با دل خسته، لب بسته، نگاه سرد
می كنم از چشم خواب آلوده خود،
صبحدم
بیرون
نگاهی...
در مه آلوده هوای خیس غم آور،
پاره پاره رشته های نقره در تسبیح گوهر . . .
در اجاق باد، آن افسرده دل آذر،
كاندك اندك برگ های بیشه های سبز را بی شعله می سوزد . . .
من در اینجا مانده ام خاموش
بر جا ایستاده
سرد
وز دو چشم خسته اشك یأس می ریزم به دامان...
جاده خالی
زیر باران...!
احمد شاملو :)
___♦___♦___♦___♦___♦___♦___♦___♦___♦
پ.ن:
فک کنم باید منتظر بمونیم تا اژدهای گم شده ی قصه مون سوارشو پیدا کنه! :)
همش توی سرش این سوال میچرخید...
نکنه وقتی پیداش کرد سوار اونو نشناسه؟!
همیشه با خودم فک میکردم دنیا اون چیزی نیست که ما میبینیم...
ینی اینطور نیست که ادما چیزایی رو که میبینن باور کنن...
در واقع ادما چیزایی رو که باور میکنن میبینن!
قبلنا... اون موقع که هنوز خیلی کوچیک بودم و فضایی غیر از فضای خونه و مسیر خونه تا مدرسه تعریف نشده بود برام...
فک میکردم دنیای اطرافم پر از هیولاهاییه که مدام دارن تو همدیگه میلولن...
تو دنیای بچه گونه ی خودم وقتی میدیدم بابام خسته از سر کار برمیگرده فک میکردم از جنگ هیولاها برگشته ...
وگرنه غیر اون چه کاریه که انقد ادمو خسته میکنه؟! :)
خوب از بچگی شبیه بقیه بچه ها نبودم! :)
و مدام فک کنم وقتی حواسم نیست یه عده کوتوله و پری و دیو و اژدها و خلاصه کلی چشم دارن نگام میکنن...
تو این دنیای نا مرئی اژدها ها شخصیتهای ناجی ماجرا بودن مثل ایینه انعکاسی از سوارشون بودن ولی یکم قوی تر!
تا زمانی که سواری در کار نباشه نمیتونی بفهمی اژدهاست یا هیولا یا یه ادم معمولی!
اژدها ها زمانی که سوارشون رو پبدا میکردن از مخفیگاهشون بیرون میومدن...
وبقیه ش بستگی به سوار داشت که نخای خیمه شب بازی هیولا رو به اژدها ش هم وصل کنه و یا خودش رو هم از اون نخا خلاص کنه و با اژدهاش بره!
گاهی هم اژدها ها با نیروهای فرا زمینی خودشون نسبت به قدرتی که دارن خودشون و سوارشون رو از بند هیولا نجات میدادن! :)
شما فک میکنین کدوم یکی هستین؟
پ.ن:
توضیح تا اینجا بسه فعلن!
شاید یه روزی بیشتر از انواع موجودات دنیای نامرئی گفتم! :)
برچسب ها: موجودات دنیای نامرئی، .اژدها و سوار.،
.: Weblog Themes By Pichak :.