آغوشتو به روم باز کن..
این روزها یک فیلد جدید توی زندگیم ایجاد کردم.اصلا نمیدونم موندگاره یا نه ولی دوست داشتم امتحانش کنم.
تا چند روز آینده تصمیم نهاییم رو میگیرم.امیدوارم هرچی خیره،پیش بیاد.
تو فکر یک حرکت هیجان انگیز هستم برای تابستون.تا ببینم چی پیش میاد؟
اه بهار !اه ماه رمضان سخت امسال با امتحانا و سختی روزه و گرمای هوا ..
اه چقدر این روزها من غرغرو شدم.
باید خودمو برای یک عذرخواهی اماده کنم.من خیلی غرغرو شدم.
چقدر خاطره و چیز میز برای نوشتن دارم.اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم و کی شروع کنم و به کارای عقب موندم برسم؟
+چقدر غم انگیزه که وقتی نشستی که ریلکس کنی و با آرامش تایپ کنی،
دقیقا بعد افطار،و یکم قند خونت اومده بالاتر..
فکرت مشغوله اونقدر که گیج و منگی اصلا
غم انگیز تر اینکه بهانه نوشتن که هر چند وقت یکبار میاد سراغت ،
دردناک ترین های زندگیته..
+میرم بالای کوه
از اون بالا خودمو رها می کنم..
و تنها امیدم تویی،
تو خدا
آغوشتو به روم باز می کنی؟
+++خواهش می کنم!!!
.
[ دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ] [ 05:17 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
:
به یاد بچگی ها،خونه ی مادرجون،
والیبال توی حیاط،جیغ داد و افتادن توپ بیرون حیاط،
همکاری همسایه ها،توپ جمع کن جدید
رانی طعم جدید ،ویفر تلخ ،کاپوچینو،عابر بانک،
گوشی که گم شده بود،بسیج شدن خانواده،خنده ها خنده ها خنده ها..
دلم باز هم از این روزها میخواد.بی خیال هرچی تو دنیا آزارت میده،فقط جیغ بزنی،فقط..
[ چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 ] [ 10:57 ق.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
.
چقدر دلم گرفته
بغض داره خفم میکنه
[ شنبه 5 فروردین 1396 ] [ 09:09 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
میشه شاغل شم؟
خسته ام چقدر.کلی کار ریخته سرم،
دیروز برای فرانک یه ماگ دلبر خریدم.یه بلوز راه راه هم براش خریده بودم.
من عاشق راه راه سفید و مشکی ام!!کلا راه راه!!اما تا حالا همچین لباسی نخریدم ولی برای فرانک خریدمش انقدر خوشم اومده بود ازش.
دوتا انگشتر با نمک هم خریدم.گل گلی ابی کم حال.
یه دفترچه که ازش یه قلب قرمز اویزونه هم خریدم،این چندتا کادو ولنتاینه برای خودم.یعنی از اونام که خودم برای خودم کادو میخرم:/
حالا اینکه چطور اون ماگو کادو کنم که قشنگ باشه خودش داستانه.امروز شیفت بودم خیلی خسته ام.این چهار هفته تموم شه شیفتای منم تموم میشه.چقدر دوست دارم کار کنم.بی نهایت دلم کار کردن میخواد!!
[ چهارشنبه 20 بهمن 1395 ] [ 07:31 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
.
کاش میشد آدم بتونه احساساتشو بنویسه.یعنی الان هیچ واژه ای نمیتونه حال دل منو توصیف کنه.
اصلا از یک ادم پر انرژی خبری نیست،
کرکره رو کشیدم پایین،
حال دلم عجیبه این روزا،خسته تر از هرچیزی ام.
وای دیگه طاقت ندارم.
وای وای دیگه نمیتونم...
[ دوشنبه 18 بهمن 1395 ] [ 09:36 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
یهویی طور..
[ یکشنبه 10 بهمن 1395 ] [ 08:13 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
....................
این روزها هم عالمی بود برای خودش
درسایی که همش برای شب امتحان مونده بودن،صبح زود بیدار شدنا،صبحا تا لنگ ظهر خوابیدنا!!تا اخر شب بیدار موندنا،اول شب خوابیدنا..
پووفف هرچی که بود تموووم شد.حالا میریم تو کار دعا برای پاسی انشاالله
+ذهنم خسته ی امتحاناست،با این وجود سه هفته برای خوندنش صبر کردم تا امتحانای لعنتی تموم بشن،
بازش میکنم،واقعا جملاتش نیاز به فکر داره.گیج شدم،درون گرام یا برون گرا؟خدایا من چجور ادمیم!
اعتراف میکنم در استانه21سالگی،نمیدونم چجور ادمی هستم؟اخلاقام چجوریه؟
عجب راه طولانی دارم،
احساس میکنم دنیا رو دور تنده،
روزهای سخت دارن میگذرن،روزها سخت دارن میگذرن،
اما به سرعت رد میشن.
لیوان شیر گرمم،سرد شده
+خدایا بهمه بنده هات سلامتی و دل خوش بده.مشکلات همه رو حل کن.
خدایا دوستت دارم.
[ سه شنبه 28 دی 1395 ] [ 11:24 ب.ظ ] [ بهار ]
[ نظرات() ]
.: تعداد کل صفحات 16 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]