دست نوشته های بهارونه!

حكایت یك روز كاری!!

كلاس مبانی:

گوشامو گرفتم و دارم تو شلوغی كلاس درس میخونم!همه ی بچه های كلاس با هم برمیگردنو بهم خیره میشن!متوجه نیستم!دوستم به پهلوم ضربه میزنه!بهار پاشو تو رو صدا زده دیگه!

می ایستم و بهش نگاه میكنم!هر آنچه شب قبل و زنگای تفریح خوندم پریدن!!تك تك سوالارو دوستم بهم میگه!نمیبینش!پشت سر هم میگه آفرین آفرین!!

===============

كلاس جبر و احتمال:

دفتر نمرشو باز میكنه.خانوم فلانی یه شماره بگو!دوستم استرس گرفته!واااای 12منم!!پامیشه میره پای تخته!همچنان پر از استرس!

سوالو حل كرده.كنار من تو ردیف آخر میشینه و شماره ی بعدی رو انتخاب میكنه!!!واای خدایا فكر نمیكردم25باشم!پامیشم میرم پای تخته!آقای ایكس كمی باهام شوخی میكنه و در نهایت سوالو حل میكنم!با كلمه ی احسنت به ایستادنم خاتمه میدم و شماره ی بعدی!!از16خوشم میاد!برگ برندش اومد دستش

اونقدر میان جلو كه نزدیكه پاهامون باهاش برخورد كنه!خوش استایلو قد بلند!!!حتی من با قد172جلوش كم میارم!!!

===============

كلاس حسابان:

بهـــــــــــــــــــــار بیاد پای تخته!چند روزی میشه تو زنگ حسابان هرزنگ پای تختم!!!

سوالو با آرامش خاص خودم حل میكنم..با لبخند برای دومین بار از كلاس خارج میشم!البته این دفعه برای شستن دستهای گچی!!

===============

كلاس حسابان+ساعت دوم:

تو فكرم!دستم زیر چونمه و با دقت به بچه هایی كه تو حیاط ورزش میكنن نگاه میكنم!!!

دبیرمون بهم لبخند میزنه:بعضیا حسابی تو فكرنا!!

خودمو جمعو جور میكنم.همهمه شده و بچه ها میگن كییییییییییییییی؟!

===============

سالن پایین:

همه تو صفن!واسه ما آدم شدن و سیستم حضور غیاب تاچ راه انداختن!!

با اثر انگشت من مشكل داره!!همش میگه:""دوباره تلاش كنید""

شنیدن كلمه ی""متشكرم""برای من حكم خوردن یه زغال اخته ی تروتازه رو داره!!

================

همه تو سرویس هستیم.دومی بهم گیر داده.حوصلشو ندارم!!

برعكس رشتش هم ریاضیه!با دقت بهش گوش میدم!اما كم حرفم!

================

اشتباه نكن!صبح روز بعده!!تو هایپرماركت كنار مدرسه همراه دوستم درحال خریدیم!

خرید من:یك عدد تخم مرغ شانسی+یك عدد رنگارنگ تروتازه و خوشگلو خوش مزه!!

پ.ن:یه كشتی برام دراومد.دوستش دارم:)) شوكولات دورشم همونجا نوش جان كردم.جای همگی خالی!:)

 

بعدانوشت(29مهر):امروز صبح اتفاق بدی افتاد!!البته الان شكرخدا خوبم اما خوب قبل رفتن به مدرسه رفتم درمانگاه و خیلی درد كشیدم!!امتحان فیزیكو هم كاملا گند زدم!!شكر..!:)



[ چهارشنبه 26 مهر 1391 ] [ 04:18 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


احوالات آرام

حس بسیار زیبا و مطلوبی دارم:)))

از اینكه شادی هامو با دیگران تقسیم میكنم بسی خرسندم:)

بعضی وقتا آدم یه چیزی میخوره كه شاید خیلی معمولی باشه اما بهش میچسبه!مثلا الان با مامی رفته بودیم پیاده روی...چیپس فلفلی خریدم فجیع چسبید!حال داد نافرم!

خلاصه كه این روزها برام خیلی خوبن...احساس میكنم بزرگ شدم!واقعنااا!!

كاملا متوجه میشم كه یه جور دیگه دارم به زندگی نگاه میكنم...این آرامشو مدیون خدا هستم..واسه بدست آوردنش خیلی وقت بود دعا میكردم:))

تازشم دیگه سر آخرین دلمه بادمجون باقیمونده با خواهری دعوا نمیكنیم!بهله

امروز هم امتحان ادبیات دادم!طرف اسمش جمال الدین محمدعبدالرزاق اصفهانیه!من نوشتم چی؟!جلال الدین محمدعبدالرزاق اصفهانی!!!چه كنم حالا؟!

خدایا از این آرامش ممنونم:)

از این درك متقابل ممنونم!

از این فهم و شعوری كه بهم عطا كردی متشكرم!تازگی ها هم آپدیت شد اساسی!

و در نهایت..چاكرتیم!عاشقتیم!ما مخلص شما فدااااااای شما

پ.ن:بارون بسیار زیبایی بارید!!البته من متوجه نشدم اولش دوستم اس داد:چه بارون قشنگی!من:بارونه مگه؟!دوستم:نه په برفه!



[ شنبه 22 مهر 1391 ] [ 07:58 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


..!

سلام.

امروز برای من یه روز پرفكت بود

حرم هم رفتم جای همه خالی برای دوستان وبلاگی هم یك عدد نماز زیارت خوندم

همین امروز كه تصمیم گرفتم  خیلی دختر خوبی باشم هرچی پسر خوش تیپ وجود داره از جلوم رد شد بهم ذل زدو اینا!ولی فكر نكنین من تغییر كردما اصلا!اخم میكردیم هی!پیشونیم درد گرفته

یه دختره هم بود خیلیییییییییییییییییی خوشگل بود خیلی زیاد!تا حالا به اون خوشگلی آدم ندیده بودم!

یه نی نی6ماهه هم بود كه نمك ازش چیكه میكرد كلی ازش خوشم اومده بود كه مامانش گفت سنگ داره

امشب شب آرزوهاست براش دعا كنین خوب؟!:(

برای منم دعا كنین باشه؟:(

 

 



[ پنجشنبه 20 مهر 1391 ] [ 06:53 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


!یه پست ترش

بهارم.عاشق قره قروت!!با علاقه یه تیكه بزرگ از ترش ترین قره قروت موجود رو میكنم و میذارم تو دهنم!تصمیم گرفتم امشب خیلی مصمم باشم!!چه ترش!گازش میزنم!میرم جلوی آینه و كلی قیافمو كجوكوله میكنمو می خندم!قرو قروتم تموم میشه!بازم میخوام!یه تیكه دیگه!

در اوج لذت دوستم میزنگه

من:هووم

دوستم:چته تو؟حرف بزن خوب؟چیزی شده؟

خندم میگیره:نه بابا بگو

دوستم:سوالای جبرو تونستی حل كنی؟!

میخوام درجا خفش كنم 

میگم:مهلت نمیدی 2دقیقه تو حال خودم باشماااا

میرم كتاب جبرمو باز میكنم.اصل لانه ی كبوتر به چشمم میخوره!چه مسخرس!!!كلی به این اصل میخندم! 

"گاهی برای شاد بودن لازم نیست كاری انجام بدهی!فقط نیم نگاهی خداوندی كافیست تا لحظاتت لبریز از آرامش باشد!"

(اصل لانه كبوتر این نیستا)

شادم.به همین سادگی

 

پ.ن:كی میخواد لینك بشه؟شقایق یادم داده میخوام لینك كنم دوستان رو



[ سه شنبه 18 مهر 1391 ] [ 09:06 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اولین نوشته های من!!

همیشه نوشتن اولین پست برای من دشوار بوده.شروع یك رابطه یا هرچیزی مثل این برای من سخت بوده و هست!

امیدوارم بتونم تو این وب راحت باشم...و همچنین بهترین دوستان مجازی رو پیدا كنم...

سعی میكنم بیشتر از غم ها،شادی هارو وارد این وبلاگ بكنم.تا به حال چندین بار نوشتمو پاك كردم.

گفتن خاطره رو دوست دارم.به شرطی كه موضوعی برای نوشتن نداشته باشم!قطعا اگر به چیز جذابی تو زندگیم رسیدم بیانش میكنم!!

مثلا امروز كه از4تا سوال امتحان شیمی فقط یكیشو درست نوشتم

تقصیر من نبود كه!سوالای گروه ما سخت بود خو

پ.ن1:تا جایی كه یادم میاد نظرات خصوصی و تبلیغاتی حذف می شدن!!

پ.ن2:من با فضای میهن بلاگ آشنایی ندارم!قالبمو چه جوری عوض كنم؟چه جوری دوستامو لینك كنم؟پروفایل و تنظیمش كو؟!كمككككككككك

با بهترین آرزوها



[ دوشنبه 17 مهر 1391 ] [ 05:04 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


.: تعداد کل صفحات 16 :. [ ... ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات