون فارغ التحصیل در کشور وجود دارد بنابراین اگر سیاست متوازن در کشور و میان تمام دستگاه های اجرایی رونق یابد، هم محیط زیست حفظ می شود و هم توسعه خواهیم داشت.

معاون رییس جمهوری گفت: آلودگی هوا در تهران و کلانشهرها یکی از مشکلات اساسی است، به ویژه در تهران که با سرد شدن هوا، پدیده وارونگی دما رخ می دهد و آلودگی چندین برابر می شود.
وی افزود: با شناختی که از شهردار جدید تهران دارم امیدوارم تعامل خوبی میان سازمان محیط زیست و شهرداری تهران در راستای کاهش آلودکی هوا ایجاد شود.
کلانتری اظهار کرد: بیشترین منبع الودگی هوای تهران خودروها، موتورسیکلت ها و نیروگاه های اطراف هستند که مدیریت تمام انها کار دشواری است و چون سازمان توان تخصصی کافی ندارد، در نظر داریم در اینده بخشی از وظایف حاکمیتی خود را به دانشگاه ها و مراکز علمی واگذار کنیم.
کلانتری ادامه داد: به عنوان مثال، بخش نظارت بر تولیدات خودرو را به دانشگاه های تهران یا شریف واگذار کنیم.
وی گفت: علاوه بر منابع الاینده موجود، ۵١ درصد الودکی هوای تهران مربوط به خودروهایی است که معمولا کامیون هستند و شب وارد تهران می شوند؛ می توانیم با اخذ قوانینی مانند ممنوعیت ورود خودروهای بالای ١٠ سال به شهر، آلودگی را کاهش دهیم.
رییس سازمان حفاظت محیط زیست تصریح کرد: همچنین بیش از ۲۰ درصد آلودگی شهر تهران مربوط به زمانی است که نیروگاه برق شهید رجایی با سوخت مازوت کار می کند؛ وزارت نفت قول داده است که امسال گاز نیروگاه را قطع نکند.
وی همچنین با بیان این که تهران دیگر جایی برای ترافیک بیشتر ندارد و به پارکینگ تبدیل شده است، افزود: اکنون اطلاعات کافی در این باره که چه خودرویی از کدام نمایندگی بیشترین آلودگی را دارد در اختیار نداریم و باید سازمان را در این زمینه تقویت کنیم.
وی رابطه میان محیط زیست و توسعه را از جنس تعاملی خواند و افزود: محیط زیست نمی تواند ماشین ‘ نه ‘ گفتن باشد بلکه باید مباحث اصلاحی و علمی ارائه دهد، نمی توانیم دستگاه های اجرایی را بدون پاسخ بگذاریم، اکنون محیط زیست به ۸۰ میلیون دوستدار نیاز دارد، باید مجلس، دولت و مردم را با خود همراه کنیم و آنها را با محیط زیست آشتی دهیم که در این میان نقش رسانه ها بسیار پررنگ است.

کلانتری گفت: در حال حاضر آب مهمترین مقوله در کشور است زیرا حیات کشور و تمام زیستمندان آن به آب بستگی دارد بنابراین ۷۰ درصد وقت خود را در سازمان محیط زیست به مقوله آب اختصاص خواهم داد زیرا اگر مصرف آب کم نشود، کشور نابود می شود.
وی درباره سدسازی ها اظهار کرد: به نظر من سدسازی در جاهایی خوب و در جاهایی بد است ، به عنوان مثال اکنون ادامه ساخت سدهای نازلو، باران دوز و سیمینه رود را به رغم صرف هزینه های هنگفت، متوقف کردیم.
وی گفت: نیروهای مربوط به مقوله هوا در سازمان محیط زیست ۲۰ برابر موضوع آب است، یعنی آب در این سازمان جایگاهی نداشته در حالی که امروز ۷۰ تا ۸۰ درصد مشکل کشور نبود آب است.

کلانتری گفت: ۲۰ سال گذشته در شمال کشور دو میلیون و ۳۰۰ هزار هکتار جنگل های هیرکانی وجود داشت که اکنون به یک میلیون و ۱۰۰ هزار هکتار کاهش یافته است.
وی درباره تاثیر سد شفارود در استان گیلان گفت: سال گذشته حَکَم بودم و به سازمان محیط زیست پیشنهاد دادم که وزارت نیرو را موظف کند به ازای هر یک هکتار جنگلی که از بین می رود، ۱۰ هکتار جنگلکاری انجام دهد که بعد از گذشت پنج سال به جای ۶۰ هکتاری که نابود می شود، ۶۰۰ هکتار جنگل خواهید داشت.
کلانتری افزود: شمال کشور نیز با بحران آب مواجه خواهد شد همانطور که تاکنون نیز شده است.

کلانتری همچنین با بیان این که خود را در تمام زمینه های محیط زیستی صاحب نظر نمی داند، گفت: در تلاشم افراد متخصص و ساحب نظر را در راس معاونت ها و امور مربوط به مسائل مختلف محیط زیست قرار دهم.
وی تاکید کرد: بر همین اساس، نسبت به موضوعی که تخصص ندارم اظهار نظر نمی کنم بلکه باید توان مدیریتی را در سازمان افزایش دهیم، به عنوان مثال در زمینه حیات وحش تخصصی ندارم از این رو آن را به دست اهلش می سپارم.
کلانتری گفت: سازمان محیط زیست باید از نمک گرفته تا آهو نظر دهد که چنین توان علمی در سازمان وجود ندارد بنابراین باید از مراکز علمی و دانشگاهی استفاده کنیم.

رییس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: نمی توانیم بر خلاف قانون عمل کنیم، بر اساس قانون سازمان محیط زیست موظف است به هر درخواستی در مدت حداقل سه ماه پاسخ دهد و اگر از آن زمان بیشتر شد دستگاه اجرایی درخواست کننده می تواند کار خودش را انجام دهد.
وی تاکید کرد: بر این اساس حتما باید یک موسسه آینده پژوهشی در محیط زیست ایجاد شود و یا اگر در دانشگاه ها وجود دارد تقویت شود. می توانیم این مراکز و مراکز مشابه مورد نیاز را ایجاد کنم اما نمی توانم در تمام زمینه ها نظر بدهم چون در تمام امور متخصص نیستم.
وی تاکید کرد: باید نسبت به شرایط کشور واقع بین باشیم، کشور به رشد هشت درصدی نیاز دارد بنابراین باید در کنار هم و با تعامل نگاه به توسعه داشته باشیم و محیط زیست را هم حفظ کنیم.

وی به بودجه کم سازمان حفاظت محیط زیست اشاره کرد و گفت: تمام بودجه سازمان حفاظت محیط زیست از کمک بلاعوض دولت به دو منطقه آزاد کمتر است این در حالی است که از این سازمان انتظارات بزرگ هم دارند.
وی افزود: دولت هر سال به دو منطقه آزاد کشور دو هزار میلیارد تومان کمک بلاعوض می کند در حالی که کل بودجه سازمان حفاظت محیط زیست برای یک سال به ۶۰۰۰ میلیارد تومان نیز نمی رسد بنابراین با این بودجه تاکنون کارهایی هم که انجام شده جای شگفتی دارد.

رییس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: یکی از وظابف سازمان محیط زیست احیا و حفاظت از تالاب ها است ، برای اولین بار وزارت نیرو حقابه تالاب ها و رودخانه های کشور را تعیین کرد که میزان ۱۱٫۸ دهم میلیارد متر مکعب است که باید تلاش کنیم ان را از وزارت نیرو بگیریم.
کلانتری افزود: برای کارون ۱٫۸میلیارد متر مکعب و گاوخونی ۱۷۵ میلیون متر مکعب حقابه سالانه تعیین کرده که باید بنا به شرایط منطقه و فصل این حقابه ها را دریافت کنیم ، مثلا حقابه دریاچه ارومیه را نمی توانیم در تابستان دریافت کنیم بلکه در بهمن و اسفند که کشاورزان مطالباتی ندارند، امکان پذیر است.
به گفته وی ، احداث سد درودزن موجب خشک شدن تالاب بختگان شد که باید تلاش کنیم حقابه آنرا دریافت کنیم.
وی تاکید کرد: حقابه تالاب ها و رودخانه ها با سیلاب تامین می شود، سد زدیم و سیلاب ها را مهار کردیم و این مساله موجب قطع جریان آب به سمت تالاب ها شد، مردم باید در دریافت حقابه به ما کمک کنند و مطالبه گر باشند.
کلانتری گفت: به عنوان مثال در استان اصفهان بیش از ۳۰ هزار هکتار فضای سبز با میان بارندگی ۱۳۰ میلمتر در سال وجود دارد بنابراین در اینجا حقابه تالاب گاوخونی در این بخش صرف می شود که مردم باید حق تالاب را مطالبه کنند تا ۱۷۵ میلیون متر مکعب حقابه تالاب داده شود.

رییس سازمان حفاظت محیط زیست درباره برنامه های سازمان در زمینه گرد و غبار در خوزستان گفت: بر اساس اخرین اطلاعات ۲۸ منطقه در ایران و عراق کانون گرد و غبار است که از این تعداد چهار کانون در ایران و ۲۴ کانون در عراق و سوریه واقع است اما آلودگی چهار کانون داخلی معادل ۱۰ کانون خارجی است.
وی افزود: بخشی از آن مربوط به خشک شدن تالاب های خوزستان، بخشی از زمین های زراعی رها شده و همچنین تاثیرات جنگ است که با همکاری سازمان جنگل ها مراتع و آبخیزداری در حال سرو سامان دادن به موضوع هستیم و امسال نیز ۱۹۰ میلیارد تومان اعتبار برای این امر تخصیص یافته است.
کلانتری ادامه داد: بخش عمده این مناطق در عراق در تصرف داعش یود و اکنون که داعش در حال نابودی است دولت عراق قول همکاری داده است چون این مشکل آنها نیز هست ، همچنین در حال احداث مرکز آموزشی تحقیقاتی در زمینه گرد و غبار در عراق هستیم .
وی تاکید کرد: با قاطعیت می گویم اگر حقابه زیست محیطی تالاب ها رعایت شود در مدت دو تا سه سال گرد و غبار مهار خواهد شد.

دریاچه ارومیه موضوع دیگری بود که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در نشست خبری به آن پرداخت و گفت: حیات دریاچه بعد از این به میزان تامین اعتبارات آن بستگی دارد، راه حل های اجرایی خوبی برای احیای آن مشخص شده است اما اگر منابع مالی تامین شود قول می دهم که در حد اکولوژیک احیا شود.
وی افزود: دریاچه اکنون به مرحله تثبیت رسیده و دیگر از خطر خشک شدن دور شده است اما هر چه دیرتر پول بدهند، دیرتر احیا می شود؛ هزینه احیای دریاچه سالانه دو هزار میلیارد تومان است اما سال گذشته فقط ۷۰۰۰میلیارد تومان تخصیص داده شد.
کلانتری تاکید کرد: اهمیت احیای دریاچه ارومیه در مهار ریزگردهای نمکی آن بود که با اقدامات صورت گرفته ۶۰ تا ۷۹ درصد آنها مهار شده است، سازمان جنگل ها در این زمینه با انجام پوشش گیاهی بسیار خوب عمل کرده است، طرح های آبرسانی به دریاچه پر هزینه است.
وی گفت: دریاچه ارومیه برای احیا به ۲۰ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد که تاکنون دو هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان آن تخصیص یافته است.
وی درباره اعتبارات بین المللی از جمله از سوی ژاپن گفت: کل اعتباری که قرار است ژاپن به دریاچه اختصاص دهد دو میلیون دلار است که بیشتر هم صرف کارهای تحقیقاتی و پژوهشی می شود بنابراین بار اصلی آن بر دوش دولت است.

رییس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: مسائل محیط زیستی هر منطقه با منطقه دیگر متفاوت است، به عنوان مثال مشکل اصلی شمال کشور پسماند است اما ممکن است این مساله در جای دیگر اولویت چندم باشد یا در بخشی از کشور، گرد و غبار در اولویت است؛ بنابراین باید با برنامه و با همکاری مردم پیش رویم.
وی تاکید کرد: حفاظت از محیط زیست در کلان وظیفه دولت است اما دولت به تنهایی و بدون همکاری مردم از عهده این کار بر نمی آید، برای همین باید دولت و مردم در کنار هم باشند و این امر نیازمند افزایش آگاهی عمومی است تا شهروندان با حق شهروندی خود آشنا شوند.
رییس سازمان حفاظت محیط زیست با اشاره به این که این کار با کمک رسانه ها امکان پذیر است، تاکید کرد: گفته ام در سازمان هیچ کس حق توهین به خبرنگار را هر چقدر هم نقد کنند ندارد، اعتقاد دارم اگر مسائل را درست منعکس کنید می توانیم به حفظ محیط زیست برای نسل های بعدی امیدوار باشیم.
معاون رییس جمهوری گفت: ما را نقد کنید اما منصفانه باشد و دلایل علمی ارائه دهید، ما معتقدیم با فقر نمی توان محیط زیست را حفظ کرد بنابراین در کنار هم به محیط زیست کمک کنیم.

و اما پیشنهاد : دولت محترم همت کند و فعلا در آب کشاورزی از سیستم های جدید از قبیل قطره ای و بارانی و غیره برنامه ریزی و اقدام کند با وام های کم بهره . که می توانیم بر مشکلات فائق شویم .

  



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

امروز آمدم از روزنامه ها که در بحران کم آبی و بی آبی هشدار داده بودند مطلبی بنویسم که نشد . چرا نشد ؟

تاریخ:پنجشنبه 16 شهریور 1396-11:41 ب.ظ

مدتها بود که سایت  نبودم
امروز آمدم از روزنامه ها که از بحران کم آبی و بی آبی هشدار داده بودند مطلبی بنویسم که نشد . چرا نشد ؟
امروز آمدم در مورد نحوه کاشت گردو و برداشت و فرآوری آن در استرالیا بنویسم نشد چرا نشد  ؟
امروز آمدم در مورد یک ضرب المثل شیزین ترکی بگیم که : بوردا  بیر فالا قویدون  ولی باز هم نشد .

چرا که آنقدر از میانمار مصیبت شنیدم و دیدم  که راستش خفه شدم . وقتی مطلب می نویسیم فکر می کنیم تاثیر می گذارد و ادم کشی و غیره را  از میان بر می دارئد و یا از ان کم می کند .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

نوای لالایی از مادران (نقل از وب

تاریخ:جمعه 6 مرداد 1396-09:38 ق.ظ


تقدیم به مادران ( تکمیل خواهد شد )
ای لای دئیــم یاتـاسان
گــول غونچییه باتـاسان
گـول غونچه لر ایچینـده
شیرین یــــوخو تاپاسان

***

لالای بالام جـــان بالام
مـــن سنه قوربان بالام
آغلاماخـــلان باغریمی
گل ائله مه قــــان بالام

***

لای لاین سسی گــلر

یاتار یــــوخوسی گلر

اوزاق اوزاق یــؤللاردان

گلمیین دایــسی گـــلر

***

لای لای چـالّام همه شـه

کاروان گئــــدر یئمیشه

یاستیقینـــدا گول بیتیم

دؤشــه گونده بنوشـــه

***

داغـــــلاردا مئشه لرده

مئه قالدی شوشه لــرده

سن یات یوخون آل گیلن

مــن گه زیم مئشه لر ده

***

لای لای چــــالّام آدووا

علــی یئتــــــر دادووا

علی دادووا یئتنــــــده

منـــی ده سال یـــادووا

***

لای لای دئدیم بویونجــا
باش یاسدیغا قویــــونجا
یات سن گـــول یاتاغیندا
باخیــم سنه دویونجــــا

***

لای لای دئدیم یاتینـــا
گـــؤزله ره م اویانینجــا
زارا آمـــــانا گلـــــــــدیم
سن حاصیلا چاتینجــــا

***

لای لای امـه ییم لای لای
دوزوم چـؤره ییم لای لای
تانــری دان عهدیم بـودور
گـؤروم کومه یین لای لای

***

لای لای اولـــــــدوزوم آییم
لای لای شاماما پــــــاییم
سن گئت شیرین یوخــویا
منـــــــده نفسین ســاییم

***

لای لای گولون دسته سی
دامئغانین پـــــوسته ســی
یوخـــــلا سنه اوخویــــــــوم
قـــارا باغ شیکسته ســی

***

لای لای اوجـــا سهندیم
لای لای شکریم قنــــدیم
دونیا گـــــــــوزلرینــــــــدن
منــــــــده سنی بینــدیم

***

لای لای ارکین قـالاسی
یـــات قهــــرمان بالاسی
یئنه شئهــــدن دولوبدور
گؤزلـــرین پیــــالاســـی

***

لای لای دئدیم یاتاسان
قیزیل گــــوله باتاســـان
مــــن آرزوما چاتمادیــم
سن آرزووا چــــاتاسـان

***

لای لایینـــام یــات بالام

گون ایلـه چیْخ بات بالام
من آرزومــــا چــــاتمادیم

سن آرزووا چــات بـــالام

***

لای لای آهـــو گـــــؤز بالام
لای لای شیرین سؤز بالام
گــــــؤزل لیكده دونیـــــــادا

تكدی منیـــــم اؤز بـــــالام

***

لای لایینــــام اؤز بــــالام
قاشــــی قارا گؤز بـــالام
دیلین بالدان شیرین دیر

دوداغینـــدا سؤز بالام

***

لای لای دیلیـن دوز بالام
دیــل آچ گینـــان تئز بالام
مـن اوتوروم سن دانیش

شیرین شیرین سؤز بالام

***

لای لای بالام گـول بالام
من سنـــه قــوربان بالام
قــان ائیله مه كؤنلــومو

گَل مَنَه بیـــر گول بالام

***

لای لایینام گـــول بــالام
تئل لَــری سونبول بالام
كپنك دن سئرچـــه دن

یوخـوسو یونگول بالام

***

لای لای دئدیم گونده من

كؤلگــده سن،گونده من

ایلـــده بیر قـــــوربان اولار

سنــه قوربان گونده من

***

بالامـــی تانیـــرام من
هــر سؤزون آنیرام من
یــوخـــــودا آه چكنـــده
اود توتـوب یانیرام مـن

***

تــاری تاری  حــاق تاری
گــــــل باجادان باخ باری
كیم بالامی سئومه سه
اونون ائــــــوین یئخ باری

***

لای لای چـالام اوجادان

سسیم  گلیـــر  باجادان

آللاه سنی ساخـــلاسین

چیچك دن  قیزیـــــلجادان

***

بالامسان  بیـــردانامسـان
صدفــده ،  دوردانامسـان
من اؤلسـام  سنه قوربـان
سن اؤلمــا  بیردانامسـان

***

لای لای منیم  ببــه ییـم

بیرآرزوم بیر دیلــه ییـــــم

دارگــونده پیس آیــــــاقدا

سنسن منیم کـومه ییم

***

بیــر سس گلیر ائللردن

شیریـن شیرین دیللردن

تانــری بـالامی ساخلا

آغیر  آیــلار  ایللـــــــردن

***

لالای دئدیم یاتــــاســــان

قیزیل گــــــوله باتاســــان

قیزیل گول سنین اولسون

كــؤلگه سینــده یاتاسان

***

لای لای دئدیم گولونجه 
دانیشینجا گــــــولونجه 
بالامــا لای لای دئــدیم 
ائللری مین دیلینجــــه

***

لای لایینام چمــــن ده 
یئل اویناییب اسنــــده 
محبتــــــدن جؤشیرام 
سن سوتومو امنـــــده

***

لای لای بـــالام بئشیکـده 
بولبول اؤخـــــور ائشیکـده 
سن یات یــوخون آل گیلن 
من دورموشام کئشیکــده

***

لای لای ائـو ائشیکینده 
یات بالام بئشیکینـــده 
بیر من بیردان اولــدوزی
دورموشوق کئشیکینده

***

لای لایین اؤز دیلینــــــده 
چـــالارام اؤز دیلینـــــــده 
روزی سی بؤل اولارمیش 
اؤلان قــــوزی ایلینـــــــده

 

لای لایینام یات بالام 
گون ایله چیخ بات بالام

من آرزیما چاتمادیم سن آرزووا چات بالام

 

 

لای لای جیران گوز بالام 
لای لای شیرین سوز بالام 
گوزل لیکده دونیادا تکدی منیم اوز بالام

لالایینام اوز بالام 
قاشی قارا گوز بالام 
دیلین بالدان شیرین دیر دوداغیندا سوز بالام

لای لای دیلین دوز بالام 
دیل آچ گینان تز بالام 
من اوتوروم سن دانیش شیرین شیرین سوز بالام

لای لای بالام گول بالام 
من سنه قوربان بالام 
قان ائیلَه مه کونلومو گَول منه بیر گول بالام

لای لایینام گول بالام 
تئل لَری سونبول بالام 
کپنک د ن سئرچه د ن یوخوسو یونگول بالام

لای لای ددیم یاتاسان قیزیل گوله باتاسان 
قیزیل گولون ایچینده شیرین یوخو تاپاسان

1)                                                            لای لای باغین یئمیشی
یئمیشین قوش یئمیشی
اوشاق حیات گولودور
آتا-بابا دئمیشی

2)                                                            
2) یوخسا قورابییه سن
توتوب سنی ییه سن
هرجور لای لای دئییرم
یوخلامیرسان نییه سن؟

3)                                                            
3) لای لای شیرین دیل بالام
گولورسن بیر تیل بالام
دیلیمیز بال شانی دیر
بالین دادین بیل بالام

4)                                                            
4) گؤزلرین یوم اوشاغیم
اَل لری یوموشاغیم
آییم گونوم اولدوزوم
یات منیم گوی قورشاغیم

5)                                                            
5) لای لای اولدوزوم آییم
لای لای شاماما پاییم
سن گئت شیرین یوخویا
منده نفسین ساییم

6)                                                            
6) لای لای نارین چیچگی!
نارین، نارین، چیچگی!!
ایل باشا باش گولورسن
یوخلا قارین چیچگی

7)                                                            
7)لای لای گولاب آلماسی
لای لای یاپراق دولماسی
سنین بیر ناز باخشین
اوجوزلادار،آلماسی

8)                                                            
8) بالام آیاق آچاندا
آیاق توتوب آچاندا
قوزو قوربان کسه رم
ناز بالام دیل آچاند

9)                                                             ا
9) لای لای دئدیم یاتاسان
چتین یاتما، یات، آسان
آرزیم بودور اوجالیب
گونه،آیا چاتاسان

10)                                                        
10) لای لای قوزو چوبانی
گَل سئویندیر اوبانی
اویناماقدان یورولمور
هر قیزاندا دابانی

11)                                                        
11)لای لای ارکین قالاسی
آذربایجان بالاسی
خزرین دریاسی نین
سنسن قیزیل آلاسی

12)                                                        
12) لای لای مرجان جانیما
دورّومه، مرجانیما
دونیا دا هئچ بیر لذت
سنسیز سینماز جانیما

1)                                                   
13) لای لای مرزه توخومی
آلمیسان وار-یوخومو
یوخویا گئدمه میسن
آپارمیسان، یوخومو...........

 

 

1)     لای لای باغین یئمیشی
یئمیشین قوش یئمیشی
اوشاق حیات گولودور
آتا-بابا دئمیشی


2) یوخسا قورابییه سن
توتوب سنی ییه سن
هرجور لای لای دئییرم
یوخلامیرسان نییه سن؟


3) لای لای شیرین دیل بالام
گولورسن بیر تیل بالام
دیلیمیز بال شانی دیر
بالین دادین بیل بالام


4) گؤزلرین یوم اوشاغیم
اَل لری یوموشاغیم
آییم گونوم اولدوزوم
یات منیم گوی قورشاغیم


5) لای لای اولدوزوم آییم
لای لای شاماما پاییم
سن گئت شیرین یوخویا
منده نفسین ساییم


6) لای لای نارین چیچگی!
نارین، نارین، چیچگی!!
ایل باشا باش گولورسن
یوخلا قارین چیچگی


7)لای لای گولاب آلماسی
لای لای یاپراق دولماسی
سنین بیر ناز باخشین
اوجوزلادار،آلماسی


8) بالام آیاق آچاندا
آیاق توتوب آچاندا
قوزو قوربان کسه رم
ناز بالام دیل آچاندا


9) لای لای دئدیم یاتاسان
چتین یاتما، یات، آسان
آرزیم بودور اوجالیب
گونه،آیا چاتاسان


10) لای لای قوزو چوبانی
گَل سئویندیر اوبانی
اویناماقدان یورولمور
هر قیزاندا دابانی


11)لای لای ارکین قالاسی
آذربایجان بالاسی
خزرین دریاسی نین
سنسن قیزیل آلاسی


12) لای لای مرجان جانیما
دورّومه، مرجانیما
دونیا دا هئچ بیر لذت
سنسیز سینماز جانیما


13) لای لای مرزه توخومی
آلمیسان وار-یوخومو
یوخویا گئدمه میسن
آپارمیسان، یوخومو............

 

 دوستان اگر شما هم لالایی شنیده اید در اینجا بنویسیم


+ نوشته شده توسط آلیشان در دوشنبه دهم فروردین ۱۳۹۴ و ساعت


داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

جنگ 12 ساله ایران و عثمانی - 1578 تا 1590 میلادی( بخش سوم)

تاریخ:یکشنبه 25 تیر 1396-10:11 ب.ظ

قتل عام مردم تبریز

با وجود موفقیت عثمانیان در فتح تبریز , مقاومت مردم تبریز در داخل شهر و مبارزات قزلباشان در خارج از شهر با عثمانی ها ادامه داشت. نیروهای قزلباش در تمام مدت در حملات پراکنده برای قوای عثمانی مشکل ساز شده بودند و مردم تبریز نیز به قتل و کشتار پراکنده سربازان عثمانی می پرداختند. در جنگی که در روز 20 شوال 993 هجری در نزدیکی تبریز رخ داد قزلباشان حدود 800 نفر از عثمانیان از جمله یحیی خالد بیک (حاکم منصوب شده ارومیه) که برای کمک به تبریز آمده بود و تعداد دیگری از سرداران و صاحب منسبان عثمانی را کشتند. در داخل شهر نیز مردم به مقاومت بر علیه عثمانی ها ادامه میدادند و به هر نحوی در کوچه و بازار اقدام به قتل و کشتار سربازان عثمانی می نمودند و سپس متواری می شدند. به گفته مورخان عثمانی , تنها در یک مورد در یکی از حمام های شهر تبریز مردم چندین سرباز عثمانی را به قتل رساندند. نفرت میان مردم تبریز و عثمانیان آنقدر زیاد شد که در نهایت قوای عثمانی با هجوم به کوچه ها و بازارها و خانه ها , مردمان بی دفاع تبریز را قتل عام کردند , شهر غارت و ویران شد و زنان مورد تجاوز قرار گرفتند. کاتبان جنگی عثمانی که در محل حاضر بوده اند تعداد مردم کشته شده تبریز را بیش از 12000 نفر ثبت کرده اند.

بسیاری از تاریخنگاران ایرانی و عثمانی به قتل عام مردم تبریز توسط عثمانیان در سال 993 هجری اشاره کرده اند. احمد منشی قمی , تاریخنگار قرن 10 هجری همزمان با فاجعه قتل عام مردم تبریز در کتابی با عنوان «خلاصة التواریخ» به شرح و بیان جزئیات این قتل عام پرداخته و چند بیت از «میر جعفر تبریزی» در شرح کشتار فجیع مردم تبریز به دست سربازان عثمانی در رمضان 993 هجری آورده است:

 

تبریز چو کربلا شد از شیـون و شین      فرقی که بود همین بود در ما بین

کان بهر حسین در محرم بوده است        این در رمضان بهر محبـان حسین

در آخر مــاه روزه تبـریـــز الحق         گردیــد چو کربلا ز خون نـاحق

 

در روز 1 ذیقعده 993 هجری در کنار رود واسمانج جنگ شدیدی میان ایرانیان به فرماندهی حمزه میرزا و عثمانیان سر گرفت. چون شب فرارسید قزلباشان مشعل افروخته و جنگ را ادامه دادند , سربازان ایرانی هنگامی که ضعف عثمانی ها و عقب نشینی آنان را مشاهده کردند جرات یافتند و حمله را شدت بخشیدند. در اثر این جنگ عثمانیان شکست سختی خوردند و محمود پاشا فرمانده قوای دیاربکر کشته شد و ایرانیان دشمن را تا قلعه تبریز تعقیب کردند. روز بعد فرماندهان عثمانی به حضور عثمان پاشا آمدند و خواهان بازگشت به سرزمین خود شدند. عثمان پاشا پس از تجهیز قلعه تبریز و استقرار هزاران سرباز و ساماندهی امور در تاریخ 4 ذیقعده 993 به همراه اردوی عثمانی از تبریز خارج و به سمت وان حرکت کرد.

 

       مرگ عثمان پاشا

پس از خروج لشکر عثمان پاشا از تبریز در تاریخ 4 ذیقعده 993 هجری , حمزه میرزا با اطلاع از عقب نشینی لشکر عثمانی به سوی آنان یورش برد و با حمله ای سریع 85 قطار شتر حامل آذوقه اردوی عثمانی را به غنیمت گرفت. با این حمله عثمانیان سازماندهی خود را از دست داده و به صورت پراکنده به مقاومت در برابر قزل باشان پرداختند. در جریان همین حمله خسروپاشا کدخدای عثمان پاشا نیز به قتل رسید. در جریان این عقب نشینی به یکباره خبر مرگ عثمان پاشا پخش شد. عثمانیان علت و محل دقیق مرگ عثمان پاشا را مخفی نگه داشتند. برخی از تاریخ نگاران عثمانی مرگی وی را طبیعی و تعدادی دیگر مرگ او را در یورش قزلباشان به لشکر عثمانی دانسته اند. محل و روز مرگ عثمان پاشا نیز با اختلاف به ثبت رسیده است. پیکر عثمان پاشا را در دیاربکر به خاک سپردند و تاریخ دقیق , مکان دقیق و علت مرگ هرگز به صورت رسمی اعلام نشد. در نخستین روز انتشار خبر فوت عثمان پاشا در تبریز این مضمون , اقتباس شده از اشعار حافظ , در میان مردم پراکنده شد که بعدها به صورت ضرب المثل به کار رفت و در سالها و قرن های بعد الهام بخش شاعران بسیاری گشت:

با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد

برای اینکه ایرانیان از خبر مرگ عثمان پاشا جرات پیدا نکنند و از شرایط استفاده نبرند , حرکت قوای عثمانی در شب ها صورت می گرفت. با این وجود لشکر عثمانی در طول مسیر بازگشت بارهای مورد حمله و دست برد عشایر کرد واقع شد. به علت غنیمت گرفتن بار آذوقه لشکر عثمانی توسط حمزه میرزا , قحطی و گرسنگی و بیماری در میان اردو شایع شد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند , گفته می شود بیش از 15000 راس از چهارپایان لشکر عثمانی نیز هلاک شدند. در نهایت اردوی عثمانی در اوج ضعف و ناتوانی به وان رسید و از آنجا به سمت بدلیس حرکت کرد.

بعد از عقب نشینی عثمانی ها قزلباشان به سمت تبریز حرکت نموده و مدت 11 ماه قلعه را به محاصره در آوردند. اما به علت آنکه بیشتر سپاهیان ایران برای دفع ازبک ها به خراسان رفته بودند و نیروهای عثمانی مستقر در قلعه از تعداد نفرات زیاد با تجهیزات کامل از جمله 150 قبضه توپ برخوردار بودند این حملات بی نتیجه ماند.

 

       آمدن فرهاد پاشا

در اوایل سال 994 هجری (1986 میلادی) فرهاد پاشا به عنوان جانشین عثمان پاشا انتخاب گردید و با لشکری بزرگ از استانبول خارج و به سمت آذربایجان حرکت کرد و در اواخر رمضان 994 هجری وارد تبریز شد. فرهاد پاشا پس از ورود به تبریز سه شبانه روز با ایرانیان به جنگ پرداخت و سرانجام پیروز شد و قزلباشان مجبور به عقب نشینی به اوجان شدند. فرهاد پاشا پس از فتح تبریز اقدام به بازسازی و تعمیر قلعه و تکمیل و تجهیز آن نمود و قلعه دیگری نیز در جوار قلعه قبلی ساخت.

در اواخر سال 994 هجری حاکم گوهردان بدون هماهنگی با پادشاه صفوی به قصد آزادسازی تبریز به عثمانیان حمله کرد و شکست خورد. بنا به گفته تاریخنگاران عثمانی گوهردان بین تبریز و بغداد واقع شده بود و 5.000 خانوار جمعیت داشت. حتی حاکم بغداد هم نتوانسته بود با توپ و تفنگ حاکم گوهردان را زیر فرمان خود بیاورد. بعدها جعفر پاشا به آنجا نیرو فرستاد و گوهردان را تصرف کرد.

 

 

به قدرت رسیدن شاه عباس و بروز آخرین جنگ ها

حدود ده سال حکومت شاه محمد خدابنده به علت نابینایی و عدم اقتدار وی , بحران داخلی و خارجی برای ایران به همراه داشت و سلطنت صفویان را با خطر مواجه کرده بود. عباس میرزا در سال 996 هجری در سن 18 سالگی با حمایت سرداران قزلباش به جای پدر به قدرت رسید. در آغاز سلطنت شاه عباس ده سال از تهاجم عثمانیان به ایران گذشته بود و بسیاری از شهرهای آذربایجان و اران و گرجستان و ارمنستان و به تصرف قوای عثمانی در آمده بود , لشکر عثمانی حتی به همدان و نهاوند نیز حمله برده و شهرهای را غارت می کرد , همچنین ازبک ها با تحریک عثمانی ها به غارت و تجاوز در خراسان میپرداختند. در شرایطی که سپاهیان ایران برای دفع تجاوز ازبک ها در خراسان مستقر شده بودند و همزمان از شمالغرب کشور نیز دفاع می کردند , لشکریان عثمانی به نواحی جنوبی ایران هجوم بردند. قوای عثمانی در 21 شوال 991 هجری در کنار رود دجله با ایرانیان خوزستان پیکار کردند که به شکست ایرانیان انجامید و در ادامه بخش هایی از خوزستان به تصرف عثمانیان در آمد.

در محرم 995 هجری , سنان پاشا از بغداد به سوی همدان تاخت و قلعه دینور را ویران کرد و با تعمیر قلعه پیله ور قوای خود را در آنجا مستقر نمود.

در زمستان 995 هجری , شاهقلی سلطان ذوالقدر به عنوان حاکم نخجوان تعیین شد و مامور آزادسازی این شهر گردید. او به نخجوان حمله برد و پس از کشتن حاکم عثمانی حکومت را در دست گرفت و مدت 10 ماه فرمانروایی کرد تا سرانجام بیگلربیگی ایروان به نخجوان لشکر کشید و او را از شهر بیرون کرد.

در اواخر سال 995 هجری قمری شاه عباس برای حمله نهایی به آذربایجان و شروان آماده می شود و فرمان هایی به حاکمان ولایات و استان ها و همچنین به روسای عشایر صادر کرد و قوای زیادی از سرتاسر آذربایجان و کردستان و دیگر مناطق ایران گردآوری نمود. از سوی دیگر عثمانیان تمام نیروهای خود را از آناطولی جمع کرده و با تجهیز آنها آماده مقابله در برابر سپاه ایران شدند. از سوی دیگر عثمانیان مانند سالهای 990 و 991 هجری با تحریک و تجهیز ازبک ها موجب حمله مجدد آنها به خراسان شدند. با گشایش جبهه خراسان ازبک ها به فرماندهی عبدالله خان و با استفاده از تجهیزات و مهمات عثمانیان , در ربیع الآخر 996 هجری موفق به تصرف هرات گشتند و شهر مشهد و پیرامونش را نیز غارت کردند. در این هنگام شاه عباس در قزوین بود و با شنیدن اخبار خراسان از حرکت به سمت آذربایجان منصرف شد و به سمت خراسان حرکت نمود. به این ترتیب یکبار دیگر عثمانیان از استراتژی درگیر کردن صفویان با ازبک ها در خراسان استفاده کردند. در آن دوران شهر گنجه همچنان تحت حاکمیت ایرانیان بود و زیاد اوغلو محمد خان قاجار در شهر حکومت می کرد. لشکر عثمانی که برای مقابله با قوای شاه عباس از شهرهای مختلف آناتولی گرد آمده و تجهیز شده بودند به سوی قفقاز حرکت کردند و شهر گنجه را به محاصره خود در آوردند. پس از سه روز جنگ خونین قوای عثمانی در تاریخ 9شوال 996هجری موفق به پیروزی و فتح گنجه شد. منابع عثمانی آورده اند که پس از این نبرد همه ساکنان گنجه شهر را تخلیه کرده و به سمت رودخانه ارس حرکت کردند به طوری که شهر کاملا خالی از جمعیت شده بود!

در همین هنگام سنان پاشا با اطلاع از درگیری شاه عباس با ازبکها , پس از تجهیز قوای خود از بغداد به سمت نهاوند حرکت نمود و پس از شکست دادن نیروهای ایرانی شهر نهاوند را به تصرف خود درآورد.

با رسیدن اخبار گنجه و نهاوند به شاه عباس , وی به مذاکرات صلح که از چندی پیش تلاشهایی برای آن شده بود روی آورد. اما پیش از نهایی شدن قرارداد صلح با تمام قوا سعی در بازپس گیری نهاوند داشت , به این منظور در واپسین ایام جنگ در ماه رجب سال 997هجری (1590 میلادی) قزلباشان شهر نهاوند را به محاصره در آوردند. با وجود اینکه عثمانی ها از مناطق اطراف نیروی کمکی تهیه کرده بودند اما شرایط همچنان به سود قزلباشان پیش می رفت و احتمال پیروزی ایرانیان بسیار زیاد بود. در این هنگام عثمانی ها به استفاده از نقشه قدیمی اقدام کردند. بار دیگر نیروهای ازبک با حمله به خراسان به قتل و غارت در مشهد و پیرامونش پرداختند. اخبار خراسان باعث شد تا قوای ایرانی بار دیگر به سمت خراسان به حرکت در آیند , پس از عزیمت قزلباشان نیروهای عثمانی بار دیگر بر نهاوند و مناطق حومه آن تسلط یافتند.

 

       نتایج جنگ 12 ساله

در سال 986 هجری قمری عثمانیان بدون هیچ علتی و با قصد تصرف نواحی غربی و شمالغرب ایران و تضعیف حکومت صفویه با زیر پا گذاشتن پیمان صلح آماسیه به سوی ایران یورش آوردند. در ابتدا رویارویی سپاهیان دو طرف در آذربایجان و شروان با ناکامی عثمانیان همراه بود , اما در ادامه با حملات و لشکر کشی های دنباله دار عثمانیان که با هزینه بی حساب همراه بود شرایط تغییر کرد , عثمانیان با حمایت مالی و نظامی از ازبک ها قصد داشتند ایران را در دو جبهه مشغول کنند , از سوی دیگر با گسترش عملیات نظامی در نواحی غرب و جنوبی غربی ایران عرصه را بر صفویان تنگ کردند , بروز بحران داخلی و نا آرامی در برخی مناطق مرکزی ایران , از دست دادن بخش وسیعی از استان های غربی و شمالغربی ایران از جمله اران , ارمنیه , گرجستان , آذربایجان و کردستان و حتی خوزستان و همدان توسط عثمانی ها و تصرف هرات و غارت مشهد توسط ازبک ها باعث شد تا شاه عباس با اولویت بندی بحران های موجود به صلح با عثمانیان رضایت دهد و پس از برطرف کردن مشکلات داخلی و بیرون راندن ازبک ها به مسئله عثمانی بپردازد. دولت عثمانی نیز با وجود فتوحات گسترده , به علت اینکه با لشکر کشی های بی حساب و کتاب چند سالی بود که با بحران شدید مالی مواجه شد بود در کمال میل صلح با ایران را پذیرفت. به این ترتیب عهدنامه صلح فرهاد پاشا در سال 997 هجری قمری (1590 میلادی) میان دولت ایران و عثمانی منعقد گردید.

منابع :

 

1- منصوری , فیروز. مطالعاتی درباره تاریخ , زبان و فرهنگ آذربایجان , تهران , نشر هزار , 1390.

2- پچوی , ابراهیم. تاریخ پچوی. دارالصناعه عامره , استانبول 1283ه.ق , ج2

3- عبدالرحمن شرف. اوزتیمور اوغلی عثمان پاشا. تاریخ

عثمانی انجمنی مجموعه سی. استانبول , سلسله مقالات , از شماره 21 به بعد. 1330تا 1332 هجری قمری

4- منجم باشی. صحایف الاخبار. استانبول 1282 هجری. جلد سوم

5- اسماعیل حقی اوزون چارشلی , تاریخ عثمانی , دکتر ایرج نوبخت , تهران , کیهان , 1390 , جلد سوم

 

6- Göyürç, Nejat. "Solomon Schvvegger ve Seyahat namesi" Tarih dergesi. Cilt: X111.

7- Kizioğlu, Fahrettin. Osmanlilarin Kafkas Ellerin Fathi. Service Matbaasi, Ankara. 1976.

 

 

 

ضمیمه :

 

جنگ‌ها و معاهدات ایران و عثمانی

قتل عام مردم تبریز توسط عثمانیان در سال 993 هجری

 

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به مرکز مطالعات آذربایجان می باشد

    Copyright 2015 www.azerbaijanstudiescenter.org

 




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

جنگ 12 ساله ایران و عثمانی - 1578 تا 1590 میلادی( بخش دوم)

تاریخ:یکشنبه 25 تیر 1396-10:09 ب.ظ


جنگهای شروان
نیروهای مصطفی پاشا در ادامه فتوحات خود پس از تصرف نواحی غربی قفقاز به سوی شهر شماخی در شروان تاختند. اَرَش خان حاکم ایرانی شروان با 25هزار قوای خود به مقابله با عثمانیان پرداخت و در شماخی سه روز جنگ خونین بین سپاهیان ایران به فرماندهی ارش خان با قوای عثمانی به فرماندهی عثمان پاشا ادامه داشت. در روز دوم جنگ حدود 50هزار نیروی کمکی تاتار به فرماندهی سه برادر با نامهای «غازی گرای» و «عادل گرای» و «سعادت گرای» به امداد قوای عثمانی آمدند. به این ترتیب جنگ با تلفات زیادی برای ایرانیان همراه شد و به پیروزی عثمانیان انجامید. عثمانی ها ارش خان را نیز در حضور عثمان پاشا کشتند. مصطفی پاشا که بخشهای عمده ای از قفقاز را تصرف کرده بود عثمان پاشا را به حکومت شروان منصوب داشت و دهها هزار نیرو به همراه تجهیزات و تسلیحات کامل را در منطقه مستقر نمود و خود برای سپری کردن زمستان سال 986 هجری به ارزروم بازگشت.
لشکر مصطفی پاشا در مسیر بازگشت به ارزروم به مدت 5 روز در نزدیکی شهر تفلیس برای استراحت و تجدید قوا توقف کردند. در هنگام توقف در تفلیس طوفان سهمگین تجهیزات لشکر عثمانی از جمله ده هزار چادر را از بین برد. بارش شدید برف آغاز شد و اردوی عثمانی در سرمای شدید زیر برف و بدون سرپناه باقی ماند. در این بلای طبیعی نزدیک به 6هزار نفر از لشکریان مصطفی پاشا به هلاکت رسیدند. علاوه بر این تعداد بی شماری بر اثر گرسنگی و غرق شدن در رودخانه ها جان خود را از دست دادند. گرجی ها نیز به هواخواهی از ایران به مقابله با عثمانی ها پرداختند و به فرماندهی سیمون خان با حمله به اردوی مصطفی پاش در اطراف تفلیس خسارات سنگینی به آنان وارد کردند.
در اواخر رمضان 986 هجری (1578 میلادی) حمزه میرزا (فرزند شاه محمد خدابنده) با وزیرش سلیمان جباری و تعدادی دیگر از سرداران ایرانی به شماخی حمله کردند. در جنگی که بین سپاهیان ایرانی و قوای عثمانی در نزدیکی قلعه شماخی درگفت ایرانیان به پیروزی رسیدند , عادل گرای سردار تاتار به اسارت قوای ایرانی در آمد و عثمان پاشا و نیروهایش در حالت پریشانی و تحمل سرمای سخت زمستان به دربند عقب نشینی کردند. به این ترتیب بخش بزرگی از اران و شروان مجدد به قلمروی ایران بازگشت.
پس از دست رفتن بسیاری از تصرفات عثمانی در قفقاز خسرو پاشا بیگلر بیگی وان به نواحی غربی آذربایجان لشکر کشید. حمزه میرزا برای مقابله با خسرو پاشا و بیرون راندن عثمانیان از آذربایجان با نیروهای خود به تبریز بازگشت. عثمان پاشا با اطلاع از مراجعت حمزه میرزا تعدادی از نیروهای خود را به فرماندهی «دلی کایگی بیگ» مجددا به شماخی فرستاد و آنها موفق شدند تجهیزات و مهمات پادگان شماخی را به دربند منتقل کنند.
در بهار 987 هجری محمد خلیفه ذوالقدر به عنوان حاکم ایرانی شروان منصوب شد. حاکم جدید صفوی پس از استقرار در شماخی با حدود 10 هزار نیرو از رودخانه سمور گذشت و در حوالی دربند به جنگ با عثمان پاشا پرداخت. در ابتدا قوای عثمانی شکست خوردند و به دربند عقب نشینی کردند اما محمد گرای (خان تاتار) به امداد عثمان پاشا آمد و محمد خلیفه ناچارا به شماخی بازگشت.
در ماه های آخر سال 987 هجری محمد گرای خان با هشتاد هزار تاتار به قوای عثمان پاشا در دربند ملحق شد. این قوای تازه نفس به فرماندهی «دلی کایگی بیگ» به سمت شماخی به حرکت در آمدند. نیروهای کایگی بیک قوای ایرانی را شکست دادند و محمد خلیفه حاکم ایرانی شماخی را دستگیر کردند. سرتاسر اران و شروان به دست نیروهای تاتار غارت و ویران شد , بسیاری به قتل رسیدند و در حدود 30 هزار نفر به دست آنان  اسیر شدند. مورخان عثمانی ابعاد قتل و غارت و ویرانی و تعداد اسیران را بسیار زیاد دانسته اند و نوشته اند که در آن ایام غلامان و کنیزان را به چند درهم یا چند قرص نان خرید و فروش می کردند!
مدتی بعد به واسطه سردی زمستان سال 987 هجری , محمد گرای حدود ده هزار نفر از قوای خود را به فرماندهی سعادت گرای در شماخی جهت یاری رساندن به عثمان پاشا اسکان داد و خود به همراه لشکر بزرگ تاتار ها به دربند و کریمه بازگشت. به دلایل مختلف وضعیت برای سربازان عثمانی بسیار سخت بود به طوریکه بسیاری از این سربازان شبانه از پادگان ها گریخته و به ارزروم می رفتند. به این ترتیب قدرت نظامی عثمان پاشا کاهش یافت و پس از مدتی سعادت گرای نیز دستور گرفت تا به کریمه باز گردد. پس از مدت کوتاهی عثمان پاشا چون اطلاع یافت که اردوی ایران به سپهسالاری سلمان جابری عازم شروان است باقی مانده قوایش را جمع کرد و دوباره به سوی دربند رفت. شهر شماخی و کل ایالت شروان و بخشهای بزرگی از قفقاز تا پایان سال 990 هجری تحت حاکمیت ایران بود. در این مدت با وجود درگیری های پراکنده در شروان و مناطق مرزی ایران و عثمانی , مذاکرات صلح هم جریان داشت و البته همزمان با این مذاکرات دربار عثمانی به تمام نیروهای خود در روم و آناتولی دستور داد تا برای تقویت عثمان پاشا به یکدیگر ملحق شوند و به فرماندهی جعفر پاشا خود را به دربند برسانند و آماده نبرد با ایرانیان باشند.
 

جنگ مشعل
نیروهای مجهز و تازه نفس جعفر پاشا زمستان را در دربند سپری کردند. در ادامه جنگ های شروان , در بهار سال 991 هجری (1583 میلادی) نیروهای ایرانی شامل 3هزار سرباز گرجی و 40هزار قزل باش به فرماندهی امامقلی خان در شماخی آماده دفاع و جنگ با قوای عثمانی بودند. عثمان پاشا 50 هزار نفر قشون تازه وارد جعفر پاشا را به مقابله صفویان فرستاد. دو سپاه در نزدیکی شابران (در شمال شماخی) با یکدیگر رو در رو شدند. جنگ خونین میان طرفین آغاز شد , درگیری میان ایرانیان و عثمانی ها در تاریکی شب ها نیز با افروختن مشعل توسط سربازان دو طرف به سختی ادامه داشت و به همین علت این پیکار با نام «جنگ مشعل» معروف شد. سرانجام سپاه ایران شکست خورد و شماخی برای پنجمین بار به اشغال عثمانی ها در آمد.
 

بنای قلعه قارص و حمله به ایروان
همزمان با جنگهای شروان , در اواخر سال 986 هجری هزار صنعتگر با تجهیزات کامل از شهرهای مختلف عثمانی به منظور بازسازی قلعه قارص و ایجاد پادگان در آن شهر اعزام شدند. قلعه مزبور از 25 سال پیش از آن در قالب پیمان آماسیه متروک و مخروبه مانده بود. یکی از مفاد عهدنامه آماسیه این بود که ولایت و قلعه قارص همیشه ویران بماند و طرفین به آباد کردن آنجا که منطقه ای بی طرف میان قلمروی ایران وعثمانی بود، نپردازند. سربازان و صنعتگران عثمانی به فرماندهی جعفر پاشا و رضوان پاشا در قارص حاضر شدند و در مدت چند ماه قلعه عظیمی برپا داشتند و دور قلعه را خندق و پل تعبیه کردند. درون قلعه نیز 5هزار ینی چری با 400 قبضه توپ استقرار یافت.
جعفر پاشا مدتی پس از بنای قلعه قارص , در رمضان 987 هجری با بیش از 40هزار قشون عثمانی به ایروان حمله کرد. تخماق خان بدون اینکه به مقابله برخیزد , شهر را واگذاشت. قوای عثمانی بدون مقاومت سازمان یافته موفق به فتح شهر شدند و به غارت و ویرانی ایروان پرداختند. پس از تصرف ایروان قشون عثمانی به فرماندهی جعفر پاشا به سمت ارزن روم بازگشت تا در بهار سال آینده به ایجاد قلعه در ایروان مبادرت نماید. در این مراجعت به دلیل بدی آب و هوا و کمبود خواربار عده زیادی از لشکر عثمانی تلف شدند.
 

لشکرکشی به آذربایجان و تصرف تبریز
پس از جنگ مشعل و تصرف شروان به دست عثمانیان , تا دو سال درگیری های پراکنده میان دو طرف ادامه داشت. در سال 993 هجری (1585 میلادی) عثمان پاشا بار دیگر به عنوان سردار شرق تعیین شد و فتح آذربایجان به او محول گردید. او با اردوی عظیم از استانبول به سمت شرق رهسپار شد و در روز 5 شعبان 993 به ارزروم رسید. بزرگی لشکر عثمانی به اندازه ای بود که با ورود لشکر به ارزروم , در این شهر قحطی بزرگی اتفاق افتاد. در ادامه حرکت به سمت آذربایجان نیروهای دیاربکر نیز به آنان ملحق شدند و در نهایت لشکر بزرگ عثمانی در روز 12 رمضان 993 هجری به چالدران رسید. قوای عثمانی در ادامه پیشروی خود از خوی و مرند و صوفیان گذشتند. در طول این مسیر مقاومت های جسته و گریخته ای در برابر عثمانی ها شد , با اینکه دستور داده شده بود به مردم آزار نرسانند اما در مرند به علت مقاومت مردم و مخالفت با عثمانی ها نیروهای عثمانی به ویران کردن شهر پرداختند. سپاهیان ایران نیز در نزدیکی صوفیان در انتظار لشکر عثمانی بودند. حمزه میرزا 17هزار نیرو در مکانی به نام علی وار آماده کرده بود و نخستین برخورد نظامی در این منطقه به وقوع پیوست. جنگ به سختی ادامه داشت و طرفین تلفات سنگینی دادند , قزلباشان به علت کمبود نیرو مجبور به عقب نشینی به تبریز شدند. عثمان پاشا با بیش از صد هزار نفر اردوی مجهز از پل رودخانه شورآب گذشت و در روز 26 رمضان 993 هجری به دروازه های تبریز رسید.
لشکر عثمانی علی رغم مقاومت سربازان و مردمان تبریز پس از چند روز جنگ موفق به فتح تبریز شدند. جعفر پاشا به حکومت تبریز منصوب شد و قوای عثمانی بلافاصله اقدام به ساخت برج و بارو در تبریز کردند و در عرض یک ماه قلعه ای ساختند که 12700 متر محیط و 20 برج نگهبانی داشت. دیوارهای قلعه سه متر ارتفاع داشت و با خندق محصور شده بود.



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

جنگ 12 ساله ایران و عثمانی - 1578 تا 1590 میلادی( بخش اول)

تاریخ:یکشنبه 25 تیر 1396-10:04 ب.ظ

در سال 986 هجری قمری (1578 میلادی) عثمانیان با استفاده از هرج و مرج داخلی ایران در ابتدای حکومت شاه محمد خدابنده , بدون هیچ علتی و با قصد تصرف نواحی غربی و شمالغرب ایران و تضعیف حکومت صفویه با زیر پا گذاشتن پیمان صلح آماسیه به سوی ایران یورش آوردند و جنگی را آغاز کردند که تا سال 997 هجری قمری (1590) در حدود 12 سال به طول انجامید. ابتدا رویارویی دو سپاه با ناکامی عثمانیان همراه بود اما در ادامه با حملات دامنه دار و گسترده و صرف هزینه های بی حساب و تحریک ازبکها در شرق برای حمله به خراسان شرایط به نفع قوای عثمانی تغییر کرد.
عثمانیان با تحریک و تجهیز ازبک ها برای حمله به هرات , ایران را همزمان وارد جنگ دیگری در خراسان کردند. از سوی دیگر با گسترش جبهه های جنگ از آذربایجان و قفقاز به کردستان و خوزستان , شرایط  برای دولت صفویه بسیار سخت گردید. این در حالی بود که جنگ های طولانی مدت باعث بروز ناآرامی های داخلی و تضعیف سلطنت صفویان شده بود. در این سالها شاه عباس صفوی با حمایت امرای قزلباش به جای پدر به قدرت رسید و پس از مدتی با اولویت بندی بحران های موجود تصمیم به انعقاد پیمان صلح با عثمانیان گرفت. از اینرو عهدنامه فرهاد پاشا در سال 997 هجری (1590 میلادی) میان طرفین به امضا رسید.

زمینه های بروز جنگ
شاه تهماسب صفوی پس از 54 سال سلطنت پرماجرا و شکوفا , در 15 صفر 984 هجری قمری درگذشت و در پی آن حکومت صفوی دچار آشفتگی و نابسمانی شد. پس از شاه تهماسب , فرزندش اسماعیل میرزا با نام شاه اسماعیل دوم به سلطنت رسید. دولت عثمانی در مدت 16 ماه سلطنت شاه اسماعیل دوم اوضاع ایران را دقیقا مورد بررسی قرار داده و منتظر فرصت مناسب برای حمله به ایران بود. پس از مرگ شاه اسماعیل دوم در تاریخ 13 رمضان 985 هجری قمری , برادر وی شاه محمد خدابنده به قدرت رسید. در این هنگام سلطان مراد سوم که اوضاع را برای جبران شکست های پیشین و گرفتن انتقام از ایران مساعد میدید بدون هیچ علتی با زیر پا گذاشتن پیمان آماسیه که 23 سال پش میان طرفین به امضا رسیده بود , دستور اعزام لشکریان عثمانی به فرماندهی مصطفی پاشا به سمت ایران را صادر کرد. به این ترتیب دور جدید جنگهای ایران و عثمانی از سال 985 هجری (1578 میلادی) آغاز شد و به مدت حدودا 12 سال تا 997 هجری (1590 میلادی) ادامه داشت.

سالومون شویگر ,  در روز یکم ژانویه 1578 میلادی به عنوان سفیر دولت آلمان با هیئت سیاسی به استانبول وارد شد. روز دوم ژانویه 1578 نیروهای مصطفی پاشا سفر شرق را آغاز کردند. سالومون شویگر , سفیر آلمان در عثمانی در سیاحتنامه خود علت آغاز جنگهای 12 ساله ایران و عثمانی را اینچنین بیان میکند:
«جنگ ایران و عثمانی بر مبنای کینه های دیرین این دو ملت است. چون به قدرت و احتشام همدیگر غبطه می خورند و حسد می ورزند. هرکدام سعی می کنند طرف دیگر را تابع خود نمایند. هر دو ملت این کینه و غبطه را در لباس دین و مذهب حفظ کرده اند. مصطفی پاشا بدون علت ایلچیان و حاملان نامه های صلح ایران را به اتهام جاسوسی و خیانت به زندان می انداخت و نامه ها را ترتیب اثر نمی داد. برای اینکه جنگ برای ایشان صرفه اش بیشتر از صلح بود...»


در آستانه حرکت مصطفی پاشا به سمت ایران , فتوای مذهبی شیخ الاسلام محمد ابوالسعود افندی (متوفی جمادی الاول 982 ه.ق) درباره قزلباشان به وسیله شیخ الاسلام قاضی زاده احمد شمس الدین در تاریخ 22 شوال 985 هجری به مصطفی پاشا ابلاغ گردید. مواد این فتوا چنین بود:
1- قتل قزلباشان شرعا حلال است. کسی که آنها را بکشد غازی محسوب می شود و هر گاه به وسیله آنان کشته شود شخص مذکور شهید بوده , غزای اکبر و شهادت اعظم می کند.

2- قزلباشان به پادشاه اسلام [سلطان عثمانی] عاصی شده و به طریق دیگر کافر بوده و بدین سبب قتلشان حلال و جایز است.

3- انتساب شاه اسماعیل به سیادت دروغ است.

4- مبانی اختلافات شیعه و سنی....

5- مال و املاک قزلباشان به سربازانی که آنان را می کشند حلال است.

جنگ 12 ساله


یورش به مناطق غربی آذربایجان
پس از درگذشت شاه اسماعیل دوم و به سلطنت رسیدن شاه محمد خدابنده , خسرو پاشا بیگلر بیگی وان در نامه ای به دربار سلطان مراد سوم نوشت : «هم اکنون فرصتِ مغتنم و مجال مساعد پیش آمده است که از دشمنان انتقام گرفته شود.» پس از ارسال این نامه و کسب اجازه از استانبول , خسروپاشا اقدام به ساماندهی و تجهیز نیروهای خود در منطقه نمود و به این منظور پس از مسلح کردن عشایر کُرد منطقه , به زینل بیک (حاکم حکاری) دستور غارت شهر سلماس را صادر کرد و به او وعده داد که در صورت تصرف این شهر سلماس را ملک موروثی او اعلام خواهد نمود. گروهی از عشایر مامور حمله و تاراج ارومیه و گورچین قلعه شدند. حسین بیک محمودی نیز در چورس و ماکو به غارت و کشتار مردم و قزل باشان پرداخت و شیخ حیدر مکری با یورش به برادوست اقدام به قتل و غارت مردم منطقه کرد. در اواخر ذیحجه 985 هجری خسرو پاشا به استانبول نامه نوشت و خبر داد که امرای وی به نام های یوسف آقا و شاه قلی اوغلوکوچو , شهرهای ارومیه و سلماس را غارت نموده و تا مرند پیشروی کرده و آبادی ها را ویران ساخته اند.
در این هنگام که سرتاسر نوار غربی آذربایجان مورد یورش مزدوران عثمانی قرار داشت , «امیر خان» حاکم شهر تبریز قشون خود را به سلماس اعزام نمود و دو تن از فرماندهان خسرو پاشا به نام های «کوچو بیک» و «غازی بیک» را در یک قلعه محاصره کرد. با رسیدن قوای کمکی برای نیروهای خسروپاشا این محاصره شکسته شد و بسیاری از قزلباشان به قتل رسیدند. هنگامی که مصطفی پاشا در اردهان بود خسروپاشا سرهای بریده 500 قزلباش را به اردوی وی فرستاد و اخبار منطقه را به اطلاع وی رساند. مصطفی پاشا این پیروزی ها را به فال نیک گرفته و مقدمه فتح و ظفر دانست. این درگیری های مرزی در غیاب نیروهای رسمی عثمانی  و توسط عشایر و حاکمان محلی منطقه که توسط دربار عثمانی تحریک و تجهیز شده بودند صورت میگرفت.
از دربار عثمانی به خسروپاشا فرمان رسید که هرگاه از طرف دولت ایران نسبت به تهاجم و تصرف شهرهای ارومیه و سلماس اعتراض شود و مسئله مورد سوال قرار گیرد , پاسخ بدهند که دولت عثمانی هیچگونه دخالتی در این امور نداشته و این مناقشات حاصل اختلافات عشیره ای امرای کُرد منطقه می باشد!

نبرد چیلدر
در سال 986 هجری قمری (1578 میلادی) قوای عثمانی به فرماندهی مصطفی پاشا پس از فتح  اردهان به سمت قفقاز به حرکت در آمد. لشکر عثمانی در ادامه پیشروی های خود به صحرای چیلدر رسیدند و در آنجا با سپاه ایران مواجه شدند. نبرد چیلدر نخستین رویارویی رسمی در دوره جنگهای 12 ساله میان ایران و عثمانی بود.
در صحرای چیلدر 30هزار نفر از نیروهای برگزیده ایرانی به فرماندهی «تخماق خان» , «الله قلی خان» و «قراخان» مستقر شده بودند. قراولان لشکر عثمانی مراتب را به مصطفی پاشا اطلاع دادند , وی نیز «درویش پاشا» بیگلربیگی دیاربکر را مامور مقابله با قزلباشان کرد. نیروهای درویش پاشا در ابتدا ضربات سنگینی به ایرانیان وارد کردند , اما قزلباشان غیرت نشان داده به حملات سریع , وسیع و گسترده دست زدند. در این پیکار بیش از 30 نفر از فرماندهان نامی عثمانیان کشته شدند و حتی درویش پاشا نیز با زخمهای مهلک به قتل رسید. سرانجام «عثمان پاشا» و «بهرام پاشا» و سایر فرماندهان عثمانی وارد میدان جنگ شدند. به علت بارش شدید باران استفاده از توپ و تفنگ مقدور نبود و جنگ خونین تن به تن در میان خون و گل و باران سیل آسا با سلاح های سرد به سختی ادامه داشت. شب هنگام قزلباشان علی رغم جانفشانی ها با پنج هزار کشته شکست را قبول نموده و عقب نشینی کردند. پس از جنگ مصطفی پاشا دو کله منار از کشتگان ایرانی بر پا کرد.

نیروهای عثمانی پس از پیروزی در نبرد چیلدر به سمت قفقاز حرکت کردند و چند روز بعد به تفلیس رسیدند «داود خان گرجی» حاکم ایرانی تفلیس تاب مقاومت در برابر لشکر عظیم مهاجمان را نیاورد و عثمانیان این شهر را فتح کردند. پس از فتوحات لشکر عثمانی در قفقاز «امیر خان» حاکم تبریز و «تخماق خان» در کنار رودخانه کور به مقابله با قوای عثمانی پرداختند. در این نبرد نیز که در گذرگاه رودخانه کور با نام «قویون گچدی» رخ داد قزلباشان شکست خورده و تلفات سنگینی بر نیروهای ایرانی وارد شد.




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

توجه مقامات محترم استان و شهرستان به چورس بیشتر شده است و جای صد شکر و تشکر دارد.

تاریخ:جمعه 23 تیر 1396-09:52 ق.ظ


بازدید معاون پشتیبانی وبودجه استانداری مهندس آقایی زاده از روند زیبا سازی تفرجگاه زیبای ایشیق بلاقی روستای تاریخی و گردشگری





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قسمت دو م داستان زندگی بهروز صمدی همکلاس خودم

تاریخ:یکشنبه 11 تیر 1396-07:37 ب.ظ

با عذر از وقفه ای که در ادامه نقل داستان زندگی بهروز پیش امده بود ولی بنا به قولی که به پسرش داده بودم این بخش هم تقدیم شما می شود


قسمت دو م داستان زندگی مرحوم  بهروز صمدی

بعد از نیمه شب به خوی رسیدیم مثل الان نبود که نگذارند تراکتور وارد شهر بشود و انهم 12 نیمه شب . در هر حال خودمان را با تراکتور به انتهای کوچه شیخ مهدی رساندیم هنوز جوانها و بازنشسته ها در پیاده رو  کوچه بودند و فهمیدیم که زندگی در غیاب ما هم در خوی جریان دارد.

دوستمان از کنار خیابان یک هندوانه هم خریده بود منتهی هندوانه خود منطقه نبود هنوز هندوانه خوی در انزمان نمی رسید . در را زدیم و بهروز با چشم های خسته و متعجب  درب را برویمان باز کرد شاید مانده بود که نیمه شب این بچه ها  خوی چکار می کنند ؟ چای گذاشت خوردیم و یک ساعت از روزگار نا همراه و نا ساز حرف زدیم و تا وقت برگشت به چورس رسید اخر برای اینکه گند کار درنیاید  باید تراکتور را در کوچه پارک می کردیم و تازه باید خنک می شد تا اوستا بیت اله نفهمد.

 ان موقع ها هدایت ، کار کردن و  راند ن تراکتور برای خودش منزلتی داشت . نمی دانید که مردم از راننده تراکتور چقدر مواظبت می کردند . برایش ظرف تکی ابگوشت پر چرب و نرم و با نصف نیم و نیم وجب روغن رویش می کشیدند . برایش سیگار ته پنبه چوبی شاهانه انزمان ( سیگار زر ) می خریدند. لذا ما هم باید بر می گشتیم تا اوستا نفهمد که تراکتورش به یک تور مسافرتی به خوی  رفته و برگشته است . هر چند این اوستای تراکتور آدم  با دل قرص و سر نگهداری بود ولی این دفعه با  قبلا ها فرق می کرد.

 دفعه های قبل که تراکتور را می دزدیدیم ان تراکتور از مارک هانی ماک المان بود و تراتور بسیار قوی بود اما این دفعه تراکتور رومانی و نازک نارنجی بود و هرچند موتور ضعیفی داشت اما بعضی خصوصیاتش تو دل برو بود  مثل یک سواری بود چراغهای بیشتری داشت فرمان هیدرولیک – خیش  شخم زنی هیدرولیک با بازوهای تنظیم شونده – استارت اتوماتیک -  اما مسئله اصلی این بود که اوستا این دفعه با ابوی شریک بود و چندین برابر از ان و به قول معروف مثل تخم چشمش از ان استفاده می کرد .

اوستا دل نازکی داشت و واقعا مرد با خدایی بود و شهادت می دهم که قدری از مهر و حکمت ایزد  لایزال در دل او وجود داشت نماز سر وقت . مسجد سر وقت – مهمانی سر وقت و کار شبانه روز سر وقت . بقدری با مردم مدارا کرده و می کرد که در همان سال اول یعنی از مهر ماه که تراکتور را از کمپانی تحویل گرفته بود تا امدن برف 14 هزار تومان کار کرده بود و این شوخی نبود و یک رکورد بود.  

او   قبلا ها تراکتور هانی ما ک را گاهی  به دست افراد غیر حرفه ای و تازه وارد به عشق رانندگی  تراکتور  و شوفر شاگرد ها می داد و البته نباید از انصاف دور شویم که اوستا از هانی ماک هم خوب مواظبت می کرد ولی وضعیت فرق کرده بود .  اما تراکتور رومانی نصفش مال خودش بود و با ابوی شریک بود .

سر کوچه اوستا که می امد همه به پایش بلند شده و خم می شدند . اخر اولا شخصیتی کاریزما داشت و مورد احترام و توجه همه خصوصا مورد احترام خرمن دارها – کسانیکه قرار بود برایشان بار شن یا خاک بیاورد اخه باید دل اوستا را نگه می داشتند تا اوستا اجازه دهد  تریلی را پر از خاک کند و یا اجازه دهد تا  تورهای بلند تریلر تراکتور را حسابی با کاه پر کنند و یا در روی خرمن و تراکتور را خوب هدایت کرده تا به سرعت  دانه های از ساقه جدا شده و ساقهای گندم به کاه زمستانی چهار پایان تبدیل شود .

پس ما هم که مغز خر نخورده بودیم با این اوستا در گیر بشویم که مثلا بفهمد نیمه شبی تراکتور نازنین از جلو درب کش رفته است . و  اتفاقا خدمتهای خوبی هم برایش می کردیم و هر چند امکاناتی داشتیم اما  چیزی از خدمتکار سلطان سلیمان در در بار عثمانی کم نداشتیم . مادر برای اوستا چای ببریم مادر برای اوستا شام ببریم . مادر برای اوستا گردو بگذاریم ببره برای بچه هایش و اینها چیز کمی نبود و دل نرم و مهربان  اوستا را  نرمتر می کرد .

 خلاصه  به بهروز گفتیم که اقا می ایی چورس؟  بهروز اول مخالفت کرد . ولی بعد نرم شد اقا شوخی نبوذد دوستش ماشین در بستی نه ببخشید تراکتور در بستی برایش اورده بود. بعد از من و من بهروز از شک  افتاد و تصمیم گرفت با ما به چورس بیاید تازه او هم از امتحانات نهایی تمام شده بود و تازه روی اسفالت سیاه در خیابانهای خوی کار کرده و رنگش سیاه تر شده بود .

گوشه اتاق یک جک بزرگ کمپرسی گذاشته شده بود اقا بهروز این چیه ؟

گفت:  اقا این سند مبارزه من با پیمانکار حق نده هست . گویا کمی از حقوق بهروز را بریده بود اما بهروز هم بیکار ننشسته بود و جک او را گرو کشیده و  اورده بود تا به صاحب کار  بفهماند که یک من ماست چقدر کره دارد ؟  

بهروز نه ماشینی داشت و نه کمپرسی که از این جک استفاده کند اما من می دانستم که این جک  در دربار مرحوم اوستای ما ( بیت اله ) خیلی کاربرد داشت و حتما احترام من پیش او بیشتر می شد می توانستم ساعات بیشتری تراکتورش را از دستش بگیرم و خودم شخم بزنم و خودم خرمن کوبی بکنم و …. .

خلاصه بهروز را گول زدم البته خیال گول زدن نداشتم جک نه دست من بود و نه دست من ماند . جک را گرفتم خیلی سنگین بود دو تا کمپرسی را بلند می کرد . اما روغن می داد . عمل نمی کرد .و الان هم نمی دانم سر ان جک چه امد چون بعد از سه ماه بنده به سر بازی رفتم ولی تا انجا که یادم می اید بهروز خدمت نرفت .

در راه باز گشت بهروز شعار می داد و شعار های انقلابی و گاهی هم می خواند انروزها شعار ها مد نشده بود ولی او  و این چند نفر ما از اول  با شاه بد بودیم که البته به قول سعدی چنانکه افتد و دانی این دشمنی ما با شاه قبل از ریشه ای بودن به نظرم یک دوره جوانی با انرژی خاص ان دوره بود و الی شاه ارثیه پدری ما را نخورده بود اما پیش امده بود .

ما سنمان قد نمی داد که از دوره های اوایل رضا خان و بعد از ان در زمان پسرش  چیزی بدانیم ولی با همان اطلاعات هم بو برده بودیم که دانشجویان در دانشگاه مبارزه می کنند.کتک می خورند و اخراج می شوند و مثلا مرحوم جلیل شکور زاده دانشجوی دانشمند ، مبارز و زرنگ چورس کتک درست و حسابی از دست ماموران خورده و مدتی را اب خنک خورده بود و صد البته  می دانستیم یعنی خودمان در کلاس استاد عابدین زاده معلم فیزیک  چیزهایی در پاکت و لفافه  گفته بود که : فلسطین مظلوم است . ادمهای زور گو در جامعه هستند وما دانش آموزان نمی دانیم که چه خبره  او هر بحثی را به جامعه می کشید و در واقع این استاد ما فیزیک و مکانیم جامعه را تدریس می کرد در کتابم این مطالب مانده روزی انها را خواهم نوشت .  

حال این پشت سر گویی ها بر سر چه بود  باز نمی دانستیم . می دانستیم که دانشجویی شعری گفته بود که یک با یک برابر نیست  و این بر سر زبانها افتاده بود و همین نیم بیت یا یک مصرع از ان کافی بود که موتور روغن نخورده و زنگ زده ما چند محصل چورسی را به حرکت در بیاورد .

بهروز تعصب خاصی داشت به هیچ قیمتی حاضر نبود دوستی  را از دست بدهد و تازه دوست که چه عرض کنم با یک نفر که اشنا می شد او را همیشه در حلقه خود نگه می داشت یکی از این افراد تیمور بود که دوست دوران دبیرستان ما بود و اتفاقا از اهالی روستاهای اطراف خوی و هم محلی اوستا بیت اله بود . او با تیمور در یک منزل می نشستند و تیومر مادرش فئت کرده بود مقثل خود بهروز . تیمور دو سه تا برادر و خواهر قد و نیم قد از مادر مرحومش به یاد گار مانده بود و این برای تیمور و پدرش خیلی سخت بود و صدای پدرش در امده بود اداره کرد چندین بچه سخت بود و تازه کار بیرون و نان در اوری  را چه می کرد ؟

بهروز مثل پیچک به تیمور چسبیده بود او هنوز طعم تلخ بی مادری و فوت مادرش سکینه خانم را فراموش نکرده بود و لذا این یک همدردی بود با تیمور . ادم مرحوم  پدر تیمور را می دید به قعر سختی و بی کسی  پی می برد.

تیمور هم بدش نیاید پدر همه ی همه ما از سختی هایی که کشیده بودند بعضی از سخنهایشان بوی نا امیدی و نداری و گرفتاری می داد اما پدرش بشدت ناراحت بود و واقعا این مرد فدا کار از دست روزگار کلافه شده بود . خدا ان مرحوم را هم رحمت کند .

 شاید برایتان تعجب بیاید که ما از خوی تا چورس گناه شاه را شستیم و برای خودش و پدرش، کسانش  و ….  بد و بیراه می گفتیم . و بین ما و خواننده محترم بماند که  با این حرفهای بی تربیتانه و شعار ها  سبک شده بودیم .و نه با تراکتور که با هواپیما می رفتیم یعنی با کمی اغراق پرواز می کردیم تا انروز هر چه در دلمان مانده بود گفتیم و گفتیم و داد کشیدیم . اما نه در میان خیابان ها  ماموران و دیگران بکه نیمه شب در دره های جاده نازک خوی چورس که به بقول نیما چون :

  

در آن دم که بر جا دره ها

 

چون مرده ماران خفتگانند ؛

 

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر

 

به پای سرو کوهی دام ؛

 

گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم

 

تو را من چشم در راهم...

 

نیما یوشیج

 

 

در گرد نه حمزیان درداخل دره وقت خوردن هندوانه بود  ولی  هوا بسیار خنک بود همین چند شب پیش در ساعت 9 شب هوای گردنه را اندازه گرفتم 21 درجه بود و تازه نصف شب حتما به 17 درجه هم پایین می امد .

بهروز و دوستش را در کوچه خودشان پیاده کردم و او سفارش کرد که حتما پول جک را با قیمت منصافانه برایش برسانم و خداحافظی کردیم و این اخرین خدافظی فاصله 37 ساله من و او بود و بعد ندیدمش که پول جکش را بدهم که با عرق جبین کار کرده بود . تازه جک را بعدا خودم هم ندیدم .

 خلاصه تا روزی که سال قبل از خواب و کما بیدار شدم و  تلفن اش را از بردرازاده اش حسین اقا گرفتم و با بهروز حرف زدم و همان خاطرات یکی دو بار هم بعدا ولی بهروز ان بهروز نبود که من شناخته بودم نگو اقا زاده اش باید تحت جراحی قرار می گرفت اما از من قول گرفت که سری به او بزنم و این تابستان حتما می رفتم اما امان از این فلک . البته خودمان هم مقصر بودیم 37 سال یعنی فرصت نبود که  بروم دوستم را ببینم من که هر گز خودم را نمی بخشم .

خلاصه پول جک کمپرسی  را  من  به بهروز بدهکارم حال نمی دانم اقا زاده هایش این را به من حلال می کنند یانه ؟

 خدا رحمت کند




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

احیای قنات در روستای علی اباد جاده ابریشم ( خوی ماکو قدیم و بعد از گردنه حمزیان

تاریخ:یکشنبه 11 تیر 1396-04:49 ب.ظ






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

تسلیت به خانواده های داغلار که با عملیات وحشیانه تروریستی داعش به شهادت رسیدند

تاریخ:چهارشنبه 17 خرداد 1396-11:40 ب.ظ

بسمه تعالی
ضمن عرض تسلیت به خانواده ها و بازماندگان شهدا  و   تشکر و خدا قوت به نیروهای مسلح ایران
این عملیات  عملیات ایذایی هست و مسلما تاثیری نخواهد داشت مگر این که مردم ایران  را با هم متحدتر  و هشیار تر کند.  


داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

ارادت ناگسستنی جناب حافظ به ترکها

تاریخ:پنجشنبه 11 خرداد 1396-12:43 ق.ظ

 

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش

که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم

هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست

که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی

که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم

که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

 



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

مرثیه ای برای مرحوم بهروز صمدی همکلاسی خودم

تاریخ:یکشنبه 7 خرداد 1396-11:36 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ضمن تسلیت به خانواده محترم مرحوم بهروز صمدی  و دوستان او

مرثیه ای برای بهروز صمدی

بهروز صمدی یکی دیگر از دانش آموزان مدرسه مولوی بی خبر گذاشت و رفت و یا این که خبر کرد و رفت. من با بهروز در سه مرحله زندگی کرده ام:

دوره اواخردبستان در چورس،

دوره آخر دبیرستان در خوی

و دوره بعد از سربازی که هر کس در زندگی خود به کما رفت و بعد از سبازی بود که متاسفانه در طول سی سال  یک بار بیشتر او را ندیدم، آن هم در مراسم ختم یکی ازهمسایه های خانم پیر محله بود. بار آخر که او را حس کردم پارسال عید بود فقط صدایش را شنیدم آنهم تلفنی.

لذا لازم دانستم شرحی از زندگی و مظلومیت و در عین حال صفا و صمیمیت او داشته باشم.   

 

نمی دانم که آیا می دانستید که بهروز چه قدر سختی کشید تا به این جا رسید ؟ او از اوایل جوانی سیلی روزگارنا ملایم  را خورده بود مادرمرحومش سکینه خانم او و دیگر برادرانش را تنها گذاشته بود و بعد از آن مرحوم پدرش اقای مشهد محمد علی نیز رخ در نقاب خاک کشیده بود.

در کلاس های پنجم و  ششم دبستان بود که  پسری لاغر اندام و ته کلاس نشین را دیدم که اسمش بهروز بود قدش بلند بود و کنار احمد و توحید می نشست. آنها  قدشان بلند تر بود و اندام درشتی داشتند و بفهمی نفهمی در لابلای نیمکت های چوبی کلاسهای پایین تر کمی گیر کرده بودند و تا این که  باهم در ششم همکلاس شده بودیم.

باید بگویم که قد بلند  و سبزی پشت لب، آنها  را به دنیایی یک پله بالا تر سوق می داد. با اینکه همکلاس بودیم اما به نظر می امد نصف ردیف های جلو در یک عالمی کوچکتر بودند و نصف ردیفهای عقبی جوری دیگرو در عالمی بزرگتر بودند.من ، غلامحسین ، حیدر طاهری ،احمد جعفر پور ،طالب خوش خلق،مهدی حسینی، محرم قلی نژاد از کهریز، جبرائیل ،محمود ولی زاده از کهریز ، شجاع صمیمی از خانگاه   و ایوب ایوبی، قنبر از حاج احمد کندی  و .... از سری های ریز و جلو نشین و عده ای مانند یحیی جلیل پور،نصراله پورمحمد،  نقی حیدری) احمد سهرابی  که هیکل متوسطی داشتند میانه نشین . درشتتر ها هم مانند: بهروز ، توحید ، احمد، عباس رسولی، رمضان روستایی،  مرحوم غلامرضا رنجبری و محرم ستاری لژ نشین کلاس بودند .

استاد مریوانی ( فیاض پور ) معلمی بود بسیار پر انرژی و از اهالی ملایر بود و اغلب اوقات هم با همان لباس نظامی سر کلاس حاضر می شد روش تدریس استاد مریوانی همانند روش امروزی ها بود . او بر خلاف عده ای دیگر از معلمها به سهمیه کتک با ترکه چوب درخت به یا آلبالو اعتقادی نداشت .از دوستان دیگر خبر ندارم که از او چوبی خورده اند یا نه ؟ ولی من هرگز از ایشان گوشمالی ندیدم اگر بگویم که او در طول دوران تحصیلم یکی از دبیران خوش اخلاقی بود که نصیبم شد حرف دروغی نگفته ام که هیچ حتی کم گفته ام.

 من معلمهایی را دیده بودم که البته معلم کلاسهای بالاتر بودند در عین دلسوزی و در حال ناچاری بچه ها را تنبیه می کردند و چوب الف بر سر شان بود مثلا گاهی می شد مرا از کلاس پایه های بالا می خواستند تا  برایشان در سر تخته الف با را بنویسم یا جمله بندی بنویسم و این هم روشی بود که دبیران   می خواستند که به بچه های پایه بالا بگویند که برادر تلاش کنید و نگوید که از ما گذشته هست . در درس تاریخ که  هر کس و اغلب که درس را ازبر نکرده بودند بدون سرو صدا به پای تخته امده و دست خود را مقابل چوب دبیرش باز می کرده و سهمیه خود را گرفته و هم آنها و هم معلمشان این نوع کتک  خوری برایشان سهمیه و عادت شده بود دانش آموز 4 تا ضربه چوب را به ازبر کردن درس ترجیح می داد و بیشتر دانش آموزان تلاش نمی کردند که  تغییری یابند و درس بخوانند .

اما اقای فیاض پور از آنها نبود او روش تشویق را در پیش گرفته بود شاید اولین بار ما در عمرمان می دیدیم که معیار درس و نمره در کلاس ایشان فرق می کند. بهروز در کلاس استاد فیاض پور جایزه بگیر اصلی بود جایزه ای که مثلا یکی از مجلات، پیک ها و خودکار بود . بعد ها که کمی عاقلتر شدم فهمیدم که بهروزدر راه پیشرفت ریاضی اش  از یک حل المسائل استفاده کرده و  پیشرفت خوبی کسب کرده بود .

بعد ها هم  بهروز با کتابهای کمکی میانه خوبی داشت و آن را روشی برای خود بر گزیده بود و علیرغم دست تنگ اش در کلاس آخر دبیرستان و سال آمادگی به کنکور، ایشان چند کتاب متعلق به آموزشگاه توفیقیان خریده بود از جمله فیزیک، ادبیات، جبر و یک جزوه قطور زبان انگلیسی را داشت  که اتفاقا زمان ما از بهترین کتاب های راهنمای دانش آموزان کنکوری بود و من به خاطر همین کتاب جبر و فیزیک  و زبان اغلب خانه بهروز خیمه می زدم واقامت های طولانی من در خانه بهروز صدای مادر بزرگم را در می آورد .

این مرحومه می گفت بچه بیا خانه خودمان و آش همسایه اگرچه خوشمزه هست ولی  یک شرط دارد و  روزی  در خانه ما و یک روز خانه دوستمان . ولی کی حرفش را گوش می کرد؟    شاید پیشرفت درسی جزیی بنده در درس ، همین کتابها بود که بهروز داشت.

به برکت همین کتابها بود که نمره بنده در زبان انگلیسی هفده و نیم و در کنکور ادبیات را 87/5 در صد زده بودم. و تازه اگر فکرهای متفرقه می گذاشت ای بسا که از کنکور نتیجه بهتری هم می گرفتم.اما این فکرهای متفرقه چه بود؟

در سالهای56- 55-54-53-  هنوز بحث سیاست در دبیرستانها  رونق نداشت و نمی دانم ما چه مرضی گرفتیم  که نه سر پیازکه چه عرض کنم ونه ته و کمی از ته اش هم پایین تر نبودیم در وجودمان عشق سیاست زدگی جوانه زد و فقط در سال 56 بود که استاد ما آقای عابدین زاده در کلاس فیزیک در درس مکانیک موسیقی و امواج بحث هایی مطرح می کرد وکلماتی مانند فلسطین، محمد نفتی و ... بنده اکثر جملات ایشان را که رنگ و بوی سیاست داشت در حاشیه کتاب می نوشتم و سرمان به اصطلاح بوی  قورمه سبزی می داد.

  اگر روزی قسمت شد از کتاب قطور فیزیک سال اخر دبیرستان کتابی که خود همین کتاب قطورآنروزها یک متلک برای سال آخری ها بود ( دانش آموزان سال آخر مثلا امروز که درس جبر داشتند عمدا کتاب فیزیک را حمل می کردند که بلی بگویند که ما مثلا درس می خوانیم ) گفته های ایشان را نقل خواهم کرد .البته  گاهی پیش می آمد که آدم چهار تا کلمه از این ور و آن ور می شنید که بی مناسبت نیست یکی از آنها را عرض کنم مثلا   همین بابا ی بهروز یک روز در بازار چورس صحبت از 15 خرداد و 14 خرداد می کرد که در ان روز سیستم محمدرضایی مردم را به خاک و خون کشیده است.یا از ننه بزرگ خود می شنیدیم که مرحوم حاج عباس ایوبی از مبارزین ان دوره گرفتار تعقیب و استراق سمع مامورین امنیتی شاه در و یکی از همسایه های مامور خود در بازار قره ضیا ء الدین  قرار می گیرد.

در اوان همین سیاست پیشگی که  یکی از روزهای  همین روزها ( خرداد 56 ) سیاست ندیده و سیاست کار نکرده کتاب فیزیک و جبر را بوسیدیم و کنار گذاشتیم و  دشمن جانی شاه شدیم و کسی هم از عاقلین نگفت :  اوشاق ندی ؟فشنگ ندیر، سیاست ندی ؟ البته هیچ کاری هم انجام نمی دادیم که براریکه شاه قدر قدرت خدشه ای وارد شود.

البته با اینکه کاری در خور انجام ندادیم ولی از روح شاه چه پنهان که یکی دو بار در جلو مقبره چند تا مطلب و عکس مناسب با ایشان و متناسب با عقل خودمان  از درخت اویزان کردیم و حقیر و مرحوم بهروز از این آویزان کننده ها بودیم  و البته چند روز بعد، در روز امتحان نهایی هنگامی که از امتحان بیرون امدیم شاه و عیالش را زیارت کردیم   با این استقبال شاهانه مان  از  دلش در اوردیم  و این طور شد که در گرماگرم امتحانات خوره ای به جانمان افتاد و سرنوشت ساز کار اصلی خود را که همان  امتحان بود کنار گذاشتیم و به امور شاهانه پرداختیم و از شما چه پنهان که همین کار ها ( ترس از عواقب این تخطی و گرفتار شدن به عدل ملوکانه ) دلسرد شدیم. و دلسردی این بود که پسر اگر گیر بیفتید دیگر درس خواندنتان  به دردتان نمی خورد.

  دوستانی که داستانهای مرا می خوانند شاید یک داستان را خوانده اند به اسم عشق  تراکتور.  و در  این داستنان بهروز یکی از چهره های اصلی هست و ما در تابستان و دزدانه   به عشق این که بهروز در شهر هست از راه شوسه جاده ابریشم ( حمزیان ) شبانه  تراکتور مرحوم اوستا بیت اله  را کش رفته   به خوی رفتیم کاری که هیچ عاقلی نمی کند تا  ببینیم که شهر خوی در تابستان چه رنگ هست ؟.

بهروز تابستانها را در شهر می ماند و کم و بیش پولی جمع می کرد تا در حین تحصیل  خرج کند و امسال را در یک شرکت  خیابا ن کشی کار می کرد اما صاحب کار پول او را نداده بود و بهروز برای اینکه گرو کشی کند یک جک کمپرسی برداشته بود . شب ساعت 12 و نیم به خوی رسیدیم هنوز هندوانه فروشها نبسته بودند و به منزل بهروز در انتهای کوچه شیخ مهدی رفتیم منزلی که به مرحوم علی اکبر عمو بستان  کار معروف تعلق داشت .

بقیه بعد ا



 

  




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

خرمشهر

تاریخ:چهارشنبه 3 خرداد 1396-09:47 ق.ظ

 عکسی از خرمشهر قهرمان را گذاشته بودم که به دلیل  فنی نتوانستم در وب قرار دهم که در اینده این کار را انجام خواهم داد .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

ریشه مثل ها و یا تفسیر انها

تاریخ:جمعه 1 اردیبهشت 1396-08:02 ق.ظ

از خرس یک مو هم بکشی باز غنیمت هست و     ...... 
هزاران مثال برای این مثل می توان شمرد مثلا اگر چه زنبور زرد در زنبورستان مزاحمت ایجاد می کند و کشتن چند تا از انها دردی را دوا نمی کند .
یا اگر از ادم خسیس مبلغ حزیی هم در بیاری بدک نیست . ................. .
ررفیق گرمابه و گلستان و مشابه ان در فرهنگ آذری ....................................



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

سه ضرب المثل : توبه

تاریخ:سه شنبه 29 فروردین 1396-07:51 ق.ظ

لطفا این  مثل ها  را بخوانید :

1- توبه توخلوقدان . داعوا  یوخلوقداندی

( کسی که توبه می کند حتما سیر شده است چرا که آنقدر حریصیم که سیری نمی شناسیم  و متاسفانه آنقدر بی خیالیم که به فکر رستگاری نیستیم - دعوایی که بین آدمها روی می دهد بیشتر از کمبود و نبود امکانات هست ).

البته  خوب است توبه ما نه از سر  ترس ، ناچاری و به قول این مثل خوب  از سیری نباشد. هم چنین خوب است که در نداری و کمبود امکانات نیز کمی حوصله و خویشتن داری نشان دهیم تا اختلاف فیمابین آدمها کمتر باشد .

2 -قربان اولوم او دشمنه ، دشمن قویماز من یخلام

( قربان صدقه آن دشمن بروم که  حواسش به من هست و من هم حواسم به اوست.  دشمن با انتقادی  که از من می کند من خودم را اصلاح می کنم و لذا در کوران حوادث لیز نمی خورم .


3- آتیل مامیش داش، باش یارار ( سنگیکه در دسترس هست اگر هم که انداخته نشود باز پتانسیل سَر شکستن و خون ریختن را دارد . بس بهتر است این سنگ را از خود دور کنیم (حرف و اندیشه ای که در ذهنمان هست که خطرناکه و ممکنه بین انسانها اختلاف بیندازد  از  مغزمان خطور ندهیم و حتی مطرح نکنیم که ما بانی ان محسوب خواهیم شد و عئاقب ان بر عهده ما هست .

 




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 


  • تعداد صفحات :21
  • ...  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • 8  
  • 9  
  • 10  
  • 11  
  • ...  


Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات