درخت چای
| ||
|
همیشگی نیست ولی خیلی دوستش دارم...وقتی خیلی خیلی خیلی دلم میگیرد و نمیدانم چرا... البته فقط این نیست. دیگر محرمها محرم نیست. نمیدانم چرا. شاید به خاطر اینست که فانتزی شده. نمیدانم چرا. این نوحهها و روضهها که نتواست اشک ما را درآرد. اما همیشه دود از کنده بلند میشود. به قول امروزیها همه چیز قدیمیاش... آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک تنت به سوز و گداز تو گرم راز
و نیاز سوی خیام حرم دو چشم تو مانده
باز آه از آن ساعتی که با تن چاک
چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک آمده از خیمه گه خواهر غم
دیده ات دید که شمر از جفا نشسته بر
سینه ات آه از آن ساعتی که با تن چاک
چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک گفت بده مهلتی تا برسم بر سرت برادرم تشنه است مبر سر از
پیکرش برچسب ها: آه از آن ساعتی، اشک، حسین، کربلا، فانتزی، دنبالک ها: دانلود فایل، [ یکشنبه 9 مهر 1396 ] [ 10:14 ب.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
امروزهها همه دوست دارند از یکدیگر
نقطه ضعفی داشته باشند و این را برای روز مبدا پس انداز کنند تا سر جای خود روشن
کرده و علم دانایی و چراغ فرار خودشان از واقعیت باشد. عجیب نیست قبلترها اکابر
پیش بینی کرده بودند اینچین روزی را... یکی می گوید آزاده بود...یکی میگوید
خودش را به کشتن داد...یکی اصلا چیزی نمیگوید و فقط سینه میزند و کسی دیگر وقتی
محرم تمام شد یک داستان پنج خطی هم نمیتواند بنویسد... بد نیست بالاخره هرچیز نباشید رنگ و
ظاهر جامعه را که عوض میکند...این هم حداقل یک تنوع است...تا چه پیش آید از این
خوشخیالیها شاید نامسلمانها بهتر بفهمند... "اگر منظور امام حسین(ع)، جنگ در
راه خواستههاى دنیایى بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه
او بودند؟ پس عقل چنین حکم مینماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکارى خویش را
انجام داد." چارلز دیکنر برچسب ها: حسین، عشورا، معرفت دینی، حسین و نامسلمان ها، Moharam95، [ یکشنبه 18 مهر 1395 ] [ 10:45 ق.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
وقتی خردسال و نوجوان بودم رسیدن محرم برایم خیلی دلچسب بود. ده روز محرم بهانهای بود که درس و نیکمت غریب مدرسه را رها کنم و به خیابانها بروم و با هم سن و سالهای خود در کوچه و خیابان سیر کنم و به تماشای بزرگترها بایستم و آرزو کنم که هرچه زودتر بزرگ شوم. شمع روشن کردن، از این سو به آن سو دویدن و بازی کردن، سر از کوچههای تو در توی محلههای قدیمی در آوردن و میانبر زدن و به تماشای بزرگترها ایستادن و گاهی تقلید آنها را در می آوردن. ولی وقتی امروز دوباره به تماشا میایستم احساس میکنم همه چیز از تاب و تب خود افتاده و آن هیبت مردانهای را که در گذشته داشت ندارد. شاید در نظر من که در کودکی آنها را دیدیم و اکنون کمی قد کشیدهام به چشم نمیآید. حال که آن روزهای کودکی گذشته و تجربه خیلی از واقعیتها را برایمان معنی داده خیلی هم آش دهن سوز و کارجانگدازی نیست. دیگر عزاداری فقط در شکلهای سنتی و آن هم در محلههای قدیمی و در کنار دیوارهای کاه گلی برایم زیباست و عقل و احساس مرا تحریک می کند و اگرنه محرم بهانهای شده است برای رنگ عوض کردن و تنوع بخشیدن به اصوات در جامعه و شکلی جدید به خود گرفتن. خالی از فکر و اندیشه. هنوز بال در نیاوردهام که پرواز کنم و در زیبایی هیبت خانوادۀ علی (ع) شعر بگویم ولی چه کنم که عشق جسارت میدهد. ده روز شور و طبل به جای خرد بی اثر شود یک لحظه از درنگ به از صد سال در فغان یا رب شود که بنگریم اشک خدا معتبر شود برچسب ها: حسین، بصیرت، عزاداری با سکوت، اشک خدا، محرم یک بهانه نیست، [ شنبه 2 آبان 1394 ] [ 11:32 ق.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |