دست نوشته های بهارونه!

حس خوبیه
من خوبم!
کیک درست کردن و مرور خاطرات این چند روز و
بلال خوردن و
اس دادن به دوستای قدیمی و قرار گذاشتن باهاشون،
استخر رفتن ها و خنده های الکی،
حالمو بهتر میکنه..

بحث با رفیق یونی 
رمان خوندن
"نیما"خوندن..

گپ زدن با باران و از نی نی کوچولوهای ناز حرف زدن و خندیدن..

حس خوبیه..

آره اگه از درد و اشک این روزا و اون پلاستیک پر قرص صرف نظر کنیم،حال من خوووبه^_^

+نمیخوام به هیچی فکر کنم..
از فردا زندگی جدیدی رو شروع خواهم کرد!


+با اون صلوات شمار سبزابی،به اولین ارزوم رسیدم..
پیش به سوی آرزوهای بعد..

خدا شکرت..


+حس خوبیه..
ببینی یه نفر همه رو بخاطر تو پس زده!
بخدااا حس خوبیه!شادمهر راست میگه..




[ یکشنبه 4 مرداد 1394 ] [ 10:09 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اون
قرار بود این پست درمورد اشپزی ها و هنرنمایی های جاودانه اخیرم!!باشه اما هر سایت اپلود که باز میکردم مشکل داشت یا عکسا رو اپلود نمیکرد و..
خلاصه بیخیالش شدم فعلا!


+میگه بهار من خیلی جوشی  هستم و شک ندارم زیاد عمر نمیکنم!!
چند دقیقه سکوت میکنی،شاکی میشه
میگی :تو خدایی؟

اروم میگه نه

با عصبانیت بیشتری میگی
پس غلط میکنی عمر تعیین میکنی!!:/


+به خودشم گفتم،قراره با این صلوات شمار سبزآبی به همه آرزوهام برسم!

+از مشکلاتش میگه و دلت میگیره و یهو بخودت میای میبینی چشات اشکی شده!

براش دعا میکنی و نذز برمیداری و..
ای خدا مشکلاتشو حل کن.نمیخوام به گناه بیوفته

+این پست کلا در مورد "اون"بود!


[ جمعه 26 تیر 1394 ] [ 11:01 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


دختر احمق!!:|
19سال پیش همچین شبی،
دل یه کوچولو میلرزه و فرشته به کوچولو میگه
باید بری به دنیا!
فرشته ،کوچولو رو اروم میکنه و میگه جای قشنگیه..زیاد نمیومنی نگران نباش!!

نترس!
آدماش شاید دلتو بدجور بشکنن
اما خدا هست

اتفاقای عجیبی شاید برات بیوفته
اما خدا هست

شاید عاشق بشی!شاید عشق دلتو بلرزونه و معجزه عشق رامت کنه و ...اما هیچوقت خدارو فراموش نکن
خدا هست..

شاید یه وقتایی خیلی تنها باشی،حتی شب تولدت..

اما
خدا هست...


و حالا اون کوچولو یه دختر19ساله شده

دختری که تا 19ساله شدن خیلی سختی کشید

یعنی این دختر19ساله ی احمق،فراموش کرده خدا هست؟


+فردا اگه شد میرم حرم
بیاد همگی خواهم بود
نبینم غمتونو دوستای عزیزم..

+ارزو زیاد دارم
ارزوهایی که چندساله تکرار میشن اما..

امسال خاصه برام
دوتا ارزوی بزرگ دارم..
خدا؟
اون یکی و اون یکی دیگه

امسال خیلی محتاجشونم..


[ یکشنبه 21 تیر 1394 ] [ 11:54 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


شب تاریک..
تو تاریکی شب
دستات درد گرفته 
میگه:
+محکم تر!میخوام برم رو آسمونا!

میگی:
_چشم عزیزم..

هلش میدی با تمام زورت
تاب زرد میره تا رو ابرا!...

+آبجی بهار؟
_جانم؟

+میشه بهت بگم مامان؟

بی اختیار اشک تو چشمات جمع میشه.............




++امشب رو لطفا..
برای سرطانی ها بخصوص مادران سرطانی دعا کنیم..

انشاالله به زودی تمام بیماران شفا پیدا کنن و هییییچ کسی سرطان نگیره..
آمین

++خدا؟
مادر این دخترکوچولوی ناز و بهش ببخش
شفاش بده..

++دعا 
برای 
همه و
همه و 
همه..


[ چهارشنبه 17 تیر 1394 ] [ 01:18 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


شب قدر
شب قدره امشب

امروز خیلی گریه کردم
همه کارامون بهم گره خورده و جز یک معجزه هیچ چیز نمیتونه این گره رو باز کنه

مامان بشدت ناراحته
باران میاد از زندگیش و شوهرش و مادرشوهرش میگه و کلی پالس منفی میده و بعد شوهرش میزنگه و میخنده و میحرفه باهاش..

فقط مامانم این وسط یه دنیا غم میگیره دلشو..

به باران میگم چرا اینکارو میکنی؟گریش میگیره و میگه اگه به کسی نگم میمیرم!
هه!

+خدا بدون امشب خیلی خیلی ....

این پایینو نگاه بنداز


خواهشا...................


[ یکشنبه 14 تیر 1394 ] [ 10:47 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


.
با خودم میگفتم امتحانام که تموم شه کلی حرف های نزده رو مینویسم و دوستای جدید وبی می یابم و..

الان حتی حرفی هم ندارم برای نوشتن!

+همه نمراتم جز یکی اومده.که اونو حتما میوفتم:|

+دوست دارم ماه رمضان زود تموم شه
روزه داری واقعا سخته


+بعد اتمام این ماه انشاالله میرم اموزش رانندگی!!

+تنها خبر جدید!!خریدن مانتو بین سبز وابی کم حال که من عاشق رنگش بودم ،هست!
باشد که به خوشی بپوشیم،انشاالله


+کلی دعای خوب برای همه 
و خودم 

خدا دعا دعا دعاااا

:)


[ جمعه 12 تیر 1394 ] [ 11:40 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


درهم
فردا باز افطاری دعوت شدیم خخخخ

+گیجججج یعنی خود من!
که به هدف تحویل کتاب میرم یونی و کتابو یادم میره ببرممممممم
البته اهداف دیگه ای همچون اعتراض به نمره های قشنگمم داشتم

+یکی از رگ هام گرفته من توانایی تکون خوردن ندارم
هعیییی

+یهو دعوت شی به یه گروهی که قدیما توش عضو بودی و ازت بعنوان یک ادم فرهیخته و باسواد یاد بشه و هی بخندی و..خخخخخخخ

+اصلنشم ماه رمضان آمد تا در آن بخوابیم و همونجور ثواب کنیم..
بعلههههه

+بابایی خیلی دوستت دارمممممم

اصن قربون صدقه یهویی با ادم چه میکنههههه

+خدا این پایینو نگاه کن؟
من عاشقتم.....


[ سه شنبه 9 تیر 1394 ] [ 06:09 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


و این عشق نیست!
چشماشو ببینی که گریون شده..
یادت بیاد چقدر بینهایت دوسش داری
دستشو بگیری،
راه برین..
کنار یه دریاچه بزرگ
تو
و دوست بچگی هات
تو 
و رازدار تمام زنگدیت
تو
و دخترخالت!

حرف بزنه و اشکاش بریزه
بهش اطمینان بدی که خدا هست!
دور دریاچه قدم بزنید و باز اشک بریزه و تو اشک تو چشمات جمع شه..
جلوی خودتو بگیری و خودتو محکم نشون بدی و بگی فرانک؟
بغلش کنی!
وسط جمعیت
وسط همه ادمای عاشق!

وقتی روبه روت می ایسته،قد بلند و زیبایی تمام
یک دختر که از زیبایی و اندام و تیپ چیزی کم نداره!
دختری که همه محوش میشن و نگاهش میکنن
دختری که هر پسری میبینش عاشق میشه..

دختری که چشمای براق و معصومش تو اون تاریکی شب،کنار دریاچه ای که نور چراغا توش تکون میخورن..برق میزنه..

تعریف کنه..از پسری که میگفت تمام زندگیشه

اما حالا
نمیخوام بگم و ادامه بدم!
دلم میریزه وقتی حرف میزنه...

دستاشو میزاره رو چشماش..
بغلش میگیرم..فرانک توروخدا گریه نکن.....................

خوب باش خوب؟
همیشه خوب باش،باشه؟

ببین عارف دوستت داره.از رفتاراش مشخصه...
پسری که به دختری سلام نمیکنه انقد به تو توجه داره!
یه زندگی خوب باهاش خواهی داشت!
زندایی میزارت رو سرش!به اون احمق فکر نکن!
.....


دایی میاد
باهاش صبحت میکنه..

کنار همون دریاچه نشستی و پاهاتو اویزون کردی..
دختردایی5سالت تو بغلت شعر میخونه
باهم دست میزنین و بلند شعر میخونین...میخنده

صدای فرانک و دایی میاد...

دختری که حالا مجبور به همخوابی با مواد فروشیه که برای شوهرش مواد میاره در ازای پولش
و مردی که میگفت عاشقشه
و حالا تن زنشو میفروشه......

خدا؟
یعنی واقعا اشتباه یا عشق بچگانه یه دختر14-15ساله،
تقاص یه عمر ننگ و این زندگی بود؟



+شب عجیبی بود..


[ شنبه 6 تیر 1394 ] [ 10:44 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


باورت بشه
آدم وقتی روزه میگیره علاقه شدیدی به گل قالی پیدا میکنه

از خواب بیدار میشه و ذل میزنه به "گل قالی"

+از در بیاد تو
مثل همیشه یک شلوار سفید و مانتو سفید و روسری کالباسی و کیف و کفش کالباسی خوشرنگ

به خودت نگاه کنی
یک تونیک سرمه ای با یک جین سرمه ای و شال سرمه ای ساده!
حالا هی بشین درس بخون!:|

+از فردا شب از آپشن هام استفاده میکنم و شروع میکنم به آشپزی و همونجور هنرمندی خواهم کرد انشاالله..:)
خخخ

+اولین هدف از این ژله های خوشله که اگه خوب شد عکسش رو خواهم گذاشت

+حتی اگه درس هارو یکی پس از دیگری بیوفتم تصمیم دارم خیلی حرص نخورم!
به قول دوست جدیدم"درس مال افتادنه و دانشجو نیستی اگه نیوفتی"
:)

+حرف زیاده اما الان فیلم شروع میشه خخخخ

چه کنم خوووو

+باورت بشه!
عاشقت منم
باورت بشه!!

منصور میگه من نقشی ندارم
:)


[ شنبه 6 تیر 1394 ] [ 01:30 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اوووففف
سلام
صدای بهار رو بعد از اتمام امتحانات ترم2میشنوید

نه به همین زودی و صدالبته نه به همین سادگی ،اما خوب ترم2تموم شد!

دیگه واقعا کشششو نداشتم
خسته شده بودم!

امشب همه افطار خونه ی ماهستن و منم هیچ کاری نکردم و کلی کار دارمممم

اول از همه اتاق شلوغ پلوغمه که تو بازه امتحانات شباهتی به اتاق بهار نداره!!!!

+عشق یعنی خود پدر!

+بهنام رفت رشته تجربی،و امیدوارم سرنوشت خوبی براش رقم خورده باشه


+و ترم2 به بدترین شکل ممکن تموم شد!
امتحانام همه رو بد دادم و اصلا نمیخوااام بهش فکر کنم!


+عشق6ماهه تو بغلت باشه و یقتو بچسبه و تو اوج آرومی،بخوابه
بچه ها خود خود آرامشن

+اصن باورم نمیشه تابستون شرووع شدههه
کلی کار دارمم


[ پنجشنبه 4 تیر 1394 ] [ 12:49 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


دل گرفتگی که دلیل نمیخواهد!
دل گرفتگی یعنی خودت رو برای امتحان بکشی و شب بیدار بمونی و نمرت از 6بشه3 بااینکه بنظرت امتحانو خوب دادی!
و ریاضی2 رو با7بیوفتی!

دل گرفتگی یعنی وقتی حالت خیلی بده بیاد بگه من دارم میرم،خداحافظ برای همیشه!


دل گرفتگی یعنی دلت غصه دار خیلیا باشه

یعنی بابا بهت شرایطو گوشزد کنه و 
تو بدوی و تلاش کنی و
به "هیچ جا"نرسی
و سرتو ببری رو به آسمون و بگی حتما خواست خدا بوده!


دل گرفتگی یعنی اشکاتو پاک کنی و این سه چهار روز که میتونست خیلی ساده بگذره رو تو ذهنت هیولا کنی و

بگی واقعا چرا؟

واقعا چرا؟


+امید به رحمت خدا یعنی 
دلمون قرص باشه بابت آرزوهایی که در گوشش فریاد زدیم..

+همه چیز یه طرف،ریاضی2 یه طرف!

واقعا برام عجیبه!



[ یکشنبه 31 خرداد 1394 ] [ 11:57 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


..
دلشوره عجیبی دارم!

+الا بذکر الله تطمئن القلوب..





+و چقدر بد که یه استاد خوب با ورودی شما لج کنه!


+حتی الامکان بعد امتحانم این پست حذف خواهد شد

+استاتیک،میگن معروف به افتاتیک!
امیدوارم رو هیچ کدوممووون صادق نباشه!
ای خدا:(



[ دوشنبه 25 خرداد 1394 ] [ 11:51 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


دلم داره میترکه
مثلا دوستت ازت بخواد یه فایلی براش ارسال کنی و فرصت پیش نیاد و هی یادت بره 
و بعد بخوای بری بفرستی براش و گوشیتو چک کنی و ببینی اس اومده

"اصلا نمیخواد  برام بفرستی!"

با بهت به صفحه گوشیت خیره شی و بگی نه حتما تقصیر خودمه!

دوباره پیامو بخونی و دلت بگیره و بخوای لپ تاپو ببندی و بری سراغ دل  گرفتگی هات!

که یک عدد ندای درون تشویقت کنه و بری فایلو براش بفرستی و بهش اس بدی
"عزیزم ببخشید دیر شد برات فرستادمش امیدوارم بدردت بخوره.اس قبلی نصفه اومده دوباره بفرست"


هنوزم تو بهتم.
دلم تنگ دوستای دبیرستانمه.که بدون هیچ توقعی از هم دوست داشتیم همو!
حتی دعواهامونم قشنگ بود.....

برای اولین بار به حد عجیبی از دانشگاه متنفر شدم.از فضای درسیش از اینکه ادماش بیشتر فکر نمرشونن تا دل دوستشون.
اینکه همو میشکنن تا به نمره و معدل الفی برسن!

گاهی دلم میخواد درسو کلا بزارم کنار و خلاص شم از تمام این حواشی

اصلا دلم میخواد از تمام مردم دور شم و آزاد باشم و راحت واسه خودم و دل خودم زندگی کنم

+هیچ مموقع فکر نمیکردم تو همچین موقعیتی قرار بگیرم.
هنوزم میگم تقصیر منه حتما که دیر فرستادم

+وای امشب چقدر شب بدیه.
احساس میکنم یک عالمه بغض دارم که اگه رها نکنمشون خفه میشم!


+خدا؟
....
چی بگم؟

+امتحانات به طرز عجیبی سختن.شایدم بخاطر فکر درگیر منه...

+من عاشق نشدم تو پست قبلم گفتم!
بنظر من چیزی به اسم "عشق"وجود خارجی نداره



[ شنبه 23 خرداد 1394 ] [ 09:15 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


فقط آرامشو حس کن،عاشقانه
کلا در طول دوران امتحانات انقد غرغرو میشم که حد نداره

مامان میگه مثل خودمی با  عذاب درس میخونی خخخخ

انگار مجبورم

+وقتی میریم بیرون و خانواده کنارمون که چندتا زوج جوونن کلی جیغ میزنن و خوش میگدرونن

کارتا رو درمیارم و حکم بازی میکنیم و انقد جیغ میزنیم و مسخره بازی درمیاریم که روشون کم میشه
بعععععلههه چی فک کردن


+انقد دلم واسه باران تنگ میشه که حد نداره.
یه سره زنگ میزنم بیاد خونمون و زورش میکنم شب بمونه

واسه تولدشم یه شال خیلی ناز و رنگی و شاد خریدم.انقد بهش میومد بچم

+چه غرور عجیبی داری.
کاش یکم مهربون و خوش اخلاق بودی!

+این عنوان بعدها تفسیر خواهد شد!

+من عاشق نشدم

+دوستم اس میده 
"یه دوس پسرم نداریم اس بده بگه عجقم چطوره؟"
میخندم

+دوست دارم تموم لحظه هامو
با تو باشممممم......


+شکر خدا!

:)


[ دوشنبه 18 خرداد 1394 ] [ 09:40 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


آمین..
تو این مدتی که نبودم دلم برای اینجا تنگ شده بود

از کی من فرصت نکردم بیام اینجا و وب بخونم.




عید دوستان گلم مبارک
انشاالله همه به آرزوهامون برسیم


+امام زمان؟
سفارش میرضا رو پیش خدا میکنی؟
خواهشا..
سفارش هممونو بکن...


[ سه شنبه 12 خرداد 1394 ] [ 07:33 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


.: تعداد کل صفحات 16 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات