هم سال نو مبارک و هم یک مثل

تاریخ:جمعه 3 فروردین 1397-12:45 ق.ظ

سال نو مبارک . و هم یک  ضرب المثل
جان و بدن انسان مانند بقچه لباس هست هر چه باز و بسته نشود تازه تر می ماند هر چه قدر تن و جان را به زحمت بیندازیو و خودمان را اذیت کنیم زود تر بدنمان به تحلیل می رود.
 ترکی اش را شما بنویسید.
 
جان دئدیگین پالتار بوخچاسیدیر .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

دعای سعدی برای ایران

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-10:46 ب.ظ

هم صدا با سعدی سلامتی ملت ایران و ابادی ان را خواهانیم .


یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس

چندان که خاک را بود و باد را بقا

سعدی




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قسمت 5 . یادی از آرمیدگان در آرامگاه خان قبرستانی چورس24 اسفند 96

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-10:26 ب.ظ




و این هم تقدیم به اشرف آقا طاهری و حیدر آقا طاهری همکلاسی خودم . تا هم یادی باشد از مرحومه سکینه خام همسر اشرف اقا و  صبیه ایشان
همانطور که می بینیددر بین  این عزیزان تعدادی  در جوانی فوت کرده اند . این مطالب را در وب  گذاشتم . تا شاید یکی هم در اینده از ما یاد کرد .
اودر پایان یادی از پهلوان نامی چورس اقا کریم . که هم شجریان چورس بود و هم پهلوان .

بماند سالها این نظم و ترتیب

ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی

غرض نقشیست کز ما باز ماند

که هستی را نمی بینم بقایی

مگر صاحبدلی روزی به رحمت 

کند در کار درویشان دعایی

سعدی

اگر قسمت شد در ایام عید از بقیه ارامگاهها عکس خواهم گرفت .






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قسمت چهارم یادی از آرامگاه خان قبرستانی چورس 24 اسفند 96

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-09:58 ب.ظ




جوان ناکام اسفندیار زینالی فرزند عابدین عمو

محمد اصلان پنجه جوان ناکام حمید اصلان پنجه

حاج جلیل اقا طاهری داماد اقای حاج نوراله سلطان بیگی

مرحوم مشهدی الهوردی پور رحیم همسایه و دوست پدرم

این سید بزرگوار  را من ندیدم روحش شاد فوت در سال 1340

اقا میر حسن فرزنداقا میر وهاب مرحوم

اقا میر صادق حسینی مرحوم

مرحوم آقا میر علی حسینی  فرزند میر اسماعیل . و خبر دار شدیم  هم اکنون فرزند ایشان آقا  سید حسین در کربلا در حال زیارت  و نایب الزیاره هستند و خدمتشان سلام داریم. امید هست تسبیح فراموش نشود . 




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قسمت سوم یادی از ارامگاه خان قبرستانی چورس

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-09:44 ب.ظ


این مزار خانم منظره مظاهری هست که بنده هم در تشییع اش بودم فرزند ایشان مرحوم قاضی هست که اتفاقا از مزار او هم عکس گرفته ام که در ایام جوانی فوت کرده اند .

حاجیه رخساره حاجی زاده  زن دایی و مادر خانم بنده

 زن عموی بنده اسیه خانم مختاری

دایی بنده حاج اسد اسعدی چورسی و پدر خانم بنده . ایشان یکی از راویان داستانهای اینجانب می باشد . بسیار با حوصله و با آداب و معاشرت .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قسمت دوم یادی از آرامگاه خان قبرستانی چورس 24 اسفند سال 96

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-09:19 ب.ظ



غلامرضا( رضا) سلطان بیگی

دو شهید گلگون کفن از چورس دو بهمن یکی شکور زاده و دیگری احمد زاده


سکینه باجی ( جعفر زاده ) من داستان زندگی این مادر بزرگوار را در داستان جعفر صادق آورده ام .
مرحوم غلامرضا رنجبری همکلاسی خودم پسر بسیار خوش اخلاقی بود
غلامرضا رنجبری همکلاس بنده

خسرو سلطان بیگی  پسر عموی اینجانب .

مرحوم حاج یوسف سلطان بیگی ابوی مرحوم خسرو  که خسرو  هم به فاصله 9 ماه از پدرش وفات کرد .

مرحوم حاج سلیمان طلوعی همسایه ما کسی نمی تواند بگوید از باغ او میوه نخورده است . ( باغدار متخصص چورس در تاریخ چورس لنگه اش را نداشتیم ).



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

یادی از آرامگاه خان قبرستانی چورس 24 اسفند سال 96

تاریخ:یکشنبه 27 اسفند 1396-09:12 ب.ظ

اقا میر شمس الدین حسینی
مرحوم اقا میر شمس الدین کریمی

مزار مقصود مهدی نژاد

مرحوم مشهدی قربانعلی مهدی نژاد

مرحوم خداداد قاضی نژاد



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

وحید از مدرسه تا دانشگاه

تاریخ:جمعه 11 اسفند 1396-11:36 ب.ظ



اروزی قلبی ما به خوانندگان محترم سلامت و سعادت انها
و ضمن احترام به طبیبان خوب کشورمان، شعر بالا را که  دعای خوبی هست از طرف حافظ تقدیم می کنیم .
دوستان، پیش آمدی نا گوار اتفاق افتاد که مدتها از گفتنش باز ماندم. چرا که به هیچوجه شایسته و روا ندیدم که با خبرهای ناگوار خاطر عزیزان را مکدر نمایم .
از روز 13 تا 29
آذر ماه وحید عزیز جگر گوشه ی خانواده ( خواهر زاده ام ) بدلیل ناراحتی در بیمارستان امام رضا (ع) تبریز بستری بود و از همانروز هم تا  23 بهمن در بیمارستان لقمان حکیم تهران خوابید و تلاش دکتر های محترم به جایی نرسید. چشم های زیادی را به دنبال خودش گریان و منتظر گذاشت.

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من

از ندانستن من، دزد قضا آگه بود

چو تو را برد، بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت

کاش میخورد غم بی‌سر و سامانی من

              ( بیت هایی که  اختر چرخ ادب، مرحوم پروین اعتصامی در سوگ پدرش یوسف اعتصامی که خیلی دوستش می داشت  سروده بود).

نمی دانم اسم این مشکل را چه بگذارم ؟
سفارش می کنم به همه عزیزان که قدر سلامت خودشان را بدانند و از خود مواظبت نمایند و در این شعر دعای حافظ را برایتان می اورم .
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد            وجود نازکت آزرده گزند مباد

وحید متولد سوم خرداد 1369  خوی بود . همانند بچه های دیگر مدرسه را با افت و خیز هایی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد . دانشگاهش در تهران بود و این دوری از خانواده از او مردی ساخت که روی پای خود ایستاد . علیرغم خرج معمول زیاد این روزها ، او هزینه زیادی را به خانواده تحمیل نکرد.
از خوش شانسی و خوش قلبی اش عموی پدرش که در تهران زندگی می کرد در دوران دانشجویی اش به کمکش شتافت و منزلی دفتر گونه را در اختیار او گذاشت و این فرصتی شد که از هزینه تحصیلی اش کاسته شود.
وحید خیال نداشت که خاطره تحصیلاتش در دوره کارشناسی بسته شود لذا در دوره کارشناسی ارشد رشته آمار  که اتفاقا هم رشته سخت است و حوصله زیادی برای ادامه اش لازم هست . پیش رفت و  در حین تحصیل ضمن اینکه کم هزینه بود و مخارج اش در تهران به مانند هزینه بنزین ماشین ژیان در جاده شبیه بود گاهی از راه فروش عسل به کمک خانواده هم می شتافت.         وحید عزیز و تلاشگر با موفقیت درس اش را به پایان برد .
و به مرحله جدیدی از زندگی اش وارد گردید و ان خدمت سر بازی اش بصورت امریه بود. در تهران مشغول سربازی شد و در جایی که خدمت می کرد  وظیفه رسیدگی به سیستمهای رایانه ای بر عهده او بود و تا روز اخر در محل خدمت خود برای اطرافیان خاطره خوب گذاشت و شنیده نشد که یک بار به اطرافیان که حالا او را همکار می دانستند  و یا بالا دستی جواب سر بالا بدهد و بگوید که راه اندازی و انجام فلان کار ممکن نیست .او در راه اندازی کار فامیل ها در تهران هم کوشا بود هر کس سفارشی داشت  انجام آن سفارش را به عنوان ماموریتی اداری برای خودش می پنداشت و بدون کم و کاست انجام می داد .
او در ازای این کارها شخصیتی مردانه یافته بود. با پیر مردهای 80 ساله که می نشست به مانند پیر مردی می شد و در مقابل بچه ها و کوچکترها حتی سن اش را متناسب با سن و سال آنها چند سال پایین تر می کشید تا در انجام مراوده و دوستی کم نیاورد و نمی دانم شاید بخاطر همین خوبی ها و شایستگی هایش به این قرار رسید که در دنیا چیزی کم فرو نگذاشته است و حسرت انجام کار خوب بیشتر از ان را در دل نداشت.
روی تخت بیمارستان که خوابیده بود در فکر این بود به حساب یکی از دوستانش که خانواده اش  وضع مالی خوبی نداشت تمایل داشت به تهران  و عیادت وحید بیاید
دویست هزار تومان پول واریز کند .
از پس انداز دانشجویی اش که جمع کرده بود یک گوشی  با امکانات متوسط خریده بود اما در پیش دوستانش که می نشست گوشی را از دید بعضی از آنها  دور نگاه می داشت تا آنها ناراحت نشوند . این ملاحظات از سن وحید بعید می نمود.
این نمره بیست اخلاقی او در پیش آموزگارانش دوره دبیرستانش و در دانشگاه محفوظ بود. روزی او را در تهران پیش یکی از همکلاسی های خودم فرستاده بودم . بعد از ملاقات با وحید برایم زنگ زده بود که بابا این وحید داش مشدی هست انقدر ریش سفیدانه حرف می زند که دهانم باز مانده و بعد ها هر وقت با دوستم سر مسائل کاری صحبت داشتم سخن را به وحید و خاطره یک بار هم صحنتی اش را پیش می کشید و این اواخر گفته بود اگر خدمتش تمام شد  بفرست در شرکت خودم کار کند .
بار دیگر یکی از معلم های خودم  آقای امینی را در دوره دبیرستان  را دیدم که این دفعه معلم ریاضی وحید بود و داشت از وحید تعریف می کرد. مگر این جسم و رو با این سن و سال چقدر گنجایش داشت ؟
  اگر از دست کسی دلخور بود برویش نمی آورد و  حتی بهانه و دلیل را از طرف مقابل برداشته تلخی آن را بجانش می خرید و گاهی هم اگر درجه ناراحتی اش بالا می رفت و از کسی شاکی می شد نه در روبرو بلکه در غیاب او با دهان پر و لحنی که از گلویش بر می آورد با غیض به همین جمله اکتفا می کرد : دفعه دیگر جوابش را خواهم داد . اما این دفعه دیگر هرگز پیش نیامد چون او بعد از اندک زمانی غیض اش را فرو خورده بود.
خاطرات وحید را در فرصت های بعدی جمع آوری خواهیم کرد  از همگان خواهش می کنم خاطره های او را برایم بنویسند تا در یک کتابچه ای جمع نماییم .
و تنها چیزی که ما را تسکین می دهد خاطرات و خوبی هایش هست. پناه می بیریم به خاطره هایش :

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن

هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد

حافظ


. حقیقت اینست او اگر چه به سن کوچک بود اما با رفتارش برایمان درس زندگی می داد.
و فعلا این مطلب  نصف و نیمه را با شعری از پیر تبریز، شهریار شیرین سخن به پایان می بریم :
  

 افسانه عمرم آورد خواب                       عمری که نبود خواب دیدم

در سیل گذشت روزگاران                      امواج به پیچ و تاب دیدم

از عشق و جوانیم چه پرسی              من دسته گلی برآب دیدم





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

درب های قدیمی در خوی . کوچه حاتم خان خوی

تاریخ:جمعه 4 اسفند 1396-08:50 ب.ظ

درب قدیمی و  معماری سردر آن کوچه حاتم خان خوی






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

گزارشی از عملیات آبیاری تحت فشار در چورس

تاریخ:پنجشنبه 3 اسفند 1396-09:56 ب.ظ


آبیاری تحت فشار در روستای چورس

بازدید میدانی از پرژه ی در حال اجرا، بررسی مسایل ومشکلات آبیاری تحت فشار روستاهای طرحدار باکارفرما، پیمانکار،مسولین شرکتها بامشارکت نمایندگان روستاهادرمحل مدیریت جهادکشاورزی

 

#چـورس_نگاه

@chorsnegah





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

چو کاری بی فضول من بر اید مرا در وی سخن گفتن نشاید سعدی

تاریخ:یکشنبه 29 بهمن 1396-09:26 ب.ظ

چو کاری بی فضول من بر اید                      مرا در وی سخن گفتن نشاید
و گر بینم که نابینا و چاه است                    اگر خاموش نشینم گناه هست

با سلام خدمت خواننده های محترم و پاسخ به خرده فرمایشات  مدیر عامل گروه صنعتی ایران خود رو :


وقتی ما گفتار غیر  منطقی یک مسئول کارخانه تولید کننده خود رو را می شنویم که : "بنز نمی تواند استاندارد های جدید را پاس کنند"  به عنوان شنونده، چند سوال  به ذهن می رسد که از این مسئول فاضل بپرسیم:
1- اگر بنز لنگ استاندارد هست آنوقت پراید و پژو و سمند در چه موقعیتی قرار دارند ؟
2- خود روی مورد استفاده شما اقای زارعی گوینده این مطالب، از چه مارکی هست ؟
3- مگر همه نمی دانیم که اغلب خودروهای ایرانی با  استاندارد فاصله دارند آنوقت مقامات کشور چه تدبیری را اندیشیده اند ؟ و مثلا رییس جمهور محترم در عرض این 5 سال دوره زمامداری خودش چه اقدامی را انجام داده اند، و دیگر مسولان ؟
ضمن عرض تسلیت به  خانواده های داغدار سانحه هوایی مسیر یاسوج و اتوبوس تهران- خوی به نظر حقیر آقای رییس جمهور علاوه صدور  اعلامیه تسلیت ، باید بازرسین خود را که در قبال وظایف محوله حقوق کلان دریافت می کنند به موسسات فعال در صنعت
هواپیمایی و خودرو سازها بفرستد تا جدا وارد مقوله استاندارد گردند .
درد ما گفتار درمانی نیست
. درد ما بی اعتقادی و عمل نکردن به گفتار خود هست . یعنی نه با خودمان که با هیچکس رو راست نیستیم . با یک اعلامیه و تسلیت گویی قال قضیه را برمی کنیم .
در همین سانحه یاسوج یک نگاهی به از دست رفتن  تاسف بار کلیه جان باختگان و نیز نخبگان جامعه ایران  بیندازیم عمق فاجعه را در می یابیم که چند عزیز با تحصیلات و  با مدارج علمی از دستمان رفتند و خانواده ها داغدار این عزیزان شدند ؟
 



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

به مناسبت ایام مبارک دهه فجر ( با اجازه نویسنده - آقای ناصر ذاکری)

تاریخ:یکشنبه 15 بهمن 1396-11:35 ب.ظ

اقتصاد امروز ایران و ضرورت بازگشت به ارزش‌های نوفل‌لوشاتو *

نوفل‌لوشاتو دهکده‌ای کوچک در غرب پاریس، شهرت جهانی خود را وامدار اقامت امام خمینی در پاییز و زمستان سال ۱۳۵۷ است. طی این چندماه نوفل‌لوشاتو در کانون اخبار جهان قرار گرفت. خبرنگاران، نمایندگان رسانه‌ها و فعالان سیاسی و حتی شهروندان عادی گروه گروه به این دهکده کوچک سفر کردند تا با رهبر انقلاب اسلامی ایران دیدار کنند.
امام خمینی در همان روزها و در شرایطی که نه خود و نه همراهانش فرصتی برای استراحت نداشتند، از اطرافیان خود خواست با اهدای گل به همسایگان و اهالی نوفل‌لوشاتو از آنان بابت این مزاحمت و برهم زدن خلوتشان صمیمانه پوزش بطلبند. بی‌تردید این حضور اثر قابل‌توجهی بر اقتصاد کوچک این دهکده‌ ۲۵۰۰ نفری گذاشته‌بود: قیمت املاک بالارفته، تقاضا برای اقامت، خرید مواد غذایی و ملزومات از فروشگاه‌های دهکده و خدمات حمل و نقل به‌طرز محسوسی افزایش یافته، و درآمد منطقه را بالا برده‌بود. بااین‌حال این “رونق اقتصادی ناخواسته” با مختل شدن آسایش تعدادی از شهروندان نیز همراه بود. هیچ‌کس نباید به‌خاطر همسایگی با امام دچار زحمت می‌شد. پوزش از همسایگان بابت این مزاحمت کمترین کاری بود که می‌شد انجام داد.
درسی که باید از این رویداد ساده گرفت، این است که حضور حاکمان، مسؤولان و نهادهای حکومتی و دولتی در یک منطقه و محله نباید موجبات مزاحمت اهل محل و همسایگان را فراهم بیاورد و امکان بهره‌مندی آن‌ها از منافع دارایی‌شان را از آنان سلب کند. فرض کنید مالکان اراضی شهری در یک منطقه به دلیل همسایگی با فلان سازمان دولتی از امتیاز خرید تراکم و ساخت‌وساز در ملک خود همتراز با بقیه محلات شهر محروم ‌شوند، یا حضور و اسکان فلان شخصیت مشهور در یک محله، مشکلات و محدودیت‌های امنیتی برای اهل محل ایجاد ‌کند، به بیان دقیق‌تر اهل محل بابت این همسایگی از حقوق خود محروم شده، و متضرر می‌شوند. اما با کمال تأسف مقامات و مسؤولان ما یاد نگرفته‌اند که بابت این‌گونه مزاحمت‌ها نسبت به همسایگان احساس بدهکاری کنند، چه رسد به‌این‌که به فکر جبران مادی این‌گونه خسارت‌ها بیفتند.
فلان نهاد مهم و معروف به‌صرف تملک یک ساختمان بزرگ و تجهیز آن به‌عنوان دفتر مرکزی خود، خیابان ضلع غربی ساختمان را که محل تردد اهل محل است، با استفاده از تک‌ماده “زور” مسدود کرده، و با توجیه “امنیت” اهل محل را وادار می‌کند تا از خیابان‌ها و معابر دیگر رفت‌وآمد کنند. فلان شخص مهم و قدرتمند در فلان شهر مالکان زمین همجوار خانه مسکونی خود را وادار می‌کند که از حق ساخت‌وساز همچون سایر شهروندان استفاده نکنند، زیرا چنین ساخت‌وسازهایی “امنیت” او به خطر می‌اندازد. مالکان زمین مجبورند برای استفاده از امتیاز مالکانه خود، اول “رضایت” همسایه قدرتمند خود را به شکلی خاص کسب کنند، تا مدیریت شهری اجازه صدور پروانه ساختمانی را دریافت کند! (۱)
در گذشته نه‌چندان دور با استقرار سلاطین و حکام در یک شکارگاه یا مرتع، آن مکان به‌اصطلاح قرق می‌شد و رعیت سلطان اجازه استفاده معمول از آن را نمی‌یافتند. امروزه شاید چنین قرق کردنی اتفاق نیفتد، اما هرگونه ایجاد ممانعت از برخورداری از امتیازات املاک و دارایی‌ها را که به دلیل برخورد با منافع مقامات شکل گرفته‌باشد، می‌توان مصداقی جدید از همان قرق کردن دانست.
آن‌چه که بسیاری از مقامات و قدرتمندان جامعه ما از تجربه نوفل‌لوشاتو نیاموخته‌اند، این است که بر دوش افکندن ردای مسؤولیت و صاحب‌منصبی هیچ حقی برای قرق کردن برای آنان ایجاد نمی‌کند. آنان نیز مثل شهروندان عادی جامعه حقوق و وظایفی دارند، حتی می‌توان‌گفت کفه حقوقشان سبک‌تر و کفه وظایفشان سنگین‌تر است.
پیامبر اکرم در دستور صریح خود (لا حِمی الا لله و رسوله) برعلیه اعمال چنین محدودیت‌هایی بر مردم، اختیار “حِمی” یا همان قرق کردن را منحصراً برای خداوند و پیامبر قرار داده، و برای هیچ صاحب‌قدرتی چنین حقی قائل نشده‌است. (۲) بااین‌حال اینک تمایل مقامات به قرق کردن و ایجاد محدودیت برای شهروندان عادی صاحب حق به یک عادت معمول تبدیل شده، و زشتی آن فراموش گشته‌است.
تجربه نوفل‌لوشاتو حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، و اگر روزی پژوهشگران به واکاوی ابعاد آن و تحلیل متن سخنان امام خمینی در آن ایام بپردازند، همگان درخواهیم‌یافت که رفتار بسیاری از متنفذان و صاحب‌منصبان جامعه امروز ایران فرسنگ‌ها با تعالیم ایشان فاصله دارد، و بیشتر شبیه رفتار و خلق و خوی مقامات رژیم سابق است که در آن روزها با عنوان هزارفامیل از آن‌ها یاد می‌کردیم.
———————–
۱ – خوشبختانه (البته بهتر بود بگویم شوربختانه) مستندات کافی برای اثبات این‌گونه ادعاها وجود دارد.
۲ – مسند امام احمد بن حنبل، حدیث ۱۶۶۵۷ (روایت صعب بن جثامه)
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره یکشنبه ۱۵ – ۱۱ – ۹۶ به‌چاپ رسیده‌است.




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

برگی از اشعار میرزا محمد علی خان طاهری ( شاعر دوره مشروطه چورس معروف به حسام )

تاریخ:شنبه 14 بهمن 1396-11:30 ب.ظ

دوستان لطفا در خواندن این شعر کمک کنید
 یک برگ از نمونه اشعار حسام شاعر دوره مشروطه
نقل از چورس نگاه  و تشکر از مدیریت محترم آن-



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

میرزا محمد علی خان طاهری حسام شاعر مشروطه (قسمت دو م)

تاریخ:شنبه 14 بهمن 1396-07:02 ب.ظ

میرزا اسماعیل برادر محمد علی خان

یكی از پیر مردان نقل می كند حسام برادر دیگری نیز به نام میرزا اسماعیل  طاهری (روحانی تراز اول منطقه داشت) . میرزا اسماعیل لحنی نافذ و سیمایی بسیار جذاب داشت و محاسن سفیدش این جذابیت را چند چندان كرده بود او روحانی محل و منطقه بود مرثیه هایش بسیار دلنشین بوده است . بیشتر قرار و مدارهای آن دوره به خط میرزا اسماعیل بوده است (درآینده نمونه دست خط میرزا اسماعیل درمعرض دید خوانندگان محترم قرار داده می شود.) خداوند بزرگ به این دو برادر كمال و ادب  وافری بخشیده بود . هنگامیكه اداره ثبت می خواهد برای مردم شناسنامه صادر كند  اولین شناسنامه در چایپاره وچورس به نام میرزا اسماعیل با شماره یك صادر شده است .

ایشا ن اضافه می كند : من حسام را دیدم . حسام مردی خوش لباس و به قول امروزی ها شیك پوش و ظاهری متناسب داشت و خاطراتی از او دارم در آن زمان ایشان مدتها بود كه از حكومت سلماس برگشته بود (بنا به نوشته های انجمن ایالتی بعد از در گیری مشروطه چی ها با عوامل استبداد ) و حكومت ( دیوان چورس را داشت ) ما كوچك بودیم  با 10 یا دوازده سال سن-با دوستم در حوالی حكومت ایشان می گشتیم دیدیم از  اتاق پشت محل كار و  دفتر حكومتی  ایشان  صدایی می آید می دانستیم كه افراد گناهكار یا مظنون در آنجا بطور موقت باز داشت می شدند لذا از روی كنجكاوی و اصرار افراد حاضر در بسته بازداشتگاه را باز كردیم دو نفر بیرون آمدند.و در رفتند  و خبر به حسام رسید ولی چون رابطه  خویشاوندی  با ایشان داشتیم (حسام عموی مادرم بود )  و ما را دوست داشت به احترام ما از اشتباه خود ما و آن دو نفر خطا كار در گذشت( نقل از مرحوم حاج اسد اسعدی ).

و یا ایشان فراشی داشته اند به نام  قهرمان  كه خدا رحمتش كند . این قهرمان آدم شیرینی بوده است. هر كس كه در دیوان كاری داشت و به آنجا مراجعه می كرد حتما خاطره ی خوبی  از او داشته است . قهرمان در واقع مامور ابلاغ حكم حكومتی به مردم بود . و اگر لازم بود كسی به دیوان ( دادگاه آنروزی ) فرا خوانده شود همین مرحوم قهرمان به خانه و محل كار آنها مراجعه  و آنها را به اصطلاح  امروزی احضار می كرد . قهرمان جهت  سامان دادن به اوضاع پرونده آنها  كار و تلاش می كرد . و در این میان معاش او رانیز باید مراجعه كنندگان می پرداختند . قهرمان در هنگام اخذ حق الزحمه  خود تكیه كلام معروفی داشته است روی به ارباب رجوع  می كرده و تكرار می كرد : تو نمی دانی فقط دو ریال  بده ( كه آن زمانها حق الزحمه خوبی برای فراش محسوب می شد)   یعنی  به زعم قهرمان ، مراجعه كننده به دادگاه  اطلاعاتی از  چند وچون كار قضا ندارد و اگر این 2 ریال را پرداخت كند قهرمان پرونده ایشان را به روال می اندازد تا زود به حق و حقوق خود برسند.( نقل از مرحوم )حاج اسداله سلطان بیگی.

 و بطوریكه گفتیم تغییر دوره  و تغییر  روشهای حكومتی در زمان آخر های قاجاراز جمله تاخت و تازهای اسماعیل سمیتقو ، دو سه دوره نحس قحطی و کمبود مواد غذایی ،  حمله و جولاندهی ارمنی ها و چندین فقره تجاوزات روسهای چشم ناپاک  و اوایل پهلوی نیز بر زندگی این مرد سایه انداخته است و میرزا محمد علی خان را دچار سختی كرده است . ما بر این فكر هستیم که در این شرایط فرهنگ و ادبیات و زندگی عادی انسانها تحت تاثیر و سیر قهقرایی می گیرد  لذا  اگر بتوانیم  حتی چندین صفحه  از ایشان بنویسیم و البته درست و واقعی بنویسیم به هدف خود دست یافته ایم  اما نگارش  همین چند صفحه هم سخت می باشد و دقت فراوان می خواهد .

و شاید كسی باشد كه ایشان را بیشتر بشناسد. ما تلاش خواهیم كرد از خانواده ی ایشان كمك بگیریم  و اما اگر دانشمندان محترمی كه به كتب آن دوره آگاهی و دسترسی دارند لطف كرده این منابع و یا حد اقل نام منابع  را در اختیار ما قرار دهند بی شك موفق خواهیم شد خصوصا از روحانیون محترم شهرمان خوی  كه قاعدتا  ایشان ازمنابع یكصد سال و كتابهای خطی مطلع می باشند  مثلا در منابعی  كه در كتابخانه ی نمازی شهرستان خوی و یا كتابخانه ی مرحوم آیت اله مرعشی در قم وجود دارند ممكن است ابیات و  مطالبی از این شاعر باشد و گویا مرحوم حجت الاسلام  حاج آقا شیخ عباس آزرم  ابیاتی از ایشان در دست داشته اند . ما از فرزندان ایشان تقاضا داریم در صورت داشتن اطلاعاتی در این زمینه ما را راهنمایی كننند .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند (قسمت اول)

تاریخ:جمعه 13 بهمن 1396-12:39 ب.ظ

شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند

بسم الله الرحمن الرحیم

یک بیت از شعر های حسام درج شد لذا این مطلب مجددا در وب قرار داده شد

آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند

کمتر هوی حور و قصور آرزو کنند

لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود

لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند !

میرزا محمد علی خان  حسام دیوان  شاعر دوره مشروطه یا حسام  چورسی

 

پسرا گوش کن به پند حسام        با ادب باش تو ، مباش عوام

( شعر از حسام)

از روزگاران گذشته در چورس طایفه ای زندگی میكردند كه به كمال،معرفت،ملایمت و فرهنگ پروری ، ذوق معروف بودند . این طایفه به" میرزا خلیل لر" معروفند و هنوز هم مردان و زنان این طایفه دوست دارند اسم نوزادان خود را خلیل بگذارند با این اسم آنها هم خاطره ی اجداد خود را حفظ می كنند همچنین این اسم  برای بچه های آنها موفقیت  و خوشبختی می آورد .

حقیقت این است كه باور آنها در مورد  خوش یمن بودن این اسم دور از واقعیت نیست . در جمع این خانواده افرادی دانشمند و صاحب كمال  هنوز هم ظهور می كنند  كه فعلا درمورد آنها صحبتی نمی كنیم .  

 

میرزا محمد علی خان طاهری

میرزا محمد علی خان (متخلص به حسام ) در این طایفه بزرگ شد . از تاریخ تولد ایشان خبری نداریم اما می دانیم در سال وفات (1323 هجری شمسی برابربا 1365 هجری قمری ) حدود 90 سال داشته اند .  از آنجایی كه چورس در دوره های مختلف مقر و پایگاه حگومتی بوده است .  لذا وجود افراد كاردان و با سواد پدیده ای طبیعی بوده است منتهی به دلیل عمده ی تغییر مراكز  قدرت و حكومت در دویست سال اخیر ( از زمان عباس میرزابه بعد چورس جای و موقعیت خود را به مناطق دیگر می دهد) و به این دلیل ، علاوه بر اینكه خودش فراموش می شود افراد صاحب  نام آن نیز  از یاد می روند.     

در این نوشتار به سیمای این مرد بزرگ می پردازیم امّا در این راه مشكلی داریم و آن چیزی نیست جز دست خالی ما . در مجلات پیك دانش آموزی دوره خود ما گاها مطالبی می نوشتند كه جالب و خواندنی بود از جمله لطیفه هایی می نوشتند كه خواندن آنها در آن دوره محرومیت ؛ فقر و نداری مزه هایی شیرین داشت  یكی از این لطیفه ها كه با موضوع ما سازگار است این بود كه كودكی هنوز خواندن و  نوشتن را بلد نبود وداشت با مداد خط هایی می كشید و به ظن خود  چیزهایی می نوشت

 مادرش از او می پرسد چه كار می كنی ؟

كودك جواب می دهد :به دوستم نامه می نویسم !!!

مادرش می گوید بچه تو كه نوشتن بلد نیستی

 كو دك جواب می دهد كه دوستم هم خواندن بلد نیست!

قصه ی نوشتن ما هم از این فقره نگارش می باشد ما چیزی بلد نیستیم و چیزی هم  در دست نداریم .

اما به حول و قوه الهی نا امید نخواهیم شد چون  درته دلمان باور داریم كه با مطرح كردن این مسئله خوانندگان محترم و كسانیكه به كتابهای یك صد سال قبل آشنایی و  دسترسی دارند به ما كمك خواهند كرد تا به بخشی از شعر های حسام دیوان دست بیابیم  . و بدست آوردن تعدادی از اشعار خواه ناخواه ما را به شیوه و منش این مرد بیشتر آشنا خواهد كرد .

حال این مسئله برما پوشیده است كه چرا این مرد شعرهایش را مكتوب نكرده است . چرا از دوستان ایشان كه تا حدودی هم آرامش نسبی  در زندگی خود  داشته اند و در مناصب دولتی و نزدیك به كانونهای قدرت - ثروت آن زمان  هم حضور داشته اند  شعر های ایشان را حفظ نكرده اند ؟ اگر چه می دانیم آشوب ها ، ناپایداری ها و وخامت  اوضاع آن روزها  در شهر ها و روستاها  دل و  رمق انسانها  را افسرده كرده بود و بقول  خواجه ی شیراز  :

 

ز  تـنـد  بـاد حوادث نمی تــوان  دیدن                   درین چـمن كه گلــی بوده اســت یاســمنی

ازین سموم كه برطرف بوستان بگذشت               عجب كه بوی گلی است ورنگ نسترنی

و در مقایسه با سطح فكر و اندیشه عمومی امروز ؛ آنروزها از هزار نفر یك نفر هم با سواد نبود كه خود پیچیدگی اوضاع سیاسی آن زمان را در بدترین حالت به رخ می كشد.

همین كه انسان خاطرات مرحوم امین شرع خویی (معاصر حسام   ) را می خواند ( كه به همت آقای صدرایی در دسترس دوستان قرار گرفته است ) هر چه بیشتر متوجه این نا بسامانی ها می شود.

 ولی  آیا این نا بسامانی برای مرحوم امین شرع نیز نبوده است. كه اینقدر مطالب را شیوا نوشته است . به نظر می آید این نابسامانی در اطراف حسام بیشتر بوده است . و یا اینكه حلقه ای كه در خوی  دور و بر امین شرع بوده است در چورس نبوده است بالطبع در خوی دایره ی اندیشمندان و عالمان وسیع تر از چورس بوده است . نبود اسناد ادبی حسام یكی از انگیزه های  ما در  پرداختن به چورس است . و با جمع آوری این مطالب جسته و گریخته ی چورس می خواهیم و آرزو داریم بعد از این هر چیزی مستند و مكتوب باشد و به قول جمله ی معروف" هر چیزی كه سند ی  ندارد تاریخ هم ندارد ".

به هر حال نبود دیوان شعرحسام در یك كتاب  همین نابسامانی ها  را به رخ ما می كشد . در خانواده  ایشان و خانه ی خود او حداقل پنجاه  جلد كتاب از موضوعات مختلف موجود و در ملكیت او بود و كتابهایی كه از ناحیه دوستان  بدست او رسیده است به مراتب بیشتر بوده است  اگر ایشان چند سطر از اشعار خود را پشت و حاشیه هر یك از این كتابها می نوشت یك دیوان كوچك از او باقی می ماند و ای بسا كه این كار را كرده است و یا دوستانش این كار را كرده اند  اما این نابسامانی اقتصادی و نبود امنیت اجتماعی و عدم ثبات حكومت كه گاها برای دولتمردان مشكلاتی پدید می آورد برای ایشان نیز پدید بوده است  . و ایشان در تنگنای مالی و شغلی قرار گرفته اند. كتابهایش دست به دست شده است . این است كه ما حدس می زنیم اشعار ایشان باید در گوشه ی كتابهای خطی خوی باید باشد و یا در تصوری بدبینانه به نام دیگران در طول این صد سال انتشار یافته باشد.

 

همانطور كه اصحاب قلم و همه می دانند دست یازیدن به كارهای ظریف  هنری از قبیل شعر- نقاشی – خط  - كتابت و كلا كارهای ذوقی  قبل از هر چیز به آرامش فكری و فراغ بال دارد . به تجربه می توان گفت انسانی كه شدیدا كار كرده باشد و خستگی او مفرط باشد  حتی  از حرف زدن معمولی هم ناتوان می شود . و انسان نگران خیلی حلیم باشد  اگر بتواند خود را سرپا نگه دارد كافی است . ......

بقیه ادامه دارد

 





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 


  • تعداد صفحات :21
  • ...  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • 8  
  • 9  
  • ...  


Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات