سلام دوستان*-*خوبید؟
بلی!این همه مدت میخواستم داستان بنویسم ولی چه کنم:|
همش احساس میکنم افتضاح مینویسم.ولی این دفعه یه داستان فعلا نوشتم(تازه نوشتم.)
همون در مورد مارگاریت و این جور داستاناس.
پس یه کمی متنظر باشین.
بعد از نوشتن بیوگرافی یه پست با یه پوستر خودم درست میکنم.
همین پستی که با پوستر داستان بزارم.مشخصات داستانه.
نمیدونم این داستان کی ادامه داره.ولی به نظرم شاید از داستانی که قراره بزارم خوشتون بیاد.
پس صبور باشین.
------
حالا جدا از اینا.یاد دوران به قول یلی(همون یلدا)دوران جاهلیت میوفتم!
اون موقع داستانم مینوشتیم ولی کم:|
بعد میگفتیم مثل پنج تا نظر بده تا ادامشو بنویسم
ولی آخر سر میفهمیدیم خیلی افتضاح مینوشتیم.یه جورایی بچگونه بود.
یا این که مشخصات داستان میزاشتیم ولی داستانشو نمینوشتیم.چون گشاد بودیم:||
بگذریم...
فعلا D:
[ دوشنبه 18 شهریور 1398 ] [ 01:33 ب.ظ ] [
S.Я sᴀᴇʙʏ•ɴᴜᴛᴇʟʟᴀ ] [
نظرات () ]