درخت چای
 
نویسندگان
نظر سنجی
خواننده ارجمند محتوای این تارنگار تا چه اندازه مورد رضایت شماست؟






چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت   همۀ طول سفر یک چمدان بستن بود

این چند روزۀ زندگی می‌گذرد و در گذر این گذار ما هستیم که گاهی مخیر و گاهی مجبور به انجام اموری می‌شویم که گاهی برایمان فایده دارد و گاهی نه و شاید هم هر دو به اندازه‌ای یکسان و یا گاهی متفاوت.
خدمت سربازی اجباری هم از اموراتی است که طبقات پایین و متوسط جامعه مجبور به انجام آن هستند و گرچه در دل این اجبار درس‌ها و پندها و تجاربی ناب و نایاب نصیب انسان می‌شود و صحنه‌های ژرف از سادگی و قناعت و انسانیت در ساده‌ترین قلوب و قالب‌ها و بدون هیچ تاملی و برآمده از دل، خلق شده و روح را شاداب می‌کند ولی اجباری بودن و قدر و منزلت ناچیز سرباز تلخی‌ها و دردهای فراموش ناشدنی پدید می‌آورد که البته اظهار تاسفم از سختی‌ها نبوده و از رنج‌هایی است که روح را خسته و ملول می‌کند و نامیدی می‌آورد. و این تعجب ندارد چرا که هر انسانی یا بهتر است بگویم هر صاحبی قدر داشته‌هایش به ویژه داشته‌های رایگان را نمی‌داند. چه برسد به سرباز که رایگان هم نیست مجبور است... این تلخ‌ترین و زشت‌ترین معنی است که به یک انسان و آن هم یک جوان می‌توان الغا کرد. 
هم اکنون که بنده این سطور را می‌نگارم و در این لحظه که شما در حال خواندن آن هستید هزاران پست نگهبانی و هزاران جوان در تمامی نقاط این سرزمین به مراقبت و نگهبانی مشغولند و هزاران چشم به راه دارند و سوز سرمای زمستان و عطش گرمای ستمگر تابستان را حتی با دهان روزه حریفند. درود بر شرافتشان. 
خدمت سربازی مدرسه‌ای است که در کنار دوستان و هم ردیفان لحظاتی ناب و با اصالتی انسانی را رغم می‌زند و فرصت بکری برای تامل دربارۀ چیستی و چگونگی‌های زندگی به انسان می‌دهد که می‌شود در خلوت‌هایش گمشتده‌های خود را یافت.
معنی بخشیدن به هر کاری آن را ساده و شیرین می‌کند گرچه شاید در نگاه اول بی‌معنی باشد ولی هیچ چیزی به خودی خود معنی ندارد و آن انسان‌ها هستند که به هر چیزی معنی می‌دهند و چیزی را معنی می‌کنند. نیتی معنی‌دار برای تحمل همۀ ناملایماتی که از یک عده انسان ناسپاس و سودجو بر سرباز متحمل می شود تا لحظات سرسخت پادگان را زهری شیرین است و البته صبر که به معنای واقعی معنی می‌شود در آن لحظات و عجیب است وقتی که همۀ این‌ها تمام می‌شود تازه دلت تنگ می شود برای لحظه‌ای که شروع شده بود و برای آنان که تنهایشان گذاشتی...
گویند که رمز عشق مگویید و مشنوید                                        
                                    مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر                                          
                                    کاین کارخانه ای است که تغییر می کند 
 

برچسب ها: اجبار و اجباری، سربازی اجباری، خدمتی اجباری، سرباز،  
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 10:37 ق.ظ ] [ ا.ش چراغ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


آیا آنکه به یک درختچه رحم نکند به یک انسان رحم می کند ...
در دوران کوتاه دانشگاه در هیمنۀ واقعیاتی قرار گرفتم که مرا به خویشتن نزدیک می کرد و پیوسته درس هایی از زندگی در کنار دانشجویان واقعی آموختم که هیچ مدرسی نتوانست به بنده بیاموزد. از سال 1386 که انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه صنعتی شاهرود غیر رسمی اعلام شد و تدابیر چرخ دنده ای آن دوران خام و سوخته این نهضت ملی را در سراسر کشور شروع به خرد کردن نمود جمعی از رهروان این نهضت برای حفظ نام، یاد و رسالت انجمن اسلامی و تلاش های بی دریغ جوانان این آب و خاک که جز آزادی، استقلال، حرمت انسانی و صداقت فریادی بر نمی آوردند تصمیم گرفتند درختچه ای را نماد آزادی خواهی و ملیت اندیشی خود قرار داده و با آویختن چای کیسه ای بر شاخسار آن صدای اعتراض و موجودیت خود را به گوش همگان رسانیده و روح پاک و لطیف طبیعت را شاهدی بر صبر و تحمل خویش در برابر کالبد سیاه و زمخت استبداد و خودرایی قرار دهند.
اما در حالی که فکر می کردیم بعد از سالیان سال خزان و انتظار درخت چای به بار خواهد نشست نه تنها احیای مجدد انجمن اسلامی با دسیسه هایی مواجه شد بلکه به دست جفا پیشۀ تحجر و تعصب در تابستان سال 1393 در حالی که میدان خالی از حضور دانشجویان بود قطع گردید و چون همیشه ثابت کرد که نه تنها آزادی خواهی و مطالبه گری بلکه هرچه رنگ بوی تغییر و خلاقیت از خود ساطع کند تدبیری تبری پاسخ آن خواهد بود و دلیل آن فقط نفعی است که از راکد بودن آب دریا به ساکنان ساحل ریا می رسد.
و عجب حکایتی بود آن روز که در کنار تن بی سر این درخت قرار گرفتم و درحالی که دل و جانم به تماشای بند انگشتی از جسم بی جان آن دوخته شده بود دیدن یک چای کیسه ای کهنه و قدیمی که هنوز خود را به سختی بر روی آن نگاه می داشت و از چشم سطحی نگر جلادان زمان خود غافل مانده بود مرا شگفت زده کرد و آنی به اعماق وجودم متبادر گشت که پروردگارا، چه مقاومتی از یک تن بی سر می بینم.
بنابراین بر آن شدیم تا با راه اندازی تارنگاری رسالت آن درخت خوش مرام را شاخ و برگ بخشم و ثابت گردانم که با قطع درخت اندیشه قطع نمی شود، با قطع درخت همت ما سست نمی شود، با قطع درخت امید ما کم نمی شود بلکه مرام مذموم شما آشکار شده و هیچ حرفی را برای زدن باقی نمی گذارد و چنان انگیزه ای را در ما ایجاد می کند که اگر بانیان این عمل قبیح آن را درک می کردند پشت دست گاز می گرفتند و لب می گزیدند.
این تارنگار بر آمده از خاک کویی است که درخت چای از آن روییده و نظرات شما سرور دانا به سان آن چای های کیسه ای است که بر آن درخت آویز می کنید و امروز هر چه در آن می نگاریم و از دیده می گذرانیم میوۀ شیرین و خوش عطر درخت چای است.
آری این مسلک ناجوانمردان و استبدادنصبان است که حتی یک درخت آزادی خواه را تحمل نمی کنند چه برسد به یک جوان آزادی خواه ...
به یاد درخت چای
اگر تبر بزنند به شاخ و برم نمی شکنم
وگر شکنم ز شاخ و تنم قلم قلم فکنم
بنگارم از تن و جان جان فدای آزادی
بنثارم از بر و سر خون فدای آزادی
ا.ش.چراغ
آ.ز.خ

آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکانات وب
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات