یه حرف قشنگ از عزیز دلم

بقول امیرعلی مگه ما نمیخوایم یه مسافرتی بریم خوب حداقل اگه رفتیم یه كشور غریب و امیرعلی باهامون باشه

مشكلی تو مسافرت به كشورهای دیگه نداریم . قشنگ می تونه صحبت كنه و ما هم راحت به تفریحمون می پردازیم.
خوب دیگه پسرم الان یه ترم زبان انگلیسی خونده ،
بقول پسرخاله تو برنامه كلاه قرمزی:خوب چیه مگه..... درس خونده بلده..........
مشكلی هست................

[ یکشنبه 8 مرداد 1396 ] [ 12:07 ب.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
دلنوشته
امروز 1396/5/2 روز دوشنبه تولد پسرم بود. یه مقداری زبان انگلیسی رو باهاش مرور كردم و رفتیم زبانكده.
امیر علی من تو روز تولدش تو زبانكده امتحان ترم اولش رو با موفقیت گذروند. نمره امتحانش صد شد.
ما اصلا اطلاع نداشتیم كه اون روز امتحان داره چون روز قبلش امیرعلی رو نتونسته بودم ببرم كلاس.
الان می خواد بره ترم دو زبان ، خیلی خوشحالم از اینكه خودش خیلی  به زبان انگلیسی علاقه داره.

موفق و سربلند باشی.




[ دوشنبه 2 مرداد 1396 ] [ 12:01 ب.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
تولد گل پسرم

الهی فدای امیرعلی گل پسرم بشم



روز 1396/5/2 امیرعلی شش ساله شد
تولد تولد تولدت مبارك




نمی دونی چقدر ذوق می كنه برا بزرگ شدنش و هر جا می ره می گه من شش سالمه.
تولدت مبارك عزیز دلم
انشااله صد و پنجاه ساله شی
انشااله سلامت و تندرست باشی
روز به روز تو زندگیت پیشرفت كنی و موفق و موید باشی



خیلی خیلی دوستت دارم عمرم، نفسم، جونم


[ دوشنبه 2 مرداد 1396 ] [ 11:55 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
همین الان یهویی........
به قول بعضی ها همین الان یهویی ، هوس كردم یه سری بزنم و تا وقت دارم وبلاگم رو بازدید كنم.
اومدم و خوشحالم ازاینكه دوستای خوبم ، منو فراموش نكردن.
مطمئن باشید چه بیام به وبلاگتون سر بزنم چه نیام همیشه و همه جا بیادتونم
در پناه حق سلامت و تندرست باشید .
اگر جویای احوال باشید، من خوبم. درگیرم، درگیر كارهای ناخواسته و شاید هم .........
امیرعلی خوبه، الان می ره كلاس زبان انگلیسی، اسكیت و....
عاشق كلاس زبانش شده، می گه اینقدر teacher مون مهربونه(به قول امیر علی).


حتما به وبلاگم سر بزنید خوشحال میشم.


[ یکشنبه 4 تیر 1396 ] [ 11:21 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
تولدت مبارك شهیاد جان
راستی تا یادم نرفته
دقیقا روز 21 خرداد 96
یه نی نی كوچولو به جمع خانواده ما اضافه شد

من برای بار چهارم خاله شدم...

خواهر گلم زهرا خانم: بهت تبریك می گم انشااله قدمش خیر و پر بركت باشه.
انشااله كه زیر سایه حق تندرست و سلامت باشید.(الهی آمین)

شهیاد جان زمینی شدنت مبارك













پی نوشت:
دوستای گلم برای سلامتی وتندرستی تمامی بچه های ایران زمین و همچنین نی نی تازه بدنیا آمده ،صلوات یادتون نره.

[ یکشنبه 4 تیر 1396 ] [ 11:15 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
من اومدم...................
سلام و صد سلام خدمت تمامی دوستان و سروران گرامی

عیدتون پیشاپیش مبارك
نمازه روزه هاتون قبول درگاه حق

منو ببخشید اگه خیلی وقت نتونستم بیام و  به وبلاگتون سر بزنم .
اینقدر درگیركار ، پایان نامه و ثبت نام امیرعلی تو مدرسه شدم كه حتی وقت برای خواب كافی و استراحت هم ندارم.

من هرجا كه باشم دعای سلامتی و تندرستی براتون دارم.
موفق و سربلند باشید.

[ یکشنبه 4 تیر 1396 ] [ 11:12 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
سال نو مبارك.........
از همین جا توی همین وبلاگ
برای همه مردم سرزمینم
پسرم و شوهرم
 خانواده پدریم
خانواده شوهرم
دوستای گلم
و مردم شهر و استان و كشورم
برای همه و همه
 آرزوی سلامتی تندرستی ،خوشبختی ،خوشی و روزهای خوب و پر از عشق و امید رو دارم.
ودعا می كنم كه لحظه  لحظه های این روزها براتون پر از خاطره های خوب و خوش باشه.
انشااله هر جا كه هستید سلامت و تندرست باشید.(الهی آمین)
انشااله كه سایه پدر و مادر بالای سر همه مون باشه و همیشه و درهمه حال زیر سایه حق سلامت، تندرست، موفق و خوش وخرم باشند.(الهی آمین)
انشااله كه دعای پدر و مادرها بدرقه راه همه ماها باشه.(الهی آمین)
انشااله كه همه مریض ها تو این سال جدید شفا پیدا كنند و در كنار خانواده خوب و خوش و خرم باشند.(الهی آمین)
انشااله كه بچه هامون در زیر سایه حق سلامت و تندرست و موفق باشند.(الهی آمین)
به امید روزهایی پر از خوبی و خوشی پر از سلامتی
دراین سال جدید برای همه پدر ومادرها
همه مردم سرزمین
ودوستای خوبم

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 10:09 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
حال و هوای این روزای من..........
 اول از همه سلام
عیدتون مبارك
سالی پر از خوشی و سلامتی و تندرستی و آرزوهای خوب براتون آرزمندم
من تا ثانیه های نزدیك به عید شدن همش كار داشتم
ولی خوب الحمداله كارهای خونه تموم شد و نزدیك به دقایق نزدیك به تحویل سال جدید بود كه ماهم جمع و جور كردیم و نشستم برای دعا قبل از لحظه تحویل سال نو برای همه.
بعد از اون هم زدیم بیرون و رفتیم تو شهر بعدشم كه شام خونه خواهرم دعوت شدیم. بعد از شام برگشتیم خونه و خونه موندیم تا فردا ظهر. واسه نهار رفتیم خونه خواهر شوهر و بعدشم یه سری رفتیم خونه برادر شوهر كوچیك و بعد از اون تا شب خونه بقیه برادر شوهرام بجز یكیشون.
فردا نهار هم خونه بابام اینا دعوت بودیم ....
بعدازظهر برگشتیم خونه كه جاریم (ع.ف) زنگ زد و اومدن خونمون . یه شام سبكی خوردیم و گفت بریم خونه اون یكی برادر شوهرم كه نرفتیم...اینجا بود كه من نمی دونستم چكار كنم من ازشون دلخوری داشتم و اصلا نمی رفتم...
ولی وقتی برای جاریم تعریف كردم ازم خواهش كرد باهاش برم و بعد از كلی صحبت كردن و ... مجبور شدم برم.
اون شب هم رفتیم اونجا....
وقتی رفتیم تا  جاریم (ف.ا)نه اینكه بارداره و چندتا سقط هم قبلا داشته كلا استراحت مطلقه....
دیگه برادر شوهرم خودش پذیرایی كرد بهمراه جاریم(ع.ف)... من هم فقط نشسته بودم (دیگه خوب من تازه بعد از چندماه رفته بودم خونشون) پای صحبت های جاریم(ف.ا).
بعد از كلی صحبت نوبت رسید به انتخاب نام واسه بچش كه دختره.
امیر علی اینقدر اسمهای عجیب و غریب انتخاب می كرد نه اینكه مدام برنامه كودك می بینه از اسم های اونا استفاده می كرد.
بهش می گفت آنا یا السانا...
جاریم(ف.ا) كه یه خرده من و من كرد امیر علی هم شروع كرد به گفتن اسامی تو برنامه كودك ها...می گفت اگه اونا خوب نیست ، پس تام و جری خوبه، یا بابا لنگ دراز،جودی ابت، پلنگ صورتی ، گل نمك و... هزار و یك اسم جورواجور
اون شب كلی به این اسم ها خندیدم.
فرداشب هم خونه بردارم دعوت شدیم و اونجا بودیم.....
بعد از اون شب كه برگشتیم  ....دیگه خونه موندیم تا اینكه خانواده پدرم و خواهرام و برادرم اومده خونمون....

...البته ناگفته نماند ما كلا تا الان كه 96/1/9 هست كلا مسافرت نرفتیم و فقط خونه موندیم و من هم از 96/1/5 اومدم سركار...
البته روز اولی كه اومدم سركار اینقدر فضای اداره و اتاقم سرد بود كه با اجازه تون ما یه سرمایی خوردیم نه اینطور .
البته بدون سرفه و عطسه ... فقط و فقط گلو درد و گوش درد زیاد دارم.
فعلا هم كه سركارم و تقریبا كارهام تمومه....

خوش باشید و خرم.....

انشااله كه امسال سالی پر از خوبی و خوشی و سلامتی و تندرستی باشه برای همه .الهی آمین

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 09:49 ق.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
دوستای خوب و بزرگوارم
من تا مدت پیش خیلی گرفتار بودم و اصلا نمی تونستم به هیچ چیز و هیچ كاری فكر كنم. وعین واقعیت نتونستم به وبلاگ خیلی از دوستان سر بزنم.
ولی خوب یه مدتی هست كه سر می زنم و شاید نتونم پیام بزارم . چون حقیقت امر آخر ساله و خیلی تو محل كارم سرم شلوغه ، تا می رم خونه همه كارم شده رسیدگی به كارهای خونه و مرور درسهای امیرعلی ، نه اینكه مدتی بود اصلا نتونسته بودم با امیرعلی درساشو كار كنم یه خورده تو حروف الفبا لنگ می زد . كه الحمداله الان خیلی عالی شده،

این پیام رو برای دوستام می ذارم كه بدونن من شاید براشون تو وبلاگهاشون پیام نزارم . اما بهشون سرم می زنم و خیلی خوشحال كه همچین دوستایی رو دارم .
در تمامی مراحل  زندگی سرافراز و سربلند و خوشبخت و موفق باشید.



خدا یار و یاور همه ماها باشه. الهی آمین

[ چهارشنبه 11 اسفند 1395 ] [ 01:51 ب.ظ ] [ مامان امیرعلی ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
صفحات وب

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات