قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل درباره وبلاگ مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
جمعه 27 دی 1398 :: نویسنده : صــادق امــیـن
409 - حلوا و ملا نصر الدین
روزی ملا از دکان حلوا فروشی عبور میکرد. در خود میل زیادی به خوردن حلوا احساس کرد. در حالیکه دیناری در جیبش نبود بی پروا وارد دکان شده شروع به خورن نمود. حلوا فروش از ملا مطالبه پول کرد. ملا اعتنا ننمود. صاحب دکان چماق کشیده شروع به زدن ملا نمود. ملا در اثنای لت خوردن به شتاب مشغول خوردن بود و خندان میگفت: عجب شهر خوبی است و چه مردم مهربانی دارد که غریبان را به ضرب چماق به خوردن مجبور میکنند
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||