خوش اومدی به دنیای کوچیک من....
                      نظر یادتون نره...ممنون




تاریخ : سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 | 12:52 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات


من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...

نترس ازهجوم حضورم


چــــیزی جز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ..
.


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

هر روز تكراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

عمر من قد نمیدهد

به سفرت بگو كوتاه بیاید


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید
آن شب ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...
آن شب که شب پره ها ..
عاشــقـــانه تر ..
نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

همیشه از آمدن ِنه بر سر کلماتــــــ مـی ترسیــدَم !

نه داشتن ِ تو نه بودن ِ تو ...

نه ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایم می سوختـــــ

و خبــری مـی داد از

نرفتن ِ تـــو ..


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....

امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

خاطراتــــــ کودکیـم را ورق می زنم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهم می نوشتم

عکسهـای دوران کودکیم طعـــــم خوبـی دارنــد ....

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

بند بندوجودم

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ

با این همه بنــد

چه قدراز هم دوریم ..

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟

انکارش ...
به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید
من تو را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!





تاریخ : پنجشنبه 13 تیر 1392 | 04:14 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات

من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم 
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم

ابر و بارون‌و می‌دیدیم .. اما دنیامون قفس بود  
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود 

اما یک روز اونایی که .. ما رو با هم دوست نداشتن 
تو رو پر دادن و جاتم .. یه دونه آینه گذاشتن 

من خوش‌باور ساده .. فکر می کردم رو‌به‌رومی 
گاهی اشتباه می‌کردم .. من کدومم تو کدومی 

با تو زندگی می‌کردم ..  قفس تنگ و سیاه‌و 
عشق تو از خاطرم برد .. عشق پر زدن تا ماه‌و 

اما یک روز باد وحشی .. رویاهام‌و با خودش برد
قفس افتاد و شکست و .. آینه افتاد و ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود .. دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری .. خودم‌و نشناخته بودم

تو تو آسمونا بودی .. با پرنده‌های آزاد
من تن‌خسته رو حتی .. یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته .. راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم .. دیگه یادم رفته پرواز

 




تاریخ : پنجشنبه 13 تیر 1392 | 03:36 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات

جهان را پشت سر نهاده ام
تاریخ را به پایان برده ام
و اکنون رسیده ام
به توده ای عظیم
همچون کوهی
از حرف هایی که برای نگفتن دارم…





تاریخ : پنجشنبه 13 تیر 1392 | 03:22 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات
 
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها .

کیکاووس یاکیده



تاریخ : سه شنبه 11 تیر 1392 | 05:49 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات


مهلت بده
میروم ...
فقط پایت را بردار تا غرورم را جمع کنم....!



تاریخ : سه شنبه 11 تیر 1392 | 05:47 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات

دلتنگی
خیابان شلوغی است
که تو درمیانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند
ببینی میروند وتو همچنان
ایستاده باشی...




تاریخ : سه شنبه 11 تیر 1392 | 05:31 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات

کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست

و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.

اینکه عشق تکیه کردن نیست

و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند

و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمی دهند.




تاریخ : سه شنبه 11 تیر 1392 | 05:30 ب.ظ | نویسنده : باران | نظرات
برای عشق تمنا كن ولی خار نشو
برای عشق قبول كن ولی غرورتت را از دست نده
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببیند
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن
برای عشق جان خودت را بده ولی جان كسی را نگیر
برای عشق زندگی كن ولی عاشقانه زندگی كن
برای عشق خودت باش ولی خوب باش



تاریخ : پنجشنبه 6 تیر 1392 | 11:17 ق.ظ | نویسنده : باران | نظرات

چشمهایم بر دریچه ی انتظار پلک می زند.
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تورا منتظراست.
بیا که غروب دیگرازغربتش به تنگ آمده است.
بیا دیگر...





تاریخ : پنجشنبه 6 تیر 1392 | 11:15 ق.ظ | نویسنده : باران | نظرات
حماقتهایی هستند که با یادآوری آنها میخندیم.
 این حماقتها دردآورترین خاطرات زندگی ما هستند





تاریخ : پنجشنبه 6 تیر 1392 | 11:09 ق.ظ | نویسنده : باران | نظرات

تعداد کل صفحات : 28 :: ... 4 5 6 7 8 9 10 ...

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات