ما اگر تمام تلاشمان را به کار ببندیم می توانیم اندکی خوب باشیم چون خوب بودن را به چشم دیده ایم و اگر اندکی بتوانیم خوب ادا در بیاوریم میشود در نگاه دیگران خوب بود. این که در نگاه دیگران خوب بودیم معنایش این است که به دیگران کمتر آسیب رسانده ایم و این شده است که فکر میکنند ما خوبیم و این خوب بودن در نگاه دیگران انقدر اوج می گیرد که برایمان می شود شهرت و این شهرت انقدر پر و بال می گیرد که می شود شخصیت اجتماعی تو و این شخصیت انقدر ریشه میدواند که می شود قانون نا نوشته و زمانی که قانونی نانوشته شد مجبور هستی مراعاتش کنی چون اگر مراعتش نکنی دیگر قانونی به کار نیست و اگر قانونی نباشد شخصیتی نیست و اگر شخصیتی نباشد بداهتا شخص هم نباید باشد و این میشود روویه و نقابی که تا آخر عمر باید با خود به دوش بکشی و اگر بد روزگار نقابت را شکست شخصیتت نابود می شود. بگذریم . اما بیچاره فرزندان ما که خوبی نبوده که ببینند تا بتوانند ادایش را در بیاورند می ترسم نسل ما که تمام شود معنای خوب بودن نیز تغییر کند آنگاه دیگر خوب های گذشته معلوم نیست که طبق تعریف جدید خوب باشند و بد ها بد آن وقت همه چیز به هم میریزد آن ها که میخواند خوب باشند بد می شوند و آن ها که بد ذات هستند خوب می گردند. اما مگر می شود بد ذاتی بتواند خوب باشد؟؟
آن وقت می شود که در آینده پس از ما فرزندان مان به خوب هاشان اعتماد می کنند و بد ذاتی خوب ها زمینشان میزند و این می شود که فرزندانمان به سوی بدی می روند حال اگر به سوی بدی بروند آیا سمت خوبی رفته اند یا بدی؟
خوب ، خوب ها در گذر زمان چون به آن ها تلقین شده است بد هستند بد می شوند و فرزندانمان که از خوبی که بد بوده گریزان شده اند و به سمت خوبی که بد نامیده شده و گذر زمان بدشان کرده است فرار میکنند.یعنی از بد به بد و این سیکل ادامه پیدا میکند تا در گذری در زمانی خوبی دوباره بیاید.ببخشید.