چکار کنیم ؟ چکار نکنیم؟

تاریخ:چهارشنبه 7 اسفند 1398-11:39 ب.ظ

چکار کنیم ؟ چکار نکنیم؟
دیشب اواخر وقت بود و  موقعیت نوشتن نبود و یعنی وقت خواب بود اما باز غیرت نشان داده گفتم این اسامی و عنوان  چند مطلب را نوشته تا فرصتی پیدا کنم و ان مطالب را بپرورانم . مثلا ببینیم ریشه کلمه اوننوک چیست ؟ انونده یعنی چه ؟اونی الماک : یعنی پیشگیری . و   /......

اما صبح امروز انبوهی از ناملایمات را می شنوم از قبیل کرونا هر چند تا به امروز فاجعه اش را نشان نداده است .
از قایم کردن مواد ضد عفونی و ماسک در داروخانه ها که بدون تعارف هر کس این کار را بکند واقعا جانی هست . جانی و  آدم کش این نیست که قمه و قداره و ششلول بسته و آدم بکشد چون کسی که دارو و امکانات را از مردم دریغ می دارد  هم آگاهانه و با تفکر و پیش زمینه ذهنی این کار را می کند در صورتیکه احتمال دارد یک کس که با هفت تیر آدم می کشد شاید لحظه ای و از روی  واداری و ناچاری دست به آدمکشی بزند .

دوستان بنده با کسی کار ندارم که دانسته و عمدی و یا معیارهای نه چندان مناسب و سطحی نگری،  گناه خیلی ها را نادیده می گیرد مثلا گوسفند دزد دستش بریده می شود و قاتل چند ین و بیشتر آدم بنام دکتر دارو ساز با افتخار از ش به عنوان دکتر یاد می شود .من علاقه دارم که گناه و خطای خودمان را هم داد بزنیم یعنی اگر خودمان خطا می کنیم  خودمان را اصلاح کنیم اصلا با بیرحمی  خودمان را افشا کنیم که شاید بعد ها  روش خوبی را پیش بگیریم. اگر گفته ها درست باشد چه کسی ما را اجازه داد و بر کدام مصالح و مصلحت دانشجوهای  چینی را در شهر های ایران بپروریم که این کرونا را به ما به ارمغان بیاورند و در این شرایط که حتی اوردن دارو به کشور سخته .  مهندسین و دانشجویان ما در خارج باشند ؟
لذا نوشتن را به کنار بگذاریم  یا همچنان به نوشتن مشغول باشیم ؟.

دوستان نوشتن و کارهای علمی پزشکی یا فن آوری در زمینه صنعت و کشاورزی راهسازی . ساختمان سازی . ساختن سد  به نظرم در شرایط ایده آل بهتر پیش می رود . مثلا در زیر بمباران دشمن و بیماری و فقر  نمی شود  صنایع را گسترش داد و  یا در زمینه تولیدات و مایحتاج مردم ،  دامپروری و گاوداری را مدیریت نمود یا کارخانه تولید خود رو زیر بمباران  هیچ پیشرفتی نمی کند و حتی بهترین رمانها و داستانها بعد از اتمام جنگها خلق می شوند . زمان جنگ که فقط فرصت برای جنگ و گریز  و دفاع  است . تفکر و اندیشه در شرایط آرامش هست که بیشتر به پرواز در می آید .
زمانی که ما در دانشگاه تبریز درس می خواندیم  روزگاری داشتیم دانشجو یان همکلاسی یا همشهری چند نفر چند نفر  بعد از کلاس  عده ای روی چمن دراز می کشیدند عده ای به سالن ورزش می رفتند  چند نفر روی سکوها می نشستند و اصلا غم کرونا و شهریه نبود هر چند ما هم غذای مختصر دانشگاه را می خوردیم و هر چند خیلی ها پول تو جیبی هم نداشتند ولی مثل امروز نبود که دانشجو از کرونا بترسد .
به امید روزی که زمینه  کار مناسب و پیشرفت برای مملکتمان و ملت های محروم فراهم  باشد. در پناه حق باشید .






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

چند اصطلاح . اونوک

تاریخ:سه شنبه 6 اسفند 1398-01:50 ق.ظ

چند اصطلاح
او ننوک
اونونده




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

حمد اله مستوفی و موقعیت خوی و چورس در گذشته ( از کتاب نزهه القلوب قرن هفت و هشت هجری قمری )

تاریخ:پنجشنبه 24 بهمن 1398-12:54 ق.ظ

حمداله مستوفی در سال در سال  680 هجری قمری در قزوین متولد شده و در سال 750 هجری قمری در همان شهر وفات یافته است (سده های هفت  و هشت ه ق)خاندان وی از مستوفیان قزوین در دستگاه ایلخانیان بودند .


بر اساس نوشته مستوفی در کتاب نزهه القلوب،  تومان خوی از 4 شهر تشکیل شده بوده است : 1 خوی 2 سلماس 3 ارومیه 4 اشنویه

از این نوشته ها چنین بر می آید که ارومیه 800 سال پیش از توابع  تومان خوی بوده است .

 با توجه در کتاب نزهه القلوب مستوفی پی می بریم که این نویسنده با نبوغ خود بر جغرافیای سیاسی، شهری، زمین شناسی و اقلیم شناسی  تسلط داشته که در فرصتی در این مورد صحبت خواهیم کرد.




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

ایشیق بولاغی ( آقای مهندس عباسقلی طاهری چورسی )

تاریخ:پنجشنبه 24 بهمن 1398-12:48 ق.ظ

ایشیق بولاقی

ای آخان ائلریله  بیر ایشیق کیمی

حیاتین  معناسی،  سنده  گورونور

آخدیقجا هرزادا، جان باغیشلیرسان

چیچکه، چمنه،  هر یان  بورونور

دوغروسو، سن بیزه آب حیات سان

جنت دن آخان بیر چشمه سن، تات سان

سنین  قدرتین دن، چورسون باغلاری

دائم چیچکله نیب، بلکه نجات سان

خالیق  متعال  اوز  رحمتینی

سنین آخماقینلا،  گوستریر  بیزه

آخیرسان آغ چایا،  آرازا ساری

نهایت  توکولورسن  خزر دنیزه

سنین تاریخینی هئچ کیمسه بیلمیر

حیات باشلاناندان  جوشور داشیرسان

منت سیز دویورورسان بوتون جانلاری

دایانمیرسان بیر آن، گئدیر آشیرسان

یاخیندان،  اوزاقدان  گله ن قوناقلار

باشینا  ییغیشیر دینجه لیر هاردا

یایین ایستی سینده، یای چیلله سینده

یورقون مسافیرلر جان تاپیر اوردا

قیشدا دا، وار سنین  گوزه ل بیر صفان

آغ پالتار  گئییرسن  بیر گلین کیمی

سمایا  باش چکیب اوجا  داغلارین

قره تپه دئییم یا سه ورین کیمی

جویز باغلاریمیز،  سنه باغلی دی

بوستان باخچامیزدا سندن تاغلی دی

تکجه بولاق دئسک،  ظولم دی سنه

بولاق سان، ایشیق سان، جانلارسان یئنه

چورسون داماریندا آخان قیزیل قان

شبهه سیز، خیال سیز سن سن هر آندا

دایانما آماندی، جان وئر یوردوما

بلکه، شان شهرتین آرتسین بوندان دا

 

تبریز 1388/08/16

عباسقلی طاهری چورسی

 







داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

چورس - تاریخ و حکومت ها

تاریخ:سه شنبه 15 بهمن 1398-07:11 ب.ظ

چورس - تاریخ و حکومت ها
بخشی از تاریخ ماکو در اوایل صفویه (قبل از شاه عباس و قوم بیات )
 
ایل محمودی از عشایر یزیدی مسلک منتسب به مروانیان است و از نوادگان شیخ محمود که مدتی تحت امر دولت عثمانی در سنجاق ماکو حکومت میکردند . که با دنبلی های چورس نزدیک قره ضیاالدین سر قدرت همیشه در جنک بودند.
طبق نظریه برخی منابع محمودی ها و دنبلی ها به زبان ترکی تکلم می کردند.
 
ایل محمودی در بدو ورود به ایران تحت امر قزل باش های صفوی بودند . و در زمانی که ریاست ایل با خالد بیگ محمودی بود تحت امر قزل باش ها در چورس قره ضیاالدین بودند.
 
ایل محمودی در زمان ریاست حسن بیگ محمودی با خیانت به قزل باش ها به تحت حمایت عثمانی ها رفتند.
در زمان شاه عباس قلعه های منطقه آذربایجان ازجمله قلعه ماکو از دست محمودی ها خارج به اقوام بیات سپرده شد.
و شاه عباس دستور کندن پوست حاکم قلعه را به خاطر خیانت صادر کرد.
عوض بیگ محمودی و مصطفی بیک محمودی به ترتیب حکام قلعه بودند.
 
در کتاب شرفنامهٔ بدلیسی از شرف‌خان بدلیسی (۹۴۵ قمری - درگذشتهٔ ۱۵۹۹ میلادی) یکی از تاریخ‌نگاران است. مطالب مربوط به آن دوره آمده است .

شرف نامه به زبان فارسی نوشته شده و از منابع اصلی تاریخی مربوط به اقوام عشایر به‌شمار می‌آید.شرف‌خان بدلیسی، شرفنامه را در سال ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند.
  *** برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد گذشته چورس کتاب شرفنامه بدلیسی مفید می باشد.

برچسب‌ها: ماکو , ایل محمودی , دنبلی , چورس
+  نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۵ساعت   توسط شاوارشان  |  نظر بدهید



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

زندگی میرزا محمد علی خان طاهری چورسی (حسام) شاعر دوران مشروطه

تاریخ:دوشنبه 14 بهمن 1398-09:54 ب.ظ

شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند
بسم الله الرحمن الرحیم
یک بیت از شعر های حسام درج شد لذا این مطلب مجددا در وب قرار داده شد
آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند
کمتر هوی حور و قصور آرزو کنند
لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود
لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند !
میرزا محمد علی خان حسام دیوان شاعر دوره مشروطه یا حسام چورسی
پسرا گوش کن به پند حسام با ادب باش تو ، مباش عوام
) شعر از حسام(
از روزگاران گذشته در چورس طایفه ای زندگی میكردند كه به كمال،معرفت،ملایمت و فرهنگ پروری ، ذوق معروف بودند .
این طایفه به" میرزا خلیل لر" معروفند و هنوز هم مردان و زنان این طایفه دوست دارند اسم نوزادان خود را خلیل بگذارند با
این اسم آنها هم خاطره ی اجداد خود را حفظ می كنند همچنین این اسم برای بچه های آنها موفقیت و خوشبختی می آورد .
حقیقت این است كه باور آنها در مورد خوش یمن بودن این اسم دور از واقعیت نیست . در جمع این خانواده افرادی دانشمند و
صاحب كمال هنوز هم ظهور می كنند. كه فعلا درمورد آنها صحبت نمی كنیم .
میرزا محمد علی خان طاهری
میرزا محمد علی خان )متخلص به حسام ( در این طایفه بزرگ شد . از تاریخ تولد ایشان خبری نداریم اما می دانیم در سال
وفات ) 1231 هجری شمسی برابربا 1231 هجری قمری ( حدود 09 سال داشته اند . از آنجایی كه چورس در دوره های
مختلف مقر و پایگاه حگومتی بوده است . لذا وجود افراد كاردان و با سواد پدیده ای طبیعی بوده است منتهی به دلیل عمده ی
تغییر مراكز قدرت و حكومت در دویست سال اخیر ) از زمان عباس میرزابه بعد چورس جای و موقعیت خود را به مناطق
دیگر می دهد( و به این دلیل ، علاوه بر اینكه خودش فراموش می شود افراد صاحب نام آن نیز از یاد می روند.
در این نوشتار به سیمای این مرد بزرگ می پردازیم امّا در این راه مشكلی داریم و آن چیزی نیست جز دست خالی ما – در
مجلات پیك دانش آموزی دوره خود ما گاها مطالبی می نوشتند كه جالب و خواندنی بود از جمله لطیفه هایی می نوشتند كه
خواندن آنها در آن دوره محرومیت ؛ فقر و نداری مزه هایی شیرین داشت یكی از این لطیفه ها كه با موضوع ما سازگار است
این بود كه كودكی هنوز خواندن و نوشتن را بلد نبود وداشت با مداد خط هایی می كشید و به ظن خود چیزهایی می نوشت
مادرش از او می پرسد چه كار می كنی ؟
كودك جواب می دهد :به دوستم نامه می نویسم !!!
مادرش می گوید بچه تو كه نوشتن بلد نیستی
كو دك جواب می دهد كه دوستم هم خواندن بلد نیست!
قصه ی نوشتن ما هم از این فقره نگارش می باشد ما چیزی بلد نیستیم و چیزی هم در دست نداریم .
اما به حول و قوه الهی نا امید نخواهیم شد چون درته دلمان باور داریم كه با مطرح كردن این مسئله
خوانندگان محترم و كسانیكه به كتابهای یك صد سال قبل آشنایی و دسترسی دارند به ما كمك خواهند كرد تا به بخشی از شعر
های حسام دیوان دست بیابیم . و بدست آوردن تعدادی از اشعار خواه ناخواه ما را به شیوه و منش این مرد بیشتر آشنا خواهد
كرد .
حال این مسئله برما پوشیده است كه چرا این مرد شعرهایش را مكتوب نكرده است . چرا از دوستان ایشان كه تا حدودی هم
آرامش نسبی در زندگی خود داشته اند و در مناصب دولتی و نزدیك به كانونهای قدرت - ثروت آن زمان هم حضور داشته
اند شعر های ایشان را حفظ نكرده اند ؟ اگر چه می دانیم آشوب ها ، ناپایداری ها و وخامت اوضاع آن روزها در شهر ها و
روستاها دل و رمق انسانها را افسرده كرده بود و بقول خواجه ی شیراز :
ز تند باد حوادث نمی توان دیدن درین چمن كه گلی بوده است یاسمنی
ازین سموم كه برطرف بوستان بگذشت عجب كه بوی گلی است ورنگ نسترنی
و در مقایسه با سطح فكر و اندیشه عمومی امروز ؛ آنروزها از هزار نفر یك نفر هم با سواد نبود كه خود پیچیدگی اوضاع
سیاسی آن زمان را در بدترین حالت به رخ می كشد.
همین كه انسان خاطرات مرحوم امین شرع خویی )معاصر حسام ( را می خواند ) كه به همت آقای صدرایی در دسترس
دوستان قرار گرفته است ( هر چه بیشتر متوجه این نا بسامانی ها می شود.
ولی آیا این نا بسامانی برای مرحوم امین شرع نیز نبوده است. كه اینقدر مطالب را شیوا نوشته است . به نظر می آید این
نابسامانی در اطراف حسام بیشتر بوده است . و یا اینكه حلقه ای كه در خوی دور و بر امین شرع بوده است در چورس نبوده
است بالطبع در خوی دایره ی اندیشمندان و عالمان وسیع تر از چورس بوده است . نبود اسناد ادبی حسام یكی از انگیزه های ما
در پرداختن به چورس است . و با جمع آوری این مطالب جسته و گریخته ی چورس می خواهیم و آرزو داریم بعد از این هر
چیزی مستند و مكتوب باشد و به قول جمله ی معروف هر چیزی كه سند ی ندارد تاریخ هم ندارد .
به هر حال نبود دیوان شعرحسام در یك كتاب همین نابسامانی ها را به رخ ما می كشد . در خانواده ایشان و خانه ی خود او
حداقل پنجاه جلد كتاب از موضوعات مختلف موجود و در ملكیت او بود و كتابهایی كه از ناحیه دوستان بدست او رسیده است
به مراتب بیشتر بوده است اگر ایشان چند سطر از اشعار خود را پشت و حاشیه هر یك از این كتابها می نوشت یك دیوان كوچك
از او باقی می ماند و ای بسا كه این كار را كرده است و یا دوستانش این كار را كرده اند اما این نابسامانی اقتصادی و نبود
امنیت اجتماعی و عدم ثبات حكومت كه گاها برای دولتمردان مشكلاتی پدید می آورد برای ایشان نیز پدید بوده است . و ایشان
در تنگنای مالی و شغلی قرار گرفته اند. كتابهایش دست به دست شده است . این است كه ما حدس می زنیم اشعار ایشان باید در
گوشه ی كتابهای خطی خوی باید باشد .
همانطور كه اصحاب قلم و همه می دانند دست یازیدن به كارهای ظریف هنری از قبیل شعر- نقاشی – خط - كتابت و كلا
كارهای ذوقی قبل از هر چیز به آرامش فكری و فراغ بال دارد . به تجربه می توان گفت انسانی كه شدیدا كار كرده باشد و
خستگی او مفرط باشد حتی از حرف زدن معمولی هم ناتوان می شود . و انسان نگران خیلی حلیم باشد اگر بتواند خود را
سرپا نگه دارد كافی است .
میرزا اسماعیل برادر محمد علی خان
یكی از پیر مردان نقل می كند حسام برادر دیگری نیز به نام میرزا اسماعیل طاهری )روحانی تراز اول منطقه داشت( . میرزا
اسماعیل لحنی نافذ و سیمایی بسیار جذاب داشت و محاسن سفیدش این جذابیت را چند چندان كرده بود او روحانی محل و منطقه
بود مرثیه هایش بسیار دلنشین بوده است . بیشتر قرار و مدارهای آن دوره به خط میرزا اسماعیل بوده است )درآینده نمونه دست
خط میرزا اسماعیل درمعرض دید خوانندگان محترم قرار داده می شود.( خداوند بزرگ به این دو برادر كمال و ادب وافری
بخشیده بود . هنگامیكه اداره ثبت می خواهد برای مردم شناسنامه صادر كند اولین شناسنامه در چایپاره وچورس به نام میرزا
اسماعیل با شماره یك صادر شده است . ایشا ن اضافه می كند : من حسام را دیدم . حسام مردی خوش لباس و به قول امروزی
ها شیك پوش و ظاهری متناسب داشت و خاطراتی از او دارم در آن زمان ایشان مدتها بود كه از حكومت سلماس برگشته بود
)بنا به نوشته های انجمن ایالتی بعد از در گیری مشروطه چی ها با عوامل استبداد ( و حكومت ) دیوان چورس را داشت ( ما
كوچك بودیم با 19 یا دوازده سال سن-با دوستم در حوالی حكومت ایشان می گشتیم دیدیم از اتاق پشت محل كار و دفتر
حكومتی ایشان صدایی می آید می دانستیم كه افراد گناهكار یا مظنون در آنجا بطور موقت باز داشت می شدند لذا از روی
كنجكاوی و اصرار افراد حاضر در بسته بازداشتگاه را باز كردیم دو نفر بیرون آمدند.و در رفتند و خبر به حسام رسید ولی
چون رابطه خویشاوندی با ایشان داشتیم )حسام عموی مادرم بود ( و ما را دوست داشت به احترام ما از اشتباه خود ما و آن
دو نفر خطا كار در گذشت . و یا ایشان فراشی داشته اند به نام قهرمان كه خدا رحمتش كند . این قهرمان آدم شیرینی بوده
است. هر كس كه در دیوان كاری داشت و به آنجا مراجعه می كرد حتما خاطره ی خوبی از او داشته است . قهرمان در واقع
مامور ابلاغ حكم حكومتی به مردم بود . و اگر لازم بود كسی به دیوان ) دادگاه آنروزی ( فرا خوانده شود همین مرحوم قهرمان
به خانه و محل كار آنها مراجعه و آنها را به اصطلاح امروزی احضار می كرد . قهرمان جهت سامان دادن به اوضاع پرونده
آنها كار و تلاش می كرد . و در این میان معاش او رانیز باید مراجعه كنندگان می پرداختند . قهرمان در هنگام اخذ حق
الزحمه خود تكیه كلام معروفی داشته است روی به ارباب رجوع می كرده و تكرار می كرد : تو نمی دانی فقط دو ریال بده )
كه آن زمانها حق الزحمه خوبی برای فراش محسوب می شد( یعنی به زعم قهرمان ، مراجعه كننده به دادگاه اطلاعاتی
از چند وچون كار قضا ندارد و اگر این 3 ریال را پرداخت كند قهرمان پرونده ایشان را به روال می اندازد تا زود به حق و
حقوق خود برسند.
و بطوریكه گفتیم تغییر دوره و تغییر روشهای حكومتی در زمان آخر های قاجار و اوایل رضا خانی نیز بر زندگی این مرد
سایه انداخته است و میرزا محمد علی خان را دچار سختی كرده است . ما بر این فكر هستیم كه اگر بتوانیم حتی چندین
صفحه از ایشان بنویسیم و البته در ست و واقعی بنویسیم به هدف خود دست یافته ایم اما در همین چند صفحه هم مانده ایم –
و شاید كسی باشد كه ایشان را بیشتر بشناسد. ما تلاش خواهیم كرد از خانواده ی ایشان كمك بگیریم و اما اگر دانشمندان
محترمی كه به كتب آن دوره آگاهی و دسترسی دارند لطف كرده این منابع و یا حد اقل نام منابع را در اختیار ما قرار دهند بی
شك موفق خواهیم شد خصوصا از روحانیون محترم شهرمان خوی كه قاعدتا ایشان ازمنابع یكصد سال و كتابهای خطی مطلع
می باشند مثلا در منابعی كه در كتابخانه ی نمازی شهرستان خوی و یا كتابخانه ی مرحوم آیت اله مرعشی در قم وجود دارند
ممكن است ابیات و مطالبی از این شاعر باشد و گویا مرحوم حجت الاسلام حاج آقا شیخ عباس آزرم ابیاتی از ایشان در دست
داشته اند . ما از فرزندان ایشان تقاضا داریم در صورت داشتن اطلاعاتی در این زمینه ما را راهنمایی كنند و همچنین از
مسئولین كتابخانه های نمازی خوی و آیت اله مرعشی امید كمك و چشم یاری داریم .
اولین مطلبی كه در مورد ایشان بطور تحلیلی و تحقیقی نوشته شده است با قلم توانای آقای دكتر امین ریاحی خویی دانشمند
بزرگ كشورمان و دیارمان می باشد ایشان در كتاب" گلگشت در شعر و اندیشه ی حافظ " اشاره ای به شرح و حال این شاعر
بزرگ داشته است .
ایشان در بخشی از كتاب خود شعر زیر حافظ را منعكس نموده ودر مورد رموز ماندگاری شعر حافظ می گویند :
"
نه هركه چهره بر افروخت دلبری داند نه هر كه آینه سازد ؛ سكندری داند
نه هركسی كه كله كج نهاد و راست نشست كلا ه داری و آیین سروری داند
وفای عهد نكو باشد ار بباموزی و گر نه هر كه تو بینی، ستمگری داند
هزار نكته باریكتر ز موی اینجا ست نه هركه سر بتراشد ، قلندری داند
"ما امروز نمی دانیم كه حافظ با این غزل كدام یك از نو دولتان زمانه خود را به زیر تازیانه
انتقاد و اندرز گرفته است ، اما مسلم است كه در آن روزها هر شنونده و خواننده ای دقایق سخن و گوشه و كنایه ها را درك می
كرد . این نكته را هم باید گفت كه انتقاد به گوشه وكنایه از انتقاد صریح مؤثرتر است، زیرا شنونده از احساس اینكه خود گوشه
و كنایه را كشف كرده است ،لذت بیشتری می برد و احساس می كند كه این درد دل خود او است . "
"در گریز حافظ از صراحت انتقاد ، این هنربزرگ هم است كه او از سرزنش بدان و ستمگران و
ظاهر پرستان گذشته ، نفس بدی و پلیدی و تباهی و ظاهرپرستی و ستمگری را نشانه می گیرد.
شعر خود را از بند زمان و مكان آزاد كرده ،و با آب حیا ت بی زمانی و بی مكانی عمر جاودانه بخشیده است . شاید نیازی به
گفتن نباشد كه شعر های سیاسی و انتقادی محض ، عمری به
كوتاهی عمر روزنامه های روزانه دارند . می بینید مردم رنج ساعتها ایستادن در صفها ، در
زیر آفتاب سوزان یا برف و بوران را تحمل می كنند ، تا روزنامه ای بخرند و مثلا از كوپنهای
اعلام شده مواد مورد نیاز خود اطلاع یابند ، اما همین روزنامه فردا دیگر كاغذ با طله است !
در دو نسل پیش منظومه های عشقی همدانی در باره سیاست پیشگان زمان و مجلس چهارم و
دیگر مسائل آن روز مورد رغبت و علاقه شدید عمومی بود ، اما خیلی زود ، با گذشت چند سال و خارج شدن قهرمانان شعر
عشقی از صحنه سیاست ، شعر او هم از دایره بیرون رفت . "
"در شهر ما )خوی ( هم شاعری به نام حسام چورسی شعرش چنین سرنوشتی داشت . این شاعر ظنز گوی بعد از مشروطیت
در سالهای بیداری و آزادی و آشوب مقارن با جنگ اول جهانی شعر هایی در هجو متنفذان شهر كه مورد بغض و نفرت مردم
بودند ، می سرود . به هر كدام هم نام مستعار یا لقب مضحكی داده بود )یا مردم داده بودند ( و آنها را به این القاب هجو می كرد
تا نتوانند مزاحمش گردند . در آن سالها در شهر ما كسی نبود كه شعری از حسام از حفظ نداشته باشد ، و مجلسی نبود كه شور
و گرمی و هیجان و نشاطش از شعرهای لطیف او نباشد ، اما با مرگ قهرمانان شعر او و فراموش شدن حال و كار آنها ، شعر
حسام هم از خاطره ها رفت و امروز دیگر كسی رغبت شنیدن آنها را ندارد . "
ضمن احترام به عقاید استاد محترم ما اعتقاد داریم وقتی حافظ به ضرورت های گفتن می رسد به شكافتن اسرارو نقایص می
پرداخت وانتقاد صریح هم می كرد تا جایی كه درظرف زمان بگنجد و اما در دوره صد سال اخیرگویش وانتقاد با دوره ی
حافظ تفاوتهای ماهوی داشته است و شاید بخشی از انتقادات و اعتراضات مردم در زمان حسام كه در مشروطه نماد پیدا كرده
است و ادبیات اجتماعی جدیدی كه مولود یافته تاثیرآموزه های دینی و نفس حافظ ودیگران در مردم آن دوره باشد.و فرصتی پیش
آمده تا مردم به ندای داخلی خود ،افكار و اخلاق مستوردرضمیرخود جواب بدهد یعنی وقتی مردم با حس وضعیت دوره جدید
)بخشی تحت افكارنوو تا حدودی آزادیخواهانه و صاحب نیات خیر خواهانه بیشتردر فرانسه( و تلقی جدید و تفسیر نو از شعر
حافظ وسعدی وعالمان به چالش با حكومت ناتوان و ناتوان درسمت گیری رو به جلو ودرعین حال خواب آلود قاجاری پرداختند
حكومتی كه از سر فقد درایت ، جلو پای خود را نه كه حتی نوك بینی خود را نمی دید . درادبیات جدید، رهبران دینی وفكری
راستین مردم وخود مردم به دنبال راه خروجی و راه برون رفت از گرسنگی، بیماری، نا امنی هستند وهمانطور كه گفته شد
آوازه ی رشد و ترقی مناسبات و علم در اروپای به ظاهر متمدن بر مردم و شاعرآنان تاثیر داشته است .
شاعر و گروه مردم نگران ازبی سوادی، عقب ماندگی ؛ گامی بیشتر و تندتر به جلو برداشته اند شاعر ما در زمانی دهان به
سخن می گشاید كه گرسنگی امان مردم دور و بر او را بریده كاسه صبر آنها را دریده است و چنانكه می دانیم هزاران نفر در
كنار دیوارها شكم خود را گرفته و به انتظار مرگ نشسته اند. قدرتهای بزرگ و البته دشمن در داخل و خارج در هیبت دوستی
سعی درنفوذ و رخنه در ایمان و اعتقاد مردم و خاك ایران بوده اند .
در دوره حسام این دشمنی ها هزاران برابر از زمان حافظ بیشتر،علنی تر و نامردمیتر ظاهر شده است البته دراین مبحث
موضوعیت شعری حسام مد نظر نیست فعلا قصد معرفی او را داریم . وهمانطور كه استاد ریاحی در انتهای مطالب مربوط به
حسام می فرمایند دلیل ورود حسام و دیگران به این گونه موارد اجتماعی و انتقادات روزمره از متنفذین و ریا كاران سیاسی و
ناباب از این جهت بوده است و این از اهمیت او نمی كاهد . آنها می دیدند و دیگر نمی توانستند مثل قدمای خود خاموش باشند
اگرچه حكومتیان قاجار و عوامل خارجی تیغ خود را در دست داشتند اما سپرعلم هم در دست مردم بود اگرچه در بیشتر موارد
سپر از نازكی شكسته و پاره می شد.
فقط می خواهیم بگوییم در زمان حسام درد وزخمهای های مردم سر باز كرده اند مردم حرفهایی در گوششان رسیده است كه
مثلا در فرانسه كمی راحتتر زندگی می گنند وحكومتی مثل قاجاردر فرانسه حضور ندارد وخلاصه اینكه مردم مطالباتی داشته
اند كه در زمان حافظ این مطالبات مطرح نبوده است و اگرمطرح بوده فقط در مشروطه زمان پرداختن به آن و اعتراض فرا
رسیده است مردم مدرسه می خواستند. امنیت می خواستند . و می خواستند كه در دور و بر خود یك نظام و ترتیب خوبی در
شهر و دیار داشته باشند آنها ازمانورها و اعمال حكومتهای چشم ناپاك روس و انگلیس وگاها افندی ها ی عثمانی خسته و ملول
شده اند كوتاه اینكه مردم دورو برحسام و خود حسام در ورودی دروازه ی یك عصرجدید قرار گرفته بودند وهر لحظه منتظر
ورود به آن مدینه ایده آل خود بودند .
از آقای دكترریاحی كه ستاره ساحت علم و ادب و چراغ راه شهر فرهنگ كشور و شهرمان هستند تقاضا داریم در صورت
دسترسی به اشعارحسام چورسی و مطالبی از زندگی ایشان به نشر آن همت بگمارند. هرچند تعداد این اشعار به تعداد كم و یا
چند سطری ازشرح زندگی حسام باشد .
به انگار ما پرداختن به یك شاعر یا شخصیت علمی و كاوش در زوایای زندگی او قبل از اینكه به آن شخصیت مرتبط
باشد وصل به تاریخ و هویت ملت اوست . یعنی چیزی به شاعر و شخصیت اضافه نمی كند هر چند كه كاری خوب و شایسته
است و ما رویا ها ؛ خواسته ها ؛ صداقت و خیر خواهی یك ملت را در شاعرو شخصیت ملی جستجو كرده و می خواهیم با
سر مشق قرار دادن او و كمك او به این خوبها ؛ نهایت های خوب و كمال مطلوب برسیم . نمونه بارز این مثال سرمشق قرار
گرفتن شاعر توسط منسوبین وی بعد از او در زندگی آنها
مشهود و ملموس است .
ما می خواهیم بگوییم نسل امروز ما می تواند با نگاه به افكار بزرگتر ها ی در حال حضور و به رد پای گذشتگان خود به
پیش بتازد و در این معامله و سودا گری سودی به خود دانشمند الگو و مورد توجه او چه دانشمند مورد نظر او در حال حیات
باشد یا نه ؛ نخواهد رسید و این سود به صندوق ذخیره نسل حاضر و آیندگان واریز خواهد شد .
***این شاعر بعد از حوادث پر تلا طم آن زمان و سختی ها ی مختص آن دوره كه مردم آنزمان را به ستوه آورده بود در سال
1231 هجری خورشیدی در چورس وفات نموده است و در قبرستان مامال به خاك سپرده شد بر روی سنگ آرامگاهش عدد
1232 خوانده می شود . بعد از ایشان كتابهای مورد علاقه ی او كه در واقع تنها دارایی ایشان حساب می شد دست به دست و
پخش و پلا می شود . و خیلی بجا خواهد بود آرامگاه ایشان متناسب با شان ایشان باز سازی شود .
بخشی از قصیده "علویه " حسام
ای معدن فتوّت و مهر و وفا علی
وی كان جود ومنبع صدق وصفا علی
ای لنگر سفینه بحر نجات نوح
وی باعث نجات خلیل خدا علی
گفته نبی به نص صریح این كلام را
من شهر علمم و علی بابها علی
گردید از وجود تو كعبه شریفتر
تنها نه كعبه زمزم و كوه منا علی
گویند یا علی به تو حلّال مشكلات
مشهور بوده نام تو مشگل گشا علی
در حیرتم نیامده بر كربلا چرا ؟
در دفن نعش پاك شه كربلا علی
خون گریه كن"حسام "به مظلومی حسین
شاید شفاعتت بكند مرتضی علی
-------------------------------------
** این مطالب با كسب اطلاعات بیشتر واخذ نظرات عزیزان تكمیل خواهد شد . به تذكرات ونكات دوستان صاحب نظر و با
ذوق توجه نموده ودراین نوشته دخالت داده خواهد شد
قبلا از لغزشهای احتمالی پوزش می خواهیم .
این شعر را از یکی از آشنایان شاعر برایمان خواند و مناسبت شعر بلحاظ تاثیری بوده است که شاعردر روزگار خودش دیده
بود و به چشم خود دیده بود. شعر به شرح ذیل است :
آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند
کمتر هوای حور و قصور آرزو کنند
لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود
لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند
زمینهای وقف به مسجد جامع چورس
نویسندگان : نصرت اله سلطان بیگی معلم علوم انسانی مدارس راهنمایی شهرستان خوی و با همكاری علی سلطان بیگی
)عكس شاعررا خانواده ی ایشان در اختیار ما قرار داده اند كه از ایشان تشكر می نماییم .(
+ 1۱ ساعت 12:3 توسط علی سلطان بیگی /91/ نوشته شده در پنجشنبه 12۳0 | آرشیو نظرات


داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

میرزا اسماعیل طاهری چورسی ، برادر دیگر میرزا محمد علی خان ( حسام شاعر)

تاریخ:دوشنبه 14 بهمن 1398-09:28 ب.ظ

میرزا اسماعیل طاهری چورسی ، برادر دیگر میرزا محمد علی خان ( حسام شاعر)

 مرحوم شیخ میرزا اسماعیل طاهری

یكی از پیر مردان نقل می كند حسام برادر دیگری نیز به نام میرزا اسماعیل  طاهری (روحانی تراز اول منطقه داشت) . میرزا اسماعیل لحنی نافذ و سیمایی بسیار جذاب داشت و محاسن سفیدش این جذابیت را چند چندان كرده بود . مرثیه هایش بسیار دلنشین بوده است. بیشتر قرار و مدارهای آن دوره یعنی معاملات و اسناد خرید و فروش به خط میرزا اسماعیل بوده است (درآینده نمونه دست خط میرزا اسماعیل درمعرض دید خوانندگان محترم قرار داده می شود).خداوند بزرگ به این دو برادر كمال و ادب  وافری بخشیده بود . هنگامیكه اداره ثبت می خواهد برای مردم شناسنامه صادر كند ( در دوره پهلوی اول سال هجری شمسی1312) اولین شناسنامه در چایپاره وچورس به نام میرزا اسماعیل با شماره یك صادر شده است

میرزا اسماعیل روحانی بزرگی  و صاحب نفوذ  در ماکو قره ضیاء الدین و چورس بود و به دم و دستگاه سردار ماکو نزدیک بود و مراسمات و جلسات  مذهبی خان ماکو را اداره می کرد . زندگی این مرد بزرگ را بنده در داستانی جداگانه نوشته ام که در وب چایپاره در دسترس می باشد.

و دو خاطره  از  مرحوم حسام و فراش ( منشی) دادگاه او

یکی از آشنایان خاطره ای را از حسام تعریف کزده است. او  می گوید  : من حدود 10 سال داشتم. حسام مردی خوش لباس و به قول امروزی ها شیك پوش و ظاهری متناسب داشت و خاطراتی از او دارم در آن زمان ایشان مدتها بود كه از حكومت سلماس برگشته بود (بنا به نوشته های تاریخ نویسان مشروطه بعد از در گیری مشروطه چی ها با عوامل استبداد ) و حكومت ( دیوان چورس را داشت ) . با دوستم در حوالی حكومت ایشان در بازار چورس پرسه می زدیم که دیدیم از  اتاق پشت محل كار و  دفتر حكومتی  ایشان  صدایی می آید می دانستیم كه افراد گناهكار یا مظنون در آنجا بطور موقت باز داشت می شدند لذا از روی كنجكاوی و شیطنت و اصرار افراد حاضر، در بسته بازداشتگاه را از بیرون باز كردیم دو نفر بیرون آمدند و در رفتند  و خبر فرار آنها به مرحوم حسام رسید ولی چون رابطه  خویشاوندی با ایشان داشتیم (حسام عموی مادرم بود )  و ما را دوست داشت به احترام بزرگتر ها  از اشتباه خود ما و آن دو نفر خطا كار در گذشت .

در دیوان مرحوم حسام امورات قضایی چگونه می گذشت؟

حسام فراشی داشته اند به نام  قهرمان عمو ( قهرمان پدر اکبر قهرمان به نام خانوادگی  عباسلویی بود )  كه خدا رحمتش كند . این قهرمان آدم شیرینی بوده است. هر كس كه در دیوان كاری داشت و به آنجا مراجعه می كرد حتما خاطره ی خوبی از او داشته است . قهرمان در واقع مامور ابلاغ حكم حكومتی به مردم بود . و اگر لازم بود كسی به دیوان ( دادگاه آنروزی ) فرا خوانده شود همین مرحوم قهرمان به خانه و محل كار آنها مراجعه  و آنها را به اصطلاح  امروزی احضار می كرد . قهرمان جهت  سامان دادن به اوضاع پرونده آنها  كار و تلاش می كرد و در این میان معاش او را نیز باید مراجعه كنندگان می پرداختند . قهرمان عمو پیر مردی بود که به اقتضای سنی اش( مثل احوال فعلی نویسنده مطالب) آب بینی اش به حرفش گوش نمی کرد  در هنگام اخذ حق الزحمه  خود تكیه كلام معروفی داشته است روی به ارباب رجوع  می كرده و با لحن خاصش که کمی در بینی حرف می زد به مراجعه کننده می گفت: سن بیلمه سمن (یعنی تو از کار دادسرا و دادگاه و قضاوت زیاد سر رشته نداری ) فقط دو ریال بده .

 آن زمانها دو ریال  حق الزحمه خوبی برای یک فراش و منشی دیوان محسوب می شد و شاید قهرمان عمو روزانه چند فقره که از این دو  ریالی ها حق الزحمه دریافت می کرد . ارزش بیشتری از حقوق فعلی یک کارمند امروزی بود  ).   در هر حال   به زعم قهرمان عمو ، مراجعه كننده به دادگاه  اطلاعاتی از  چند وچون كار قضا ندارد و اگر این 2 ریال را پرداخت كند قهرمان پرونده ایشان را به روال می اندازد تا زود به حق و حقوق خود برسد.

برای شناسایی قدر و قیمت حسام نیاز به مدرک هست . دکتر ریاحی در مقاله حافظ شناسی اش حسام را بزرگترین شاعر مشروطه بر می شنمارد که من  مقاله ای در این مورد هم نوشته و در وب گذاشته ام .

شاید كسی باشد كه ایشان را بیشتر بشناسد. ما تلاش خواهیم كرد از خانواده ی ایشان كمك بگیریم  و اما اگر دانشمندان محترمی كه به كتب آن دوره آگاهی و دسترسی دارند لطف كرده این منابع و یا حد اقل نام منابع  را در اختیار ما قرار دهند بی شك موفق خواهیم شد خصوصا از روحانیون محترم شهرمان خوی  كه قاعدتا  ایشان ازمنابع یكصد سال و كتابهای خطی مطلع می باشند  مثلا در منابعی  كه در كتابخانه ی مرحوم نمازی شهرستان خوی و یا كتابخانه ی مرحوم آیت اله مرعشی در قم وجود دارند ممكن است ابیات و  مطالبی از این شاعر باشد و گویا مرحوم حجت الاسلام  حاج آقا شیخ عباس آزرم  ابیاتی از ایشان در دست داشته اند . ما از فرزندان ایشان تقاضا داریم در صورت داشتن اطلاعاتی در این زمینه ما را راهنمایی كنند.


شعری از حسام


نمونه ای از اشعار میرزا محمد علی خان چورسی با تخلص حسام




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

حاجیه نسترن خانم طاهری که بود ؟ قسمت سوم

تاریخ:دوشنبه 14 بهمن 1398-09:18 ب.ظ

حاجیه نسترن خانم طاهری که بود ؟ قسمت سوم 

اما برای اینکه گفتار مان را تکمیل نماییم خواهش می کنم کمی هم ما را تحمل نمایید . در داستانهای قبلی بنده اشاره ای به  ملا محمد باقر چورسی نموده ام  که اگر چه از این طایفه نمی باشد اما از اینها دور هم نبوده است.  ما در گذشته دست خط این ملا را در وب معرفی کرده ایم که این شخص  هم سنگ با عالمان  بزرگ و در تراز مجتهدین هم عصرش بوده و برای آن دلیلی هم آورده بودیم. ملا محمد باقر از طایفه  انصاری و پدر خانوم میرزا عباسقلی طاهری از فرزندان میرزا خلیل بوده است .

اتفاقا خانه های این دو طایفه در بالا دست چورس و نزدیک به ایشیخ بلاغی بوده است  و معلوم هست یا نیست در آب این ایشیخ بلاغی چه حکمتی هست  که در یک قدمی خود این همه فاضل و عالم پرورده است ، نکند آب ایشیخ بلاغی(به مفهوم چشمه ای روشن  ) با خودش شیخ ، ملا ، سواد ، خط و مشق، الف و ب می آورده و چون خانه های اینها به سر چشمه ی آن نزدیک بوده، بهره مند می شده اند .

و اجازه بفرمایید  این جمله را هم بشنوید چون معلوم نیست این روزگار چقدر فرصت به دست بدهد و آ ن اینکه وقتی ما بچه های  قدیم که به آبیاری از آب  ایشیخ بلاغی  در  نوبت آبیاری خودمان می رفتیم و در اصل آبیاری را بزرگترها می کردند و ما آوانتا یا نگهبان آن بودیم . در خانه یک سفارشی می شنیدیم که بچه ها : بدانید که در بند "میرزا خلیل لر" هر صبح یک آب دستاماز  ( وضوع ) است. یعنی بدانید که  یکی از افراد طایفه میرزا خلیل لر هر روز وقت اذان صبح به کنار نهر آمده و آب را باز می کنند به سمت حوضهای خود . اولا اجازه این کار را بدهید و ثانیا بعدا آب را ببندید تا هدر نرود تا بتوانیم آبیاری خودمان را انجام بدهیم).

 داشتیم درمورد دست روزگار و نقل مکان نسترن خانوم به تبریز صحبت می کردیم که با این نقل مکان ؛ کمی از شلوغی های غلام کمتر شد و در کامروایی هایش تاثیرمنفی گذاشت و در داشتن امتیازات و یا به علت از دست دادن امتیازات داشتیم با غلامحسین همسنگ می شدیم و به تناسب  ازحسادتهای اینجانب به غلام هم کمتر می شد و خلاصه این وضع برقراربود و داشتیم بزرگ می شدیم .

سر انجام من و غلامحسین

غلامحسین  با درسهایی که از مادربزرگش گرفته بود و با تلاشهایی که کرد درس را ادامه داد و علیرغم مشکلاتی که پیش رویش بود به جاههایی رسید و شد مهندس این آب و خاک و دارد در گوشه ای از آن خدمت می کند  و بگذریم از این که  بنده همچنان درحسرت داشتن مادر بزرگی چون حاجیه نسترن خانوم ماندم. ( اما به قول معروف و بین خودمان بماند و نیز تعریف ازخود نباشد از قضای روزگار، زیور خانوم مادر بزرگ مادری اینجانب نیز از میرزا خلیل ها و دختر میرزا اسماعیل آقا و دختر عموی همین نسترن خانم  بود که ایشان نیز بانویی فدا کار بودند با این تفاوت که دختری از آنها ولی عروس آنها نبود).

درمراسم ختم حاجیه نسترن خانوم که بودیم دیدم همان عادت های بچگانه   و همه دانش آموزان مدرسه مولوی چورس ، به گذشته ی آن مدرسه برگشته بودند و دوباره می خواستند این مادر بزرگ را به طرف خودشان بکشند و محبت مادرانه ی او را به طرف خویش و به نفع خود مصادره کنند  و از خاطرات خود با او می گفتند همانطور که می بینید  در طول همین نوشته، همین کار از طرف خود نویسنده دیده می شود  .

و بعد از وفاتش  این حرفها  را هم  شنیدیم که به کسانی که خانه نداشته اند  دعا کرده و آنها صاحب خانه شده ودر مسجدی که می رفته خانومها دورش را می گرفته وحسب مورد و نیاز ، التماس دعا ازاو داشته اند ومعتقد بودند دعا، دل زلال و نیت  خیر خواهانه او برایشان موفقیت آوربوده است . (برای اثبات مطلب یک سرزدن به مسجد کوی دانش تبریز کافی است)  و نیز کمک هایی برای خانواده های کم بضاعت می کرده است .

والقصه همه ازخوبیهای او می گفتند و می گویند . حتی یکی می گفت اگر کسی در طول زندگی اش از دست این بانوی بزرگوار رنجیده باشد بیاید من برایش سکه می دهم .

و خلاصه فرصت نشد با غلام بنشینیم و نظر او را هم در باره ی این خاطرات و نوشته های خودم  بدانم .هرچند که به او رساندم که بنشیند این ها را بخواند و امید است که زبان باز کند و حرف بزند  . غلامحسینی که آن موقع ها پیش مادر بزرگش یک لحظه ساکت نبود .  

***************************

توضیحات  :

*لازم به ذکر است  که حکومت قاجاری(فتحعلی شاه) وقتی تصمیم به از میان برداشتن حکومت دنبلی ها از آذربایجان می گیرد عباس میرزا ی نایب الحکومه  را هم که پسری ده تا دوازده ساله بوده همراه قشون می فرستد و گویا به دلیل کوچکی سن عباس میرزا و جهت اطمینان ؛ پاهای عباس میزا را از زیر شکم اسب به همدیگر می بندند . ( تاریخ خوی – دکتر ریاحی )

 

*اینکه  در متون تاریخی مربوط به تاریخ قاجار وعباس میرزا و سرگذشت او آیا از مذاکرات او با اهالی چورس حرفی به میان آمده یانه ؛ چیزی را نمی دانم ، و گفته های ما بر اساس صحبت ها ی مرحوم نوراله سلطان بیگی می باشد که هرچند او شاهد ماجرا نبوده و این صحبتها در سالهای حدود 1230ه ش  اتفاق افتاده و او حداقل 50 سال بعد از این ملاقات متولد شده است اما گفته هایش به نقل از پیشینیان  صحت دارد و اتفاقا هم اطلاعات تاریخی خوبی داشته  و در صداقتشان شکی نیست .

شادروان عباس میرزا دراین ملاقات به دلیل اسم قابل ملاحظه و پرطمطراق  پدربزرگ نوراله  به نام "سلطان بیگ" و نیز دست تهی اش از مال دنیا  که عنوان" بیگ " را  بدون داشتن حتی یک تکه زمین به یدک می کشیده است ؛ دو قطعه از اراضی  کشاورزی چورس را هدیه کرده است (اسم زمین در محل فغان آقا یئری است که هنوز هم به این نام معروف است ) و کوشیده است تا مشکل اسم و رسمی ، مالی و فقیری  و بیکاری سلطان بیگ ،  این بیگ بدون زمین چورس را در یک جا حل کند ( حاج نوراله متولد 1282 هجری شمسی – چورس ). مرحوم حاج نوراله عین این مذاکرات را بارها درگفته هایش تکرار نموده است .

* سران و بزرگان چورس جمع شده و در" اردو یئری" به حضور عباس میرزا می رسند  که مطابق معمول آن زمان  معتمدین وریش سفیدان هر محل به ملاقات  شاهان یا امرا می رفته اند . اردو یئری درچورس؛ بالا دست ایشیخ بلاغی وشرق مامال باغی واقع است .آثارخرابه ها ی محل استقرارلشگر ایران  در اردو یئری و شاه تختی چورس ؛ بعد از پیروزی نسبی قشون تزار روس در حدود ارس و عقب نشینی  موضعی عباس میرزا هنوز هم قابل مشاهده است .

*اگراشتباهاتی در این گفته ها باشد  با تذکرعزیزان اصلاح خواهد شد . اینجا روی سخن با دوستان محترم دنبلی ، خصوصا نگارنده ی وب دنبلی ها "امیر آقا دنبلی"  که پدرو پدر بزرگهایشان سالها وظیفه ی  حاکم نشینی چورس و منطقه را داشتند .  که با توجه به وجود  اطلاعات و مدارک دردست این خانواده ؛ از راهنمایی های ایشان بهره مند خواهیم شد  .)

با تشکراز آقایان اشرف و حیدر طاهری  چورسی و جواد سلطان بیگی  که دراین نوشته از راهنمایی های ایشان استفاده کرده ایم .

  نویسنده :علی سلطان بیگی ۳/۹/۹۱

در باره ی این مطلب عزیزان زیادی اظهار نظر کرده اند و از خوبیهای این خانم حرف زده اند علی الخصوص نوه هایش که از روزی که ایشان رحلت کرده اند فقدان ایشان را بیشتر حس کرده و خود را تنها حس می کنند بار دیگر و بارهای دیگر خاطره ی این مادر را گرامی می داریم .

از اظهار نظرها تشکر - خصوصا نظرات آقای حاج عباسقلی طاهری که بعضی از خطاها  با تذکر ایشان رفع

گردید و قرار است بقیه ی نکته ها را کتبا بنویسند تا اصلاح شود .

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۰۸ ساعت 16:37 توسط علی سلطان بیگی


داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

حاجیه خانم نسترن طاهری که بود؟ قسمت دوم

تاریخ:دوشنبه 14 بهمن 1398-09:15 ب.ظ


نکته ای دیگر که باقی می ماند باید بگویم . او نبود که به غلام توجه بیشتری می کرد بلکه این غلام بود که  خودش را نزد او دردانه و عزیز می کرد و در محیط مدرسه برای خودش پارتی می تراشید .   به هرحال غلام شلوغ بود و کمی پر جنب و جوشتر و از این رانت ها و امتیاز ات  استفاده می کرد و حقوق اینجانب را با برداشتن لقمه ها ی بیشتر و خوردن تعداد گردوی بیشتر پایمال می کرد  و مادر بزرگش متوجه این کار غلام شده بود و برای اینکه فاصله ی ما را نزدیکتر کند ابتکاری نشان داد که به جای خود خواهد امد  .او بعد از کارهای روزانه اش قرآن را باز می کرد و قرائت می نمود وتا آنجا که ما می دیدیم و خودش هم می گفت تمام مناسبت های اسلامی و تقویمی را ( ازجمله دولت آیی - ملت آیی – محرم - رمضان -  عرفه -عمر آیی -- )  به خاطر داشت و مقدار قرآن خواندنش در مناسبت ها و روزهای پنجشنبه بیشتر بود .  ابتکاری که از آن نام بردم این بود که در روزغدیرخم همان سال  قرآنش را باز  و در حالیکه من و غلامحسین به گفته ی ایشان دستمان را روی جلد قرآن گذاشته بودیم شروع به خواندن کرد و گفت از امروز صیغه ی برادر ی غلام و تو را جاری  کردم.  از دوتای ما خواست که باهم برادر باشیم  و به همدیگر کمک کنیم و دشمنی نکنیم . و برای اینکه این پیوند نا گسستنی تر باشد  هرنفر یک تار از موی سرخودش را جدا کرده و هر دو را در یک کاغذ پیچیدیم و زیر خاک حیاط مدرسه ی مولوی چورس دفن کردیم . با این ابتکار برادر شدن ؛ به نظرم رابطه بین من و غلام بهتر شد .  

  اگر محبتی بود برای همه و غلام حسین وبرای من هم بود  اما برای بنده سخت بود که او ننه ای به این مهربانی دارد .  آنهم در مدرسه ای که کمی در آن سختی هایی وجود داشت  . همیشه آرزویم این بود که کاش ایشان مادر بزرگ واقعی بنده بودند حسی که همین الان هم دارم  که روزی نسترن خانوم مادر بزرگ غلام را مادر بزرگ خودم بکنم .    

 درعرض این چند سال که ما در مدرسه بودیم وتا زمانی  که نسترن خانم  با پسرش ( آقای حاج مجتبی طاهری )  که او نیز فرهنگی بود از چورس  به تبریز نقل مکان کردند کسی ندید و ماهم  ندیدیم نسترن خانم  با کسی بگو مگو کند یا او از جنس ملائک بود و استاد اخلاق ویا  سحری در رفتار و کردارش بود  و چه می دانم شاید هم در مقابل طرف ؛ از حقش صرفنظر می کرد  .  

 اینحا باید نکته ای تاریخی  را باید عرض کنم که تا حال در مورد این خانواده نگفته ام (وعلت آن معذوریتی از شخصی شدن مسئله بود. ) اصولا به نظر می آید بین اصل و نسب و فرد  ارتباطاتی وجود دارد هرچند وزن و مقدار آن برایمان مشخص نیست .  این را هم نمی گوییم که هر که استاد دانشگاه است فرزندانش نیز اینکاره خواهند بود .

 اما این تسلسل در خلقیات و تواناییهای افراد یک نسل غالب وقابل مشاهده است . به هر حال با  فوت نسترن خانوم؛ حرمت ایشان  و وظیفه ی ما دانش آموزان مکتب مولوی نسبت به ایشان ،این معذوریت به کنارشد . مگرنباید گفتنیها را آنهم ازنوع خوبش را گفت ؟ علی الخصوص دراین زمان که سیره ی  گذشتگان ؛ برایمان چراغی  درنشان گرفتن از راه زندگی خوب وسالم باشد و بیم آن نیست که به تعریف و مجیز رسیم  که اگر تعریفی هم باشد از در گذشتگان است و امید صله ، مدال و جایزه  از کسی نیست .  

بنده در طی نوشته هایم از این خانواده که به طایفه ی میرزا خلیل لر متصفند به کرات یاد کرده ام و این تکراردلایلی دارد . یکی از این دلایل ،  وجود همین بانوی بزرگوار و مقدم بر ایشان افرادی سر شناس ؛اسلام شناس چون  شاعر بزرگوارو قاضی القضات دیوان حکومتی چایپاره و چورس یعنی  میرزا محمد علی خان (حسام شاعر )  و میرزا خلیل  و آقا میرزا اسماعیل روحانی ( هر دو از فرزندان میرزا خلیل ) می باشند  .

میرزا خلیل که بود؟

به هرحال نکته ی ما این است  که اصلا این خانوم از خانواده ی اهل علم و عمل بوده است و تا آنجا که قدمان می رسد و پرس وجو شده ؛  میرزا خلیل  پسر طاهر آقا و خود 8 پسر داشت است ( میرزا محمد علی خان حسام-میرزا اسماعیل- میرزا یوسف - میرزا عباسقلی و اصغر آقا .   اصغر آقا اولاد متاخر ایشان متولد 1268ه ش بوده است( سنگ مزار مرحوم اصغر آقا طاهری ) که اگر بخواهیم از سن اصغر آقا (پسر )   سن میرزا خلیل (پدر ) را حدس بزنیم  . تولد میرزا خلیل  ( به فرض اینکه درزمان تولد پسرش اصغر آقا سی تا چهل ساله بوده باشد) باید به  سالهای 1230هجری شمسی بوده باشد . خلق و خوی این میرزا خلیلی ها دبیرانه و محترمانه و به اصطلاح امروزی ها ، دیپلماتیک بوده ،ادب و کمالاتشان درمنطقه زبانزد بوده است .

 با تحقیقاتی که شده؛ سبب و یا نسب اینها به طاهرآقالوها می رسد ( طاهرآقالوها دارای عنوان منصب دیوانی و در واقع مستوفی دنبلی ها و نیز از خویشاوندان سببی دنابله بودند که این دنابله خود حاکم نشینان تبریز ، خوی و چورس بوده اند . سلمان خان - مرتضی قلی خان دنبلی -  شهباز خان – حسینقلی خان و جعفر قلی خان دنبلی ) . درمناقشه ی قدرتی که بین دو برادردنبلی واقع می شود این طاهر آقالوها به هوا داری از یکی ازخواهرزاده ها  نموده (خواهرزاده تنی خود)  و از اوحمایت می کنند . طاهرآقالو ها اصلا ازچورس نبوده بلکه پایشان اززمان انتقال حکومت دنبلی ها ازخوی به چورس می رسد . ( البته نسبت دادن این طایفه یعنی میرزا خلیل لر به طاهر آقالو های زمان دنبلی ها ادعای اینجانب و از ملاقات عباس میرزا در زمان اقامت او در چورس در اوان جنگهای امپراطور روس بر علیه ایران ما بین دو معاهده گلستان و ترکمنچای  و دیدار او با بزرگان و علمای چورس مایه گرفته است و بقیه اطلاعات و تطبیق ها از کتاب تاریخ خوی مرحوم دکتر ریاحی است .  )  

یکی از کسانیکه در زمان ملاقات مرحوم عباس میرزا با اهالی چورس حضور داشته و به حضور عباس میرزا شرفیاب و معرفی شده است همین "طاهر آقا " پدرمیرزا خلیل بوده است و همانطورکه شرح آن گذشت از دلایل این استناد اینکه طاهری ها از اعقاب طاهرآقالوها ی دوره دنبلی ها می باشند از محتوی صحبتهایی است که بین عباس میرزا و طاهر آقا ( پدرمیرزا خلیل  ) رد و بدل شده است.

عباس میرزا بخشی از زندگی خود را در چورس گذرانده است. عباس میرزا به محض اینکه می فهمد طاهر آقا  از طایفه طاهر آقا لو هست رو به طاهر آقا کرده و به جنگ قاجار با دنبلی ها اشاره می کند و نیزبه مناقشه ی بین  دو برادردنبلی و حمایت  طاهرآقالو ها از یکی  ازآنها ( کمک به خواهر زاده تنی و دشمنی به خواهر زاده ناتنی) اشاراتی می کند .

درچورس مثل محلی معروفی است که اگرچه ویرایش ادبی چشمگیر و پرطنطنه ای  ندارد (سیاق کلیله و دمنه را به خود دارد ) ولی برای اثبات هدف ما به دردمان می خورد و آن مثل چنین ا ست :

( مشهد حسینقلی بیگه اینک اولاسان ؛ میرزا خلیل لره گلین.

ترجمه : اگر گاو  مال حسینقلی باشد مشکلی نخواهد داشت  و نیز اگر دختری عروس طایفه ی میرزا خلیل لرباشد غمی نخواهد داشت).

مشهدی حسینقلی در چورس کسی بوده که خیلی به حیواناتش رسیدگی می کرده و مثل امروزها که می گویند فلانی دامدار نمونه است و از مسئولین  مدال وتابلو گرفته است؛ آن روزها هم مشهدی حسینقلی دامدار نمونه بوده است و همچنین از قرار معلوم، هر دختری که عروس میرزا خلیل ها می شده است گویا عاقبت بخیر و سفید بخت می شده است و حال اگربخواهیم دراین مثل جایگاه نسترن خانم را مشخص کنیم این است که امتیاز نسترن خانوم این بوده که خود هم دختری از طایفه ی میرزا خلیل بوده وهم عروس این خانواده است.( شوهر مرحوم ایشان پسر عمویش یعنی حسن آقا بوده که  او هم فرهنگی بوده و درجوانی فوت کرده همین نسترن خانم را تنهای تنها گذاشته  است ).

این جمله که عروس شدن  میرزا خلیل ها را ترجیح داده هر چند صحبتی از عروس بردن از این خانواده نکرده اما  چند میرزا و بعدها چند معلمی که در چورس قدیم مکتب و مدارس را اداره کرده اند از این طایفه عروس برده اند .ادامه دارد




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

حاجیه نسترن خانم طاهری که بود ؟ قسمت اول

تاریخ:دوشنبه 14 بهمن 1398-09:09 ب.ظ

حاجیه نسترن خانم طاهری که بود ؟ قسمت اول

بارها داستانهایی  را شنیده ایم که تشویشها و نگرانیهای روز اول مدرسه را بازگو می نمایند و همه ی پشت نیمکتی ها  از این روز خاطره هایی دارند .البته امروزه  هم روز اول مدرسه برای دانش آموزان  تازگی دارد  پس بدون تعارف قبول داریم که این روز هیجان و ترس دارد . هر چند برای بچه های امروزی با توجه به بیشتر شدن وسایل ارتباطی و رفتن به آمادگی و غیره تحمل آن بسا آسانتر گردیده است  و یعنی ترس دانش آموزان امروزی کمی ریخته است .  

اما آن روزها چنین نبود . خصوصا آنروزهای مکتب خانه که ما هم آنرا درک نکرده ایم .مکتب خانه رفته ها ی چورس در حال حاضر به اندازه ی انگشتان یک دست شما هم نیستند و خدا بهتر می داند که تا  داستان ما بدست شما برسد این نفرات چند نفر خواهند بود . پس قبل از ما  آنروزها یی بودند که زمان فلک بستن بود ودر زمان ما  گاهی پیش می آمد از بس برکف دست دانش آموزی چوب زده می شد که بیهوش می افتاد. حال جرم چقدر بود یا نبود نمی دانم . مثل اینکه کتک خوردن جزء ملزومات علم آموزی بود .

اگرچه چسبیدن به آن وضعیت ، کمی خسته کننده می شود اما دست خود آدم نیست بیرون آمدن ازآن موقعیت و بدون تصویرکردن واقعی آن هم درست نخواهد بود . روزاول مدرسه چیزی کمترازرفتن به پای چوبه ی دار واگر کمی تخفیف بدهیم کمترازسربازی رفتن آن هم سربازی های دورقدیم وبیگاری ( به نظرم ترکی کلمه بیگاری اولام باشد ) نبود. اگرچه  بیرون آمدن از این طرف آن (منظور پایان تحصیلات و استخدام و غیره )فکر آدم را در مورد آن مدارس تغییر می دهد .

اگر داریم سربازی را مثال می زنیم دلایلی داریم  و بایدکه به آنها اشاره نماییم .  سرما،برف و بوران  ، گرما ،ناامنی ، سختگیری ها ، دوری مسافت ، نبود غذای کافی ونیز لباس  ، پشه ، نبود وسیله نقلیه، نبود خط تلفن که با خانواده تماس بگیری که گاهی پیش می آمد درطول دو سال خدمت یک سرباز، بیشتر ازچند نامه رد و بدل نمی شد . بودند سربازانی که در طول 2 سال خدمت حتی یک نامه هم دریافت نکردند و نفرستادند و بودند سربازانی که از روز اول خدمت تا اتمام دوره ی زیر پرچم روی خانواده را ندیدند و این سختی ها را ازاشعار و ترانه های سرباز ی و ادبیات سربازی دهه های20 تا 50 را می توان  حس کرد . همانطور که در ادبیات زمان جنگ صدام علیه ایران  داستان قهرمانی و عاشورا گونه ی جوانان ایران موج می زند  . الان بنده دارم تاسف می خورم چرا یکی نه شد در آنروزها این گله ها و سوز گدازها ی سربازی را جمع آوری کند که برای خودش کتابی می شد .

 گفتیم که خوف روز اول مدرسه بقدری بود که خیلی ها همان اول قید مدرسه را می زدند و کتک ها ، کارهای خانه وکارهای سخت  بیشتر ازحد خودشان درصحرا ( مثلا توتون چینی و توتون کشی)رابه مدرسه رفتن ترجیح می دادند و بعد ها وقتی بزرگ می شدند و همسن و سالان خود را می دیدند که با سواد شده اند و حتی بالاتر از آن جایی استخدام و نان آورخانواده شده اند و لباس خوب می پوشند و به قول معروف تیپی به هم زده اند ، پشیمان می شدند که چرا مدرسه نرفته و مثل آنها نشده اند .

دراین ایام سخت که خدمتتان توصیف شد .  نسترن خانوم درکنارما بود ومحبت مادرانه اش را به همه ابرازمی کرد . وقتی دانش آموزی در حیاط گلی مدرسه در یک نزاع طایفه ای و لشکر کشی های دانش آموزی  نقش زمین می شد و یا یکی دیر می کرد. و یا یکی که قرار بود برای مدرسه پولی بیاورد و یا امکان نبود و یا یادش می رفت که اولی درستتر بود و دومی بهانه ُ اوفرشته ی مهربانی بود که به هردانش آموزی کمک می کرد که ازمدرسه فراری  نشود وهمه را تشویق به درس خواندن می کرد حتی واسطه ای بود بین ناظم ، معلمان و دانش آموزان  خصوصا کلاسهای بالا که گاه خطا های بزرگ و کوچک انجام می دادند و با وساطت ایشان  بخشوده می شدند بارها شده بود که با خواهش ایشان از تماس ترکه های درخت به ( درخت هیوا )، گیلاس یا آلبالو با دستهای کوچک دانش آموزان ممانعت به عمل می آمد وفراتر از اینها  گاهی او واسطه ای بود بین مسئولین مدرسه با خانواده ها .

گاه گداری می شد که معلمهای شهری به علت بعد مسافت ونبود وسیله در زمستان به کلاس نمی رسیدند و او بود که به کلاس می آمد و برای تقویت روحیه ی دانش آموزان از آنها می خواست که داستان بگویند  و بنده داستان عاشق قربانی وپری  ،سیدی ، شاه اسماعیل خطایی وداستانهای قنبر با امام علی (ع) و حشر و نشرهایی که این قهرمانان در عالم رویا با مولا داشتند و وصالهایی که با کمک ائمه  معصومین و اولیا به سرانجام خوش می رسید و  داستانی که کرم اصلی اش را گم کرده بود  آن موقع ها شنیده ام بعدا دیگر هرگز نشنیدم ( پاییز اولار باغلار توکر خزلی – ایتیرمیشم اصلی کیمی گوزلی ) .

در روزهای زمستان درفاصله بین دو زنگ که لباسهای نازک و کفشهای ته سوراخ میانه ی خوبی با حیاط گلی و برفی مدرسه و سرمای آن نداشتند این خانوم غلام و بنده و تعدادی از کلاس اولی ها را به اتاق خودش می برد و درکنار بخاری قرارمی داد  و البته محبتش به غلام و بنده بیشتربود که تا حال رمز این توجه را نتوانسته ام بگشایم و شاید هم گشوده نخواهد شد چون محبت کردن  و داشتن قلبی رئوف  که دلیل نمی خواهد . در دستمال تمیزی که به عنوان سفره ی مدرسگی اش  بود همیشه کلوچه های روغنی ( چوچه )  و پنیر کوپه ( پنیر خیکی ) و تعدادی گردو داشت . حال غلام که  نوه ی خودش بود و امری طبیعی بود که او میدان داری کند  اما در مورد نویسنده ( حقیر )  همانطور که گفتم نمی دانم این محبت  مضاعف وکمی بیشتراز دیگر بچه ها ازکجا ناشی می شد ؟  درست بود که با بنده هم خویشاوندی داشت و من نوه ی دختر عمویش بودم  اما بودند بچه هایی که ازمن به او خویشاوند تر بودند . اما جایگاه بنده را نداشتند حتی بعد ها که بزرگتر شدیم هروقت مرا می دید می گفت تو " منیم بالامسان "  وبعد که از بی توجهی به دیگران ابا می کرد  ادامه می داد که تمام بچه های مولوی:  بالامدیلار. حتی چند روز قبل پیرمردی از بستگان می گفت به من هم می گفت : سن منیم بالامسان . و معلوم نیست که این بانوی مهربان چقدر بالا (کودک ) دا شت . نمی دانم چرا هر کسی محبت کم می آورد بالا و فرزند ایشان می شد . آخر چه رمز و رموزی  بود و او از کجا می دانست که فلان کس کمبود محبت دارد و مهرمادری اش را به او بذل می کرد  . نوری رنجدوست همکلاسی ما، یکی ازین بچه ها بود که مادرش خدا بیامرز وفات کرده بود و او چقدر به نوری توجه می کرد ( کاش نوری این حرفهای ما را می شنید و از تهران یک تماسی با من نویسنده ی مطالب  می گرفت .) ادامه دارد




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

یادی از بهمن 57 و 22 بهمن همان سال

تاریخ:یکشنبه 13 بهمن 1398-01:19 ق.ظ

با این که شب و دیر وقت است اما نمی توان از انقلاب بهمن 1357 حرف نزد ( مطلب بعدا تکمیل خواهد شد).
همزمان با ترقی و تعالی و تغییر و تحول در زندگی و افکار  بشری و نیز پیشرفت در اقتصاد و صنعت  و همچنان ظلم طبقات و دولتهای بزرگ به زیر دستان و دیگر جوامع فقیر خیزش هایی در دنیا پدید امد و این خیزشها از زمان جنگ ایران و روس که ملت ایران را سرخورده و ناراخت نموده بود به ایران نیز رسید و موجبات حرکت مشروطه را فراهم کرد اما با مشروطه هم آبی برای ملت  گرم نشد و بعدها قیام های قومی و منطقه ای هم شروع گردید مانندقیام شیخ محمد خیابانی  و بعد کلنل پسیان در خراسان ونیز حرکت میرزای جنگلی و تجدد خواهی پهلوی اول و بعد حرکات تبریز در 1324
و بعد که  مصدق در 1332 می خواست کمی  به تمامیت خواهی محمدرضا   متعادل کند که نشد و کودتای 28 مرداد با عربده کشی چاقوکشان و قداره بندان و امریکا و انگلیس پیش آمد و بعد که خون کشیدن 15 خرداد اتفاق افتاد و سرکوب پشت سر کوب .
تا اینکه  قیام 22 بهمن 1357 به رهبری آیت اله خمینی به ثمر نشست و ما همه امید واریم که با کمک همدیگر کشور خود را مستقل و آباد کنیم . یاد و خاطره همه شهدا از مشروطیت تا به امروز گرامی باد . 



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

اثری از علیرضا مقدم: از وقف نامه حاجی بکتاش از اسناد دولت عثمانی که از چورس هم نام برده شده است

تاریخ:جمعه 11 بهمن 1398-12:15 ب.ظ

 علیرضا مقدم  از وقف نامه حاجی بکتاش 

از اسناد دولت عثمانی که از چورس هم نام برده شده است

در بررسی گذشته تاریخی هر منطقه، علاوه بر مطالبی که از لابه لای کتاب های تاریخی به دست می آید، اسناد قدیمی نیز دارای ارزش فراوانی هستند. حتی از منظری ارزش این اسناد بیش از کتاب های تاریخی است؛ از آن رو که بر خلاف کتاب های تاریخی که با اغراض و اهدافی مشخص و بعضاً سوء نگاشته شده اند، سندها غالباً از این امر مبرّا و تنها گویای واقعیت ها هستند. واقعیت هایی که باید با بررسی های دقیق و تطبیقی از درون متون اسناد بیرون کشیده شوند.

در این میان، بر خلاف کشور ما که آتش جنگ های مختلف و تغییر مداوم سلسله های حکومتگر و حتی تغییر پی در پی پایتخت ها مجالی برای حفظ و نگهداری اسناد آرشیوی از گذشتگان دور ـ آن گونه که باید ـ نداده است، وجود حکومتی 600 ساله در سرزمین آناتولی و مناطق اطراف آن به مرکزیت استانبول سبب گردیده است امروزه محققان با خزانه ای شگرف از اسناد و آرشیوهای قدیمی از نقاط مختلف امپراتوری عثمانی (1299 ـ 1922م) روبرو باشند. اداره آن امپراتوری عظیم که از مرکز اروپا تا شمال آفریقا و بخش عظیمی از خاورمیانه را شامل می شد، مستلزم داشتن آگاهی های دقیق و کامل به ویژه در حوزه مالیات و درآمدها بود. «عثمانی ها هر منطقه ای را که تصرف می کردند، دفاتری متضمن فهرست آبادی ها و میزان مالیات آنها و نام های ساکنان آنها (خانه به خانه) تهیه می کردند»(2) این دفاتر که «طاپو (3)ـ تحریر دفترلری» خوانده می شدند، ضمن آنکه در زمان خود کاربرد داشتند، بعدها نیز دور ریخته نمی شدند، بلکه در آرشیوهای مستقلی نگهداری می شدند و خوشبختانه تا به امروز محفوظ مانده و به دست پژوهشگران رسیده اند.

امروز در «آرشیو عثمانی نخست وزیری در استانبول (4)» تعداد زیادی از این دفاتر موجود است که بررسی دقیق محتویات آنها می تواند در شناخت زیرساخت های اجتماعی ـ اقتصادی جامعه عثمانی و شناخت زوایای ناشناخته مناطق غربی ایران ـ که روزگاری در تصرف عثمانیان بود ـ بسیار سودمند باشد.

در میان این دفاتر، دو دفتر به شماره های 896 و 911 وجود دارد که برگ هایی از آنها موضوع نوشته حاضر است. اینکه این دو دفتر چگونه پدید آمده اند خود حکایتی جالب و غمناک دارد:

جنگ میان دولت های حاکم بر دو سرزمین ایران و آناتولی پیشینه ای طولانی دارد. قبل از آنکه دو دولت صفوی و عثمانی به بهانه اختلافات مذهبی درگیر جنگ های بیهوده و درازمدت شوند ، دولت های دو سوی سلسله کوه های زاگرس هم سال ها به لشکرکشی علیه همدیگر مشغول بودند. تاریخْ حکایت های فراوانی از جنگ های آشوریان و مادها و ایرانیان و رومیان در خود دارد. شاید بزرگ ترین و دردناک ترین این نبردها جنگ چالدران باشد که بین دو دولت مقتدر مسلمان صفوی و عثمانی روی داد و ضربات سنگینی بر پیکره دنیای اسلام وارد آورد. آخرین این نبردها در واپسین سال های حکومت صفوی اتفاق افتاد؛ آنگاه که سلطان بی کفایت صفوی، شاه سلطان حسین، با تشدید اختلافات مذهبی و سوءتدبیرهای پی در پی موجبات حمله افغان ها به اصفهان و سقوط سلسله صفوی را فراهم آورد. در پی این اتفاق، روس ها و عثمانی ها نیز از فرصت استفاده کردند و به فکر تصرف بخش هایی از ایران افتادند؛ چنان که روس ها گیلان را متصرف شدند و دولت عثمانی که در رأس آن سلطان احمد سوم قرار داشت، در پی اشغال مناطق غربی برآمد و برای تحقق این امر از سه جبهه به ایران حمله کرد. عبدالله پاشا کوپرولی زاده مأمور تصرف خوی و تبریز بود. نویسنده دائره المعارف اسلام ترکی جریان این لشکرکشی را این گونه بیان می کند:

در جبهه وان، عبدالله پاشا کوپرولی زاده قلعه خوی را که شهبازخان [دُنبُلی] از آن دفاع می کرد به مدت 53 روز محاصره کرد. در این اثنا دو بار نیروهای امدادی طهماسب را ـ که از نخجوان به تبریز می آمدند ـ مغلوب ساخت. او خوی را با حمله (12 شعبان 1136 / 7 مه 1724) و چورس (5)را با امان دادن متصرف شد. در آگوست 1724 عبدالله پاشا به سوی تبریز حرکت کرد. در تسوج پیش قراولان قزلباش را مغلوب ساخت و سپس حاکم تبریز را شکست داد. با آنکه قلعه را به مدت 29 روز از راه دور محاصره کرد، اما به دلیل ناکافی بودن آمادگی برای انجام محاصره، عقب نشست و سال بعد با همراه داشتن نیروهای کمکی به تبریز حمله برد و آن را به تصرف خود درآورد (17 ـ 20 ذی القعده 1137 / 27 ـ 30 جولای 1725). با دعوت و تهدید عبدالله پاشا که تبریز را ضبط کرده بود، حاکم قره داغ و مردم اردبیل مجبور شدند به اطاعت عثمانیان گردن نهند (6)

در این میان حکایت دفاع جانانه مردم خوی به رهبری شهبازخان دُنبُلی خود داستانی خواندنی و مهیج است. داستانی که با شهادت حاکم پیر و بسیاری از مدافعان قلعه خوی به پایان می رسد (7)

اشغال آذربایجان تا محرم 1143 که نادرشاه افشار تبریز را آزاد ساخت ادامه داشت. حتی بعد از آن نیز در اثر بی کفایتی شاه طهماسب، نیروهای عثمانی باز تبریز را به اشغال خود درآوردند که این اشغال تا جمادی الاولی 1146 به طول کشید.


--------------------------------------------------------------------------- 

galeri.faezi




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

زندگی ثقه الاسلام مشروطه چی تبریزی و درس آن به ما اینست که تحت هیچ شرایطی خلاف و خیانت نکنیم

تاریخ:پنجشنبه 10 بهمن 1398-11:21 ب.ظ

Image result for ‫روزهای تبریز ثقه الاسلام‬‎

زندگی ثقه الاسلام مشروطه چی تبریزی و درس آن به ما اینست که تحت هیچ شرایطی خلاف و خیانت نکنیم ( 29 دی ماه - 1239 هجری شمسی و 10 دی ماه 1390هجری شمسی روز شهادت ). 
در فرصت های مناسب زندگی و میانه روی و نصیحت ایشان به افراد انجمن مشروطه را در مورد خود داری از تند روی و شدت  صحبت خواهیم کرد .


روز 10 دی 1290 میرزاعلیآقا ثقهالاسلام تبریزی، روحانی مبارز همراه با 7 نفر از مجاهدین نامدار تبریز توسط قزاقهای روس به دار آویخته شد..

 میرزا علی آقا یكی از روحانیان مشهور دوره مشروطه  فرزند میرزا موسی بن میرزا محمد شفیع است که در هفتم رجب سال 1277 هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود و در 53 سالگی و در عاشورای سال 1330 هجری قمری توسط قشون روس در تبریز به شهادت رسید. گرچه ثقه الاسلام در تبریز دیده به جهان گشود ولی نیاكان او در اصل از مردم خراسان محسوب می شدند و به امور دیوانی مشغول بودند.

پدر ثقه الاسلام (حاج میرزا موسی ) كه او نیز به ثقه الاسلام مشهور بود در قیام تنباكو نقش بسزایی داشت و مردم تبریز را برای الغاء قرار داد رژی تشویق می كرد. میرزا علی آقا مقدمات علوم دینی و ادبی را در تبریز فرا گرفت و آن گاه برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات شد ............

از آغاز جنبش مشروطیت از هواداران آن بود. پس از اعلام مشروطه در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی رای اول را در بین علمای تبریز بدست آورد ولی نمایندگی را نپذیرفت.

در زمانی كه مشروطه خواهان تبریزی به تشویق كنسول انگلیس، و در اعتراض به محمدعلی میرزای ولیعهد در كنسولگری انگلستان تحصن كردند ثقه الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنین را در مسجد حل می كرد. پس از تشكیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت. در یكی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: « به عقیده من گرویدن شما به امورات جزئیه اسباب تعطیل امور شما است و این مردم وقتی انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از كار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امورات جزئیه كنید» .

انجمن تبریز به اندرزهای ثقه الاسلام گوش فرانداد و در پی كسب قدرت در امور بسیاری مداخله می كرد. اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد ثقه الاسلام با سیاستهای آن همراه نبود و با آنان درگیر می شد. در نامه ای از وی به این موضوع می توان پی برد: « در تبریز هنگامه غریبی است، حد می زنند و تعزیر می كنند، قیامت است و آشوب . اعضاء انجمن از انجمن كناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شده اند تا عاقبت چه شود تمام كارها معوق و حواس من پریشان » ثقه الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت.

ثقه الاسلام تبریزی  مشروطه خواه متعادل و متینی بود كه از هیچ شخص و گروهی كارهای تند و افراطی را نمی پذیرفت . گرچه از مدافعان و رهبران بسیار برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان بود ولی از تند روها بسیار انتقاد می كرد و یكی از علل ناكامی مشروطه را رفتار افراطی و نامتعادل این گروه می دانست .

ثقه الاسلام تبریزی مشروطه طلبان را به چند دسته تقسیم می كرد. گروهی را مشروطه طلب راستین می نامید. عده ای را بوالهوس و آشوب طلب و تندر و و جمعی را هم كسانی می دانست كه برای ریاست طلبی و رسیدن به اغراض و منافع شخصی طرفدار  مشروطه شده اند .  از آن جا كه وی بسیار وطن دوست بود و به استقلال میهن شدیدا علاقه داشت  یكی از نگرانی های همیشگی او به خطر افتادن استقلال كشور در جریان تحولات جنبش مشروطه خواهی بود. او می گفت : یك وجب از خاك ایران را با تمام دنیا عوض نمی كند

کشورهای خارجی و به ویژه روس ها  از مواضع سرسختانه  ثقه الاسلام تبریزی نسبت به بیگانگان كاملا آگاه بودند و می دانستند كه شور وطن دوستی این عالم مجاهد به گونه ای است كه هرگز در برابر اهداف متجاوزانه بیگانگان آرام نخواهد نشست و به مشروطه خواهان غربگرا نیز اجازه نخواهد داد مشروطه طلبی و آزادی خواهی را بهانه ای برای نابودی استقلال میهن بنمایند.

ثقه الاسلام در دوره استبداد صغیر سعی زیادی برای جلوگیری از اشغال تبریز و حل مسالمت‌آمیز مسائل داشت. پس از فتح تهران کوشش کرد که از خلع محمدعلی شاه جلوگیری کند و اختلافات با مسالمت حل شود ولی موفق نشد. با اشغال تبریز از سوی نیروهای روسیه  سعی در آرام کردن اوضاع داشت. به اصرار او ستارخان و باقرخان از تبریز به تهران رفتند.


در ذیحجه سال 1329 قمری  روس ها به ایران اتمام حجت دادند و آنگاه به بهانه های مختلف خاك ایران مورد هجوم و تجاوز آن ها قرار گرفت. پس از آن كه روس ها وارد شهر تبریز شدند  به غارت و كشتار مردم دست زدند. این كشتار با مقاومت مردم شهر همراه بود و یکی از افراد محوری در دفاع از شهر را باید ثقه الاسلام دانست .

هر قدر اوضاع تبریز بحرانی تر می شد و كشتار و ستم روس ها شدت بیشتر پیدا می كرد افراد بیشتری از ثقه الاسلام در خواست می كردند كه از شهر خارج شود و جان خود را نجات دهد. حتی ماموران بلندپایه عثمانی كه در كنسولگری عثمانی در تبریز بودند از طریق فردی به ثقه الاسلام پیغام دادند : طبق اطلاعاتی كه ما به دست آورده ایم هدف روس ها این است كه شما را حتما دستگیر كنند پس فكری به حال خود بكنید.


ثقه الاسلام در پاسخ به كسی كه پیغام آورده بود گفت : در جریان شكست عباس میرزا از روسها  میرزا آقای میرفتاح جلو افتاد و شهر تبریز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال می گذرد و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد می شود. شما چگونه راضی هستید كه من در این آخر زندگی از ترس مرگ  خود را به پناهگاهی بكشم و دیگران را در دست دشمن رها نمایم . بدین ترتیب  او تا آخرین لحظه حیات  مردم را رها نكرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330 (نهم دی 1290 شمسی ) توسط نظامیان مسلح روس دستگیر شد. كنسول روس در كنسولگری این كشور نسبت به ثقه الاسلام تبریزی اهانت كرد و ایشان را بخاطر اینكه عامل اصلی قیام مردم علیه روس ها بود سرزنش كرد. ثقه الاسلام با رشادت تمام پاسخ كنسول روس را داد وبه او گفت : من به وظیفه اسلامیت و ملیت خود عمل كرده ام  زیرا نمی خواستم ملت مسلمان اسیر بیگانگان باشد. در این ماجرا كنسول روس نوشته ای به دست ثقه الاسلام داد واز وی خواست برای رهایی از مرگ گواهی دهد كه جنگ را ابتدا مردم تبریز آغاز كردند نه روس ها. ثقه الاسلام در پاسخ كنسول روس گفت : من حاضر نیستم چنین شهادتی بدهم زیرا این ها كه شما مدعی هستید دروغ است و جنگ را شما آغاز كردید..


سپس كنسول روس از ثقه الاسلام تبریزی خواست گواهی كند كه دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست و توقف ارتش تزاری در آذربایجان ضرورت دارد. ثقه الاسلام به این خواست كنسول روس نیز پاسخ مثبت نداد وبه او گفت : شما آذربایجان را تخلیه كنید من قول می دهم امنیت كامل در این جا برقرار شود. بالاخره پس از آن كه ثقه الاسلام تبریزی به هیچ یك از درخواست روس ها پاسخ نداد سرانجام در بامداد روز دهم دی 1290 برابر با دهم محرم 1330 قمری و همزمان با عاشورای حسینی آن عالم بزرگ را در سربازخانه روس ها به دار آویختند . مزار او در مقبرةالشعرای تبریز قرار دارد.

1290- 1239=51ساله

------------------------------------------------------






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

دو مثل برای یک پرنده بنام لک لک ( حاجی لک لک )

تاریخ:سه شنبه 8 بهمن 1398-11:38 ب.ظ

 دو مثل و دوفیلم کوتاه برای  یک پرنده بنام لک لک ( حاجی لک لک )

مقدمه : 
اگر راستش را بخواهید که حتما اینجور هست  دلیل اینکه می گویند "حاجی لک لکین آرتیق بالاسی " را حقیر نمی دانستم تا اینکه فیلمی کوتاه را از آن دیدم و برایم درست بودن این مثل ثابت شد.  .
چرا در زبان ترکی لک لک را "حاجی لی لک"  می نامند ؟
به نظرم  پاسخ صحیح اینست که چون لک لک پرنده ای کوچ گر هست لذا این نام را برایش انتخاب کرده اند. تصور پیشینیان  این بوده که لک لک ها به مکه می روند و حاجی می شوند.  همانطور که می دانید لک لک بر بلندی ها لانه می کند و اتفاقا به نوعی مانند بعضی حیوانات در کنار انسانها خانه خود را می سازد و ما آنها را با گردن کشیده و سر فراز بر بالای گلدسته مسجد ها و گاهی بر روی بسته های علف که دامداران جهت تغذیه زمستانی حیوانات خود این علف ها را روی هم جمع می کنند و روی تیرهای برق مشاهده می کنیم  .
و به نظر می آید این پرنده نزدیکی به انسان را برای خود امنیت ایجاد می کند
حاجی لک ‌لگین آرتیخ بالاسی – جوجه اضافی لک‌ لک ( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند). من این فیلم را دیدم که لک لک یکی از جوجه هایش را کشت و از خانه بدور انداخت ولی باز معتقدم که به چشم خودم و در طول عمرم لک لک هایی دیده ام که دو سه جوجه را همزمان نگهداری کرده و بزرگ کرده و پرواز داده اند .
و اینکه چرا لک لک به انسانها اعتماد می کند؟باور عمومی بر این است که لک لک پرنده مقدس هست و آزردن این پرنده گناه هست.  شاید این پرنده به این باور پی برده و فهمیده که انسانها هوای او را دارند و آسیب رساندن به آن را گناه می شمارند. همانطور که درخت بریدن توت را هم گناه می دانند حتی  اگر روزی به اجبار می خواستند درخت های توت را ببرند  آنها را می دادند سید ها می بریدند .
و مثل دیگر در مورد لک لک  :
حاجی لیلگین عمری لاخلاخینان گئچر (ریاحی) – عمر لک لک با لاخلاخو سپری شود.. دوستان لاخلاخینان سپری می شود چه مفهومی دارد  ؟ لک لک در بالای بلندی در لانه خود   می نشیند  و با بحرکت در آوردن دولبه منقار خود یک صدایی از خودش در می اورد که مانند صدای به هم خوردن دندانها در انسانها در هنگام سرد شدن هوا هست . نمی دانم  شاید شبیه به لخ لخ باشد

برای مشاهده بر روی لینک های زیر کلیک فرمایید:





جمع کردن و روی هم چیدن علوفه  برای زمستان دامها (بسته های علف خشك شده و یك جا جمع شىده را به تركی تایا می گوئیم ).

Image result for ‫لانه لک لک‬‎

Image result for ‫لانه لک لک‬‎




Image result for ‫لانه لک لک‬‎ انواع لانه های لک لک ها

بنده هم مثل شما خوانندگان محترم همچنان منتظرم که یکی از فزرگواران بد قول،  دو فیلم قول داده شده  از زندگی لک لک ها را در زیر همین مطلب قرار دهند





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

کارشناس رسمی دادگستری علی سلطان بیگی در رشته مهندسی آب

تاریخ:سه شنبه 1 بهمن 1398-09:44 ب.ظ

کارشناس رسمی علی سلطان بیگی

تحصیلات: زمین شناسی . آب شناسی

رشته کارشناسی: مهندسی آب

کانون: آذربایجان شرقی

موبایل: 9144140070




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 


  • تعداد صفحات :21
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • ...  


Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات