اونی باید خجالت بکشه ،
که می دونه دوسش داری اما…
دوست داشتن “بلد” نیست !!!
نفس می کشم وقتی سال دیگری هم از پرواز تو گذشت
و باز هم آخرین پنجشنبه سال آمد و آهسته از کنارم گذشت و من باز هم ندیدمت
غبطه می خورم به این همه هیاهو
هیاهوی بازماندگانی که برای دیدار عزیز سفرکرده شان عازم مزارشان هستند
هر کدام گلی یا گلابی بدست دارند
تا پرپر کنند به یاد خاطره عزیزشان
یا مزارش را با بارانی از گلاب غسل دهند به یاد عطر عزیزشان
و من امسال هم غبطه می خورم
به پنجشنبه های آخر سالی که تو را درآغوش گرفته اند در غیاب من
غبطه می خورم به خروارها خاکی که تو را در بر گرفته اند بجای آغوش من
خاکی که من تمام دنیایم را به دستش سپردم و حق دیدارش را ندارم!
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی
نمی دونی چقد سخته شبِ سرد فراموشی
شبی که کوله بارت رو میون گریه می بستی
یه احساسی به من می گفت هنوزم عاشقم هستی
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
چرا حالت پریشونه چرا مایوس و دل سردی
خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی
تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد
خداحافظ که می گفتی خدا دلواپست میشد
خداحافظ نگو هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو تا هر جا باشی همراتم
خداحافظ نگو
طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شبای تار
طاقت بیار و قلبتو به دست تنهایی نده
فانوس چشماتو ببند به این شبای غم زده
روزای خوبو جا نذار تو سختی های روزگار
به خاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار
طاقت بیار طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار
تو سردی شبای تار
زمزمه ی رسیدنت پشت سکوت جاده ها
چند تا قدم مونده فقط به خاطر خدا بیا
خسته ای کوله بارتو رو شونه های من بذار
راه زیادی اومدیم طاقت بیار طاقت بیار
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد ، مهربانیت را مرزی نیست …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
روز همان شب است و شب همه ی روزهاییست که “تو” نیستی !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
من بی تو تمام میشوم و با تو تمام !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
می شود “تو” ماهی قرمز باشی و “من” تُنگ بلور ؟
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت میکند نفس کشیدن فراموشم میشود …
انگار دلم تاب هوای دیگری را ندارد !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق فریب بزرگی است اما دوست داشتن یک صداقت بی انتهاست …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
دل چشمانم طاقت ندیدنت را ندارد !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
دلم خرید میخواهد ، نه لباس نه گوشی نه خوراکی
دلم میخواهد نازت را بخرم …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
بهشت هیچ است در برابر گام برداشتن در کنار تو در شبی زیبا !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
کجای چهار فصل نام تو می گنجد ؟
رویش از توست ، بهار ، بهانه ، باران هم !
تو فصل پنجم شاعرانه های منی …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
نمیدانم شب ها من شاعر میشوم و تو را غزل باران میکنم یا تو بهانه میشوی و من غزل غزل میبارم ؟؟؟!!!
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
محکوم به تکرارِ سکوتم …
تو اگر کوکم کنی می نوازم لحظه ها ، ثانیه ها ، نت های نگاهت را !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
شعر صدای نفس های توست وقتی سر بر سینه ام میگذاری و کلمات گورشان را گم میکنند !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
به یاد کسى بودن قشنگ ترین هدیه اى که نیاز به بسته بندى ندارد !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
آرزوهایم حسابی قد کشیده اند …
ببین خواستن تو چه مردی شده برای خودش !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
آدمهایی هستند که مهربانی نگاهشان در چشم هیچ انسانی پیدا نیست و تو یکی از آنهایی …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
پیشم که نباشی خیالت را می گذارم زیر سرم و تخت می خوابم …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
گاهی دلم هوس شیطنت میکند ، از همان شیطنت هایی که این حرف تو پشت آن باشد : مگه دستم بهت نرسه
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
تو خوابیده ای آرام و من پشت پلک تو آنقدر می بارم تا پنجره را باز کنی دست هایت را زیر باران بگیری و بخندی …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
اینکه دوسِش داری یه چیزه ، اینکه دوسِت داره یه چیزه دیگس …
ولی اینکه دوسِش داری و دوسِت داره همه چیزه !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
زن جنس عجیبی ست
چشمهایش را که می بندی دید دلش بیشتر ، دلش را که میشکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیرتر …
انگار درست شده تا روی عشق را کم کند !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
با من راه بیا که برای تو از بیراهه های زیادی گذشته ام …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
برایت مینویسم دوستت دارم
میدانم که نمیدانی ولی میدانم که میخوانی ؛ آرزویم این است که نخوانده بدانی …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
تو این “مَن ها” را از خودت “مِن ها” کن ، من میمیرم برای باقی مانده ات …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
قهوه چشمان توست ؛ تیره ، تلخ اما آرام بخش و اعتیاد آور …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
در این ساعت شلوغ زندگی ، در این انبوه رفت و آمدهای پی در پی ، در این سرعت بی درنگ ثانیه ها ، تو یک مکث عاشقانه ای !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
میگن منتظر نباش کسی بیاد که دنیا را بهت بده !
دعا کن کسی پیدا بشه که تو را به دنیا نده …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
توی ذهنم یک دنیا واست حرف دارم ولی توی دلم یک جمله بیشتر نیست : “دوستت دارم”
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
بیهوده تحریمم نکن ، من ایرانیم ، برای داشتنت دنیا را هم دور خواهم زد !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
خوشبختی داشتن کسی است که بیشتر از خودش تــــو را بخواهد و بیشـــتر از تــــو هیچ نخواهد و تــــو برایش تمام زندگی باشی !
ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎس ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺖ ﺑﺎﺷﻪ و تو ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺑﺪﯼ ﺗﺎ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﻨﺪ ﺑﯿﺎﺩ ، ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻪ …
ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﭽﺮﺧﯽ ﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﺶ و ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﯽ و ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﻮﻧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﻧﻮ ﮔﯿﺞ ﺑﺮﻩ و ﭘﻬﻦ بشید ﺭﻭی ﺯﻣﯿﻦ و ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ و ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺑﭽﺮﺧﻪ … ﺑﭽﺮﺧﻪ … ﺑﭽﺮﺧﻪ …
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ باشید ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻭﺭﺗﻮﻥ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﻦ ؛ اونم دوﻧﻔﺮﯼ !!!
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش از دریا بیشتر است و تنها یک دوربین ، تنها برای اینکه گرفته باشمت یک سکانس در آغوشم …
اینست تمام دغدغه های مردی که از وصیت کردن بدش می آید !
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ نه مثل جبر نه مثل هندسه نه ﻣﺜﻞ ۱ منهای ۱ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ۰ ﻣﯿﺸﻮﺩ !
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ مثل نیمکت آخر زنگ آخر ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻭﯼ ﭼﻮﺏ ﺣﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ ؛ مرا یاد بگیر …
♥♥♥♥♥♥♥♥دلنوشته های عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥
صبح یعنی مست صدای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی دلتنگم برای تو
شب یعنی یاد تو
و تو یعنی تمام لحظه های من !!!
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم، در آسمان سینه ات
خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
بیاید راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
با او بگویی:
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
دعایت می کنم، روزی
نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
آری، بگویی هیچ کس
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشمبه نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی…امّا هیهات…. که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی…از من بریدی و از این آشیان پریدی…
((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود…ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختنو از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم… ))
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری…چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانمو علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را…
باور کن…
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را… دیگر باور نمی کنم محبت را…و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد…
من و سیاهی شب و لیوان پر شده از ویسکی
با طعم تلخ زندگی...
پاکت سیگاری برای هضم و فهم افکاری که
خوره ی روحم شده و مرور خاطراتی که خنده
به لبم میاره و یهو وسط خنده
اشکی از گوشه ی چشمم جاری میشه...
نخ اول و روشن میکنم و غرق میشم تو
تنهایی و خلوت شبونم...
یه وقتی میشه به خودم میام و میبینم تمام
سیگار و کشیدم...
خاکسترش کف اتاق و پر کرده...
اما هنوز کلی فکر و خیال تو ذهنمه که با
خودم تجزیش نکردم...
باز من میمونم و یه دل پر و دردی که در
سینه دارم و محکوم به تحملش...
هر روز مجبورم نقش یه ادم شاد و بدون غم
از راه دوستى على عارفان قم
چون پاى اهل علم بر این خاك مى رسد
اى دل به جان ببوس توهم خاكدان قم
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
برو! سفر بخیر، عزیز! یار ِ همیشگی ت منم!
پشت ِ سر ُ نگا نکن! دیدنی نیست گریه ی من!
وقتِ خداحافظی مون، یه حرف ِ آفتابی بزن!
بگو همیشه با منی! تا آخرین فصل ِ سفر!
بگو! بگو تا خون نشه، این دل ِ زار ِ در به در!
سفر بخیر! عزیز ِ دل!
گردنه ها پُر خطر ِ!
ببین که از هق هق ِ من،
شونه ی واژها ها تر ِ !
برای برگشتن ِتو باید کدوم شعر ُ سرود؟
باید کدوم ترانه ر ُ از کف ِ لحظه ها رُبود؟
باید کدوم قصیده ر ُ به دست ِ قاصدک سپرد؟
باید که از تو آسمون چَن تا ستاره رُ شمرد؟
بگو همیشه با منی، تا آخرین سطرِ صدا!
بگو تا این ترانه ر ُ پر کنم از خاطره ها!
سفر بخیر! عزیز ِ دل!
گردنه ها پر خطر ِ!
ببین که از هق هق ِ من،
شونه ی واژه ها تر ِ!●
به نظرتون اینا آدم ها چند تا هستن ؟
یه ♥پسرایی♥ هستن که . . .
صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک
ابروهاشون فابریک خودشونه
همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری ..!
اما مـرام دارن
چشمشون همه جا کار نمی کنه
و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن
همونایی كه هدفشون نیاز جنسی شون نیست
پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن
پُــــز نمیـــــــدن
پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست
آره رفیـق ..!
اونایی که تکیه کلامشون معرفته
بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن
آدم میتــونه بهشون تکیه کنه
کنارشـون آرامش داری
کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست
و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن
این جور پسرا خیلی مـردن
خیلی تکن، خیلی خاصن ...
خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن
ولی احساس شون قویه
آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه...!!
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد
یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا
باید خدا را صدا بـــــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یکی خــــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد!!
------------------------------------
قهوه ای تلخ بدون فال
نخی سیگار بدون آتش
موســـیقی بدون ترانه
شــاعری بدون شــعر
و من پشت میزی دو نفره بدون تو...
فرقی بین ما نیست...
همگی ما چیزی کم داریم!
-----------------
تمام شد...
این هم از "خیالت"
بردار و برو...
شاید باز بخواهی به کسی "هدیه اش" بدهی...سال دیگریست امسال!!
-------------------
در آغوشـم کــه می گـیــری
آنقدر آرام مـیشــــوم
که فـرامــوش می کــــنـم
بـایـد نفـس بــکـشـــم