ღ آشنآی دل پریشآن ღ ღღღ از امروز ؛ ترآنه هآیم رآ فقط برآی تو خوآهم سرود ღღღ
| ||
|
ای سآقیآ مستآنه رو ؛ آن یآر رآ آوآز ده
گر او نمی آید بگو ؛ آن دل که بردی بآز ده
افتآده ام در کوی تو ؛ پیچیده ام بر موی تو
نآزیده ام بر روی تو ؛ آن دل که بردی بآز ده
بنگر که مشتآق توام ؛ مجنون غمنآک توام
گرچه که من خآک توام ؛ آن دل که بردی بآز ده ای دلبر زیبآی من ؛ ای سرو خوش بآلآی من
لعل لبت حلوآی من ؛ آن دل که بردی بآز ده
مآ رآ به غم کردی رهآ ؛ شرمی نکردی از خدآ؟
اکنون بیآ در کوی مآ ؛ آن دل که بردی بآز ده
تآ چند خونریزی کنی ؛ بآ عآشقآن تیزی کنی
خود قصد تب ریزی کنی ؛ آن دل که بردی بآز ده. . . [ پنجشنبه 22 بهمن 1394 ] [ 11:14 ] [
به قلم: تک پر ]
|
|
[قآلب وبلآگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |