قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل درباره وبلاگ مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
جمعه 18 آبان 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
353 - دل و جگر ملا نصرالدین ملا بارها دل و جگر خریده بود و به زنش داده بود که بپزد و هر بار زنش تنها خورده بود و به او نداده بود روزی ملا به تنگ آمد و از او پرسید: این همه دل و جگر کن من خریدم چه شد ؟ زنش پاسخ داد: همه را گربه خورد ملا برخاست و دیگ را برداشت و در انبار گذاشت و در انباری را قفل کرد زنش از او پرسید: چرا دیگ را در انباری را قفل کردی؟ ملا پاسخ داد: گربه ای که دل و جگر می خورد دیگ را هم که چند برابر آن ارزش دارد خواهد خورد نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||