می جویمت میان تمام ستاره ها
بین تمام خاطره ها، یادواره ها
می جویمت درون دل بی قرار خاک
در تکه های روشن آینه پاره ها
در امتداد تلخ ترین روزهای سرد...
آوار شد، شکست، فرو ریخت..
چاره ها!
فصل غزل که کوچ غریبانه ت رسید
آتش گرفت جان غزل از شراره ها!
بعد از ورود من، به دل خاکی زمین
در قلب سنگ سنگترین سنگواره ها
یک قلب زنده، گرم و پر از شور میتپد
می جویمت در میان تمام هزاره ها...





تاریخ : یکشنبه 19 خرداد 1392 | 12:13 ق.ظ | نویسنده : zahra | نظرات

*به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :

اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......

وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ......

*به سلامتی دریاچه اورمیه...

نه بخاطر اینكه مظلومه فقط به خاطر اینكه هیچ وقتی اجازه نداد كسی توش غرق بشه...

*به سلامتی لرزش دستای پیر پدر

*به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه، موهاش ریخته،

باباش میگه قربونت برم از همه اونا خوشتیپ تری ....

*به سلامتیه همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!

*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که

بزرگترا کوچیک  بشن؛ کوچیکترا هرگز بزرگ نمیشن .

*به سلامتی مادر که بخاطر ما هیكلش به هم خورده.

*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم  همه رو حساب کن....!

* به سلامتی بیل!...

که هرچقدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

* به سلامتی اونی که بی کسه ولی ناکس نیست

* به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه

* به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره

* به سلامتی اونایی که

چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...

* به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...

* به سلامتی مداد پاک کن

که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست

ولی هنوزم شکستن بلد نیست...

* سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برفو بارون میمونن زنگ میزنن ولی باز هم دیگرو ول نمیکنن...

* به سلامتی مادر

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره مادره...


تصاویر هنری از گل های زیبا و رنگارنگ




تاریخ : دوشنبه 6 خرداد 1392 | 07:09 ب.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
 


میخواهم از تو بنویسم، نوشته ای که تمام احساس پاکت را لبریز از شوق کند.
اما هر چه می اندیشم تمام کلمات به هزاران شکل در وصف معشوق و زیبایی ها به زبان آورده و نگاشته شده است!
و من نمیتوانم کلمه ای غیر از تکرار واژه ها را به زبان بیاورم!
حال چگونه می توانم تو را وصف کنم که حتی کلمه ای به گوشت آشنا نباشد!؟
  میدانم، در این دنیای پر از واژه های عاشقانه نمی توانم آن جور که باید کلمات لبریز از عشق را نثار وجود پاک و مهربانت کنم.
ولی
به جای کلمات زیبای عاشقانه می خواهم خوب بنگری.
بنگر، وقتی که نامم را بر زبانت جاری می کنی چگونه ساعت های عمرم را برای نظاره روی تو به حراج می گذارم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل قدم هایت، زمین را با مژگانم آب جارو می کنم و خاک قدم هایت را توتیای چشمانم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل لبخندت تمام غم های عالم را به جان خریدارم و چگونه در مقابل اشک هایت زمین و زمان را بر وفق مراد دلت تغییر می دهم...
فقط بنگر لحظه ی جان سپردنم را وقتی که آغوش تو مکان آرامیدنم باشد...
بنگر و فقط بنگر که چگونه زندگیت را بهشتی سازم که نه گوشی شنیده و نه چشمی به خود دیده...
فقط تا ابد در کنار من باش...



تاریخ : سه شنبه 31 اردیبهشت 1392 | 10:20 ق.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
وقتی کسی در کنارت هست...

خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرفهایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش
نشستنش . . .
به چشمهایش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
.
.
.
گاهی آدمها

آنقدر سریع میروند


که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند . . .








تاریخ : پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 | 10:45 ق.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
تاریخ : پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 | 09:07 ق.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی...
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی...
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری...
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی...
بزن به سلامتی دوست و ادمهایی که از پشت خنجر زدن...
هنوز مست نشدم نگاه می کنم به انتهای شیشه و اخرین پیکم ولی هنوز حرف دارم...


عکس عاشقانه


تاریخ : چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 | 01:44 ب.ظ | نویسنده : zahra | نظرات

اگر ماه بودم،
به هر جا که بودم
سراغ ترا از خدا میگرفتم
وگر سنگ بودم، به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا میگرفتم
اگر ماه بودی - بصدناز -شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی، بهر جا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی!!...





تاریخ : سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 | 11:30 ق.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
.: Weblog Themes By VatanSkin :.

تعداد کل صفحات : 3 :: 1 2 3

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات