درخت چای
| ||
|
مدیری ارشد برای بازبینی یک منطقه حفاظتی بسیار مهم به یکی از پاسگاههای اصلی آنجا میرود. -مدیر: این قوچ (نوعی حیوان) نرِ یا ماده؟ -محیطبان: لبخند باریکی میزند. (گمان کرده مدیرش در حال شوخی کردن است...) مدیر: (با جدیت بیشتر و با کمی چاشنی خنده سئوالش را تکرار میکند ...) محیطبان: قربان...اختیار دارید!!! مدیر: (ساده لوحانه میپرسد) نه... واقعا این نرِ یا ماده؟ محیطبان: (با کمی شک و حیرت) قربان از نشانههای قوچ نر شاخ بزرگ و دایرهایه که در تصویر مشخصه... مدیر: (با لبخند)...آهاا... محیط بان: (درحالی که عمیقا به فکر فرورفته و به آرم سازمان بر روی لباسش نگاه میکند با خود میگوید) کسی که فرق قوچ نر و ماده رو ندانه... ***** این یک داستان نبود..
برچسب ها: محیط زیست، قوچ، یوز ایرانی، کاردان، محیط بان، [ شنبه 27 شهریور 1395 ] [ 10:26 ق.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
اگر باور داشتیم که انسانها برای یک ناخوشی سادۀ خودشان بیشتر از مرگ دیگران ناراحت میشوند فقط به شکلی میزیستیم که خودمان باور به درست بودنش داشتیم. از جلوۀ طاووسی این خلق بترسید کز راه دورنگی همه چون بوقلمونند (فرخی)
برچسب ها: جلوۀ طاووسی، حرف مردم، یک فرصت یکباره، یک فرصت کوتاه، [ دوشنبه 15 شهریور 1395 ] [ 01:05 ب.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
کمتر از فلسفیترین سئوال زندگی نیست این سئوال که انسانیت کجاست؟ روز پیش که در یکی از خیابانهای شهر در حال قدم زدن و سیر کردن در عوالم خود بودم فرزندی از پدرش پرسید؟ -بابا! چرا پرندهها رو توی قفس میکنن؟ لبخند ریز و شیرینی بر لبهایم آمد و بی خیال پاسخ پدرانهاش به مسیرم ادامه دادم و بازهم فکر میکردم...تا اینکه امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم و برای شروع یک روز تازه درحال خواندن یک دوهفته نامه بودم باری محکم به قلبم متبادر گشت: -از خودخواهی آدمهاست... ولی این همۀ حرف دلم نبود انگار یک دلیل قلبی است تا یقیین کنم در این روزگار که انسانیت در دل این هیاوی مادی و سودجویی زندگی بچگی است، بچهها به انسانیت نزدیکترند...
برچسب ها: بچگی و انسانیت، قفس و پرنده، انسانیت و بچگی، روزگار تو خالی، روزگار پرهیاهو، [ چهارشنبه 3 شهریور 1395 ] [ 08:36 ق.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |