قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل درباره وبلاگ مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
جمعه 17 اسفند 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
371 - ملانصر الدین و سلمانی ناشی
موهای سر ملا زیاد دراز شده بود. پیش سلمانی رفت تا سرش را بتراشد. ولی مرد سلمانی تازه کار بود و هر تیغی که به روی سر ملا می کشید یک قسمت از آنرا خونین می ساخت و بلافاصله تکه ای پنبه به روی زخم می گذاشت. سرانجام ملا که در آینه خود را می دید، متوجه شد نیمی از سرش پر از پنبه شده. ملا عصبانی شد و گفت: استاد سلمانی دیگر لازم نیست بقیه سرم را بتراشی بگذار بروم نیمی را تو پنبه کاشتی، نیم دیگر را خودم می خواهم کتان بکارم. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 17 اسفند 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
370 - وزن ملا نصر الدین یکروز ملا مقدار زیادی هیزم بار الاغ کرد و خود نیز بر روی رکاب الاغ رفته و ایستاده بودو حیوان بیچاره با ناراحتی حرکت میکرد. عده ای که این وضع را دیدند پرسیدند: چرا به روی پشت الاغ نمینشینی تا هم خودت راحت تر باشی و هم حیوان بتواند بهتر حرکت کند. ملا لبخندی زد و گفت: من آدم با انصافی هستم و نمیخواهم با این همه باری که به روی پشت الاغ گذاشته ام وزن خود را هم به وی تحمیل کنم نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 10 اسفند 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
369 - چشم
درد و توصیه ملانصر الدین مردی نزد ملا رفته و گفت چشمم درد میکند چه کنم تا خوب شود. ملا فکری کرد و گفت: چندی قبل دندان من درد گرفت آنرا کندم و به دور انداختم نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 10 اسفند 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
368 - ملا نصر الدین ، قرض نمیدهم ملا در کوچه انار میفروخت زنی او را صدا زد تا قدری انار بخرد. ملا قیمت را گران گفت زن اعتراضکرد ملا شروع به تعریف انار کرد زن گفت پول نقد ندارم دفعه دیگر که آمدی باز قرضت را میدهم. ملا گفت از این انار بخور ببین چقدر شرین است زن گفت: روزه دارم ملا گفت حال که رمضان نیست زن گفت: چند سال است که روزه قضا دارم ملا گفت به تو قرض نمیدهم زیرا تو قرض خدا را چند سال است ادا نکردی نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 10 اسفند 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن
367 - غذای
بی زحمت ملا نصر الدین غذای چربی برای ملا هدیه آوردند گفت اگر زحمت نمیبود خیلی لذید میشد زنش پرسید چه زحمتی دارد غذا را تو که پخته نکردی دیگری آورده و تو میخوری. ملا گفت: عجب، تو هنوز نمیدانی شریک داشتن در خوردنی زحمت است. اگر تو نمیبودی لذت نان معلوم می شد نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||