گویی خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر میکشیدم
لابهلای ابرها پرواز میکردم
صبح
چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پر دیدم
یک مشت پر، گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس میزد
آنگاه با خمیازهای ناباورانه
بر شانههای خستهام دستی کشیدم
بر شانههایم
انگار جای خالی چیزی…
چیزی شبیه بال
احساس میکردم!
.: Weblog Themes By Pichak :.