تسلیت به خانواده ها و عموم ملت شریف ایران بمناسبت جان باختن عزیزانمان در حادثه هواپیما و مطلبی تحت عنوان: به خود بیاییم. به خود بیاییم

تاریخ:سه شنبه 24 دی 1398-12:37 ق.ظ

  تسلیت به خانواده ها و عموم ملت شریف ایران بمناسبت جان باختن عزیزانمان درحادثه هواپیمای اوکرایینی  و مطلبی تحت عنوان: به خود بیاییم. به خود بیاییم

هنوز چندی از ترور ناجوانمردانه و جنایتکارانه شهید سلیمانی نگذشته بود که مصیبتی دیگر پیش آمد و آن اینکه  عزیزانی دانشمند، مادرانی فداکار و بچه هایی نازنین جان دادند .
 
 عزیزان مثلش یادم نیست ولی همچو مثلی با این مفهوم وجود دارد که ای کسانیکه فرزند دارید مادر دارید خواهر دارید بر مرگ و مصیبت دیگران احساس غم و غصه بکنید و خدای ناکرده خوشحال نباشید.

چرا یک همچو صحبتی را پیش کشیدم ؟ این صحبت را بخاطر روز و احوال این روزهای کشورمان می کنم . دوستان به عنوان فرزندی از ایران زمین که کم هم عمر نکرده ام و سرد و گرم روزگار را هم تا حدودی دیده ام و  فردی قابل هم نیستم  بطور خلاصه عرض کنم که وقتی در یک حادثه ای یک نفر پایش لیز می خورد و  می افتد غیر از اینکه جان او آزرده می شود از این حادثه او ماهم ضرر می کنیم مثلا ممکن است او آموزگاری باشد که نخواهد توانست سر کلاس حاضر شود و دانش آموزانش از درس باز خواهند ماند یا اگر این فرد  راننده ای باشد اگر او صدمه ببیند ما هم به عنوان مسافر به مقصد نخواهیم رسید . اینها مثالهای جزیی هستند
اینها مثالهای ساده ای هستند . حال بپردازیم به مثالهای جدی تر
اگر این فرد استاد دانشگاهی یا پژشکی باشد یا خلبانی باشد همانطور که در  افتادن هواپیما دیدیم جامعه ایران و یا کانادا و اوکراین که ضرر خواهند کرد بلکه جامعه جهانی هم کلی دارایی معنوی  و پزشک و دانشمند خود را از دست خواهد داد .
اما در بعد نظامی . دوستان وقتی در سیستان و  بلوچستان سیلی می آید اگر خسارت بیاورد دود آن به چشم همه می رود و اگر در کردستان  یا آذربایجان کولبری جان خود را از دست می دهد باز مردم تهران شیراز و اهواز و زاهدان خسارت معنوی و مادی می بینند .
و اگر سربازی که وظیفه اش حراست از این کشور هست جان خود را از دست بدهد . همه ما بی سرباز و بی پناه می مانیم . روزگاری که ما برای خودمان کار می کردیم و الان هم به کار خودمان مشغولیم و البته کار بدی هم نمی کنیم این سرباز و پاسدار و نیروی انتظامی هست که در زحمت هست وقتی در جنگ عراق و ایران ما مشغول زندگی بودیم و برای ترقی و معاش خود در تلاش بودیم و هستیم این سلیمانی و سلیمانی ها بود که در باتلاقهای جبهه ها و دشت های خوزستان در عذاب بودند و تیر می خوردند و جان می باختند . .
عزیزان در همین خیابانها اگر دانشجویی که کتک می خورد و جانش آسیب می بیند و اگر نیروی انتظامی زخمی می شود اینها همه از بچه های ایران هستند . کسی در این کشور غریبه نیست همه از ایرانند . چه شده هست که همدیگر را اذیت می کنیم ؟ در این دعوا و کشمکش که تلفات پیش می آید و بانک اتش زده می شود پیروز میدان چه کسی هست ؟
همه ضرر می بینیم وقتی ما ایجا با همدیگر درگیریم در جاهای دیگر جهان امثال ما تولید علم می کنند . کالا درست می کنند و زندگی آرامی می کنند .
اصلا کشور ما چه ایرادی دارد که جوانان ما سرازیر کشورهایی شوند که آیین و و فرهنگ  آدابشان با ما فرق می کند ؟
چرا کشور خودمان را نسازیم ؟ چرا کاری کنیم که جوانان فرار را بر قرار ترجیح دهند . چرا خودمان کارخانه درست نکنیم که همین بچه ها اینجا کار کنند ؟
صلح و آشتی بهترین هدیه و سفارش اولیا هست برای ملت ها و بیشتر از همه داخل کشور خودمان .

هیچوقت کاری که با برادری و دوستی حل می شود با دعوی و  مرافعه حل نمی شود . عزیزان به خود بیاییم در این کشور نه بلوچ غریبه هست و نه ترک و نه عرب و نه کرد و نه مازندرانی و ... . همه از ایرانیم . از این جنگ و دعوی خانگی همسایگان دور و نزدیک و  دزدان فرصت طلب استفاده می کنند .

دوستان زمان آن هست که بیدار شویم دسته بندی ایجاد نکنیم همه به حق خود قایل باشیم . نباشد که دانش آموز با نمره بیست از تحصیل در دانشگاه باز ماند و 230 دانش آموزی که در خبرها آمد و  نمره پایینتری را داشتند در صندلی های رشته پزشکی بنشینند . چرا به حق و حقوق خود قایل نیستیم و واقعا حق دانش اموز زرنگ هست که در رشته بالاتری تحصیل کند و البته نتیجه اش هم در ترقی علم پزشکی بالاتر خواهد بود .
منظورم اجرای عدالت توسط تک تک ملت و دولت هست . یکی بیست ساعت در شبانروز کار می کندو بزحمت نون شب را در می اورد و بعضی اصلا کارنمی کنند و یا در معامله سوداگری هستند میلیونها به جیب می زند البته مخالف پول در اوردن کسی نیستیم ولی از را ه حلال باشد و چیزی که مد نظر دین محمدی هست .

دوستان بنشینیم و کلاه خود را قاضی کنیم . دست در دست هم بدهیم و حقوق دیگران پایمال نکنیم به هموطن خودمان به همسایه خود کمک کنیم . به دانش اموزان مستعد کمک کنیم . احترام سرباز و پاسدار خود را و احترام دانشجوی خود را احترام دانشمندان خود را حفظ کنیم . امریکا 200 سالی هست که آدم شده ولی ما مولوی ها داشته ایم فردوسی ها و نظامی ها و انوشیروانها و سعدی ها و حافظها و شهریارها و خواجه عبدالله انصاری ها و امیر کبیرها و ملاصدراها و خواجه نظام الملک ها و باکری ها و سلیمانی ها و دکتر حسابی ها و نیمایوشیج ها و  دکتر محمد امین  ریاحی ها و بشمار تا توانی .

این کشور شایسته شایسته ها هست و امید است بهتر ازین باشیم . والسلام و شب به خیر .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

فرهنگ آب و هوا در قدیم

تاریخ:جمعه 20 دی 1398-03:01 ب.ظ

در مطلب قبلی بخاری در مدارس قدیم دولتی به آب و عوا هم بر خورد کردیم . گفتم مطلب زیر هم برای خواندن خوب باشد
در این سال‌ها برف و باران به قدرکافی نمی‌بارد اما سرما راهش را تا مغز استخوان باز می‌کند. آب‌های یخ‌زده در جوی و چاله‌چوله‌های خیابان ، صبح‌های زود یادمان ‌می‌آورد که در فصل زمستان هستیم حتی اگر در بعضی از ساعات هفته مجبور شویم برای دقایقی پنجره اتاقمان را هم باز کنیم تا کمی خنکی وارد خانه شود. اما قدیم‌ها اینطور نبود. برف، می‌بارید و می‌بارید. هواشناسی‌ای هم نبود که از آمدن و رفتنش خبری بدهد و جبهه‌های سرد بارش‌زا را رصد کند. عقل و علم هم روی تخیل و ‌رؤیا سایه نینداخته بود. این می‌شد که دلیل بارش و هم چطور آمدن و رفتن برف، با کلی قصه همراه بود. برای همین اینجا، به مناسبت به اوج‌رسیدن سرما از دیو سرما می‌گوییم و باورهایی که درباره‌اش وجود دارد.

   با جناب مرکوش آشنا شوید!
در تاریخ اسطوره‌ای به آنچه خوب و دلچسب بود، خیر و آنچه را  که نامطلوب بود، شر می‌گفتند. در آن زمان برف، آن هم زیاد، طبیعتا موافق طبع مردم نبوده است. نه انواع بخاری بوده که گرمشان کند و نه تفریح برف‌بازی به قدر کافی محبوب بوده. برف روزهای طولانی می‌باریده و امکان زندگی برای مردم سخت می‌شده است؛ خوردن، خوابیدن و انجام کارهای روزمره. آنها می‌دیدند که درختان و گیاهان می‌میرند و نمی‌دانستند که این چرخه طبیعی حیات است، بعد هم در بهار دوباره زنده می‌شدند. در فقدان علم و دانش، آنها قصه‌هایی می‌بافتند و سرمای بد را دیو و خورشید را مظهر خیر و نیکی می‌دانستند و سرما را دیوی می‌دانستند که به جنگ خورشید ‌آمده.

«ملکوس» یا «مرکوس» نام دیو سرما در اساطیر ایرانی است. ملکوس در برخی منابع «مالکو» هم نوشته شده ‌است؛ دیوی که عامل باریدن برف و باران و تگرگ شدید بود. آنها معتقد بودند که این دیو در یکی از هزاره‌‌های تاریخ اساطیری ایران به‌وجود آمده است. البته اهورامزدا از قبل خبر از آمدن زمستانی سرد را می‌دهد و می‌گوید او با طوفان فاجعه‌انگیزی خواهد آمد. با آیینی که اساس آن جادو و پرستش پریان است و در آن زمان برای از بین‌بردن و نابود‌کردن مردم، به‌مدت 3سال بارانی سنگین خواهد بارید که «ملکوسان» نامیده می‌شود.
این هشدار در زمان «جمشید» داده می‌شود؛ زمان پادشاهی که خیر و برکت زیادی برای ایرانیان قدیم داشت و پادشاه عادلی بود. او بعد از دریافت این هشدار دژی محکم به نام «ورجمکرد» زیرزمین ساخت؛ به‌معنای دژ ساخته جمشید. تمام جانداران به این دژ منتقل شدند. انسان‌ها، انواع پرندگان و چرندگان و گیاهان و... همه به این دژ برده شدند تا زنده بمانند و زندگی و آفرینش اهورامزدا پس از این سرما ادامه یابد.

گفته می‌شود گناه مرگ زرتشت هم بر گردن همین دیو است. بنا به روایت بندهش (نام کتابی به پهلوی)، ملکوس با شخصی به نام «توری براتورش» از نژاد تور در ارتباط بود و زرتشت را کشت. ملکوس در اوستا به‌صورت Mahrku-sa آمده  و این همان کلمه Mahrka است که تعبیر مشهور مرگ از آن مشتق شده‌ است.

   آنکه با دیو سرما می‌جنگد
در تاریخ اسطوره‌ای در مقابل هر شر و دیوی، خیر و الهه‌ای هست که بجنگد و مقاومت کند. در اینجا هم «رپیثوین» یا گرمای نیمروز، بین آفریدگان اهورامزدا، نقطه مقابل دیو سرماست. رپیثوین، سرور ماه‌های تابستان است و قرینه‌ای لازم برای سودبخش‌ترشدن «تیشتر» یا خدای باران.

خورشید پیش از ورود شر و هنگامی که بی‌حرکت در بالای جهان ایستاده بود در پایگاه رپیثوین قرار داشت. برای همین است که او را سرور جهان آرمانی می‌گویند؛ جهانی که سراسر خیر است و شر به آن راهی ندارد؛ جهانی وعده داده شده که در هزاره آخر دوباره خواهد آمد. به عقیده زرتشتیان، در روزگار نخست که شر هنوز نیامنده بود اهورا‌مزدا در وقتی که روز متعلق به رپیثوین بود، قربانی کرد و از آن آفرینش‌های خوب به‌وجود آمد. در پایان جهان نیز زمان متعلق  به رپیثوین خواهد بود که رستاخیز به انجام می‌رسد. بنابراین او فقط سرور زمان اولیه نیست بلکه سرور زمان بازسازی جهان هم هست.

 طبق همین عقیده او حالا هم در تمام سال فعال است. هر وقت هم که دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد، رپیثوین به زیرزمین پناه می‌‌آورد و آب‌های زیرزمینی را گرم نگه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند. بازگشت سالانه او در بهار هم بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که او سرپرستی آن را برعهده خواهد داشت؛ هنگامی که سرانجام شر مغلوب شود و فرمانروایی خیر بر زمین آشکار می‌شود.


 هر وقت دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد، رپیثوین به زیرزمین پناه می‌‌آورد و آب‌های زیرزمینی را گرم نگه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند

   جشنی برای سرور گرمای نیمروز
نزدیک عید که می‌شد مردم به تجربه دریافته بودند که دیو شکست خوده است و خورشید دوباره پرقدرت خواهد تابید. آنها برای آمدن رپیثوین و سرور گرما، مراسمی برگزار و نیایش‌ها و قربانی‌هایی تقدیمش می‌کردند تا از پناهگاه زیرزمینی خود بیرون بیاید؛ جایی که با هجوم دیو در آن رفته بود تا از ریشه درختان در برابر سرما مواظبت کند و نگذارد خشک شوند. از سوی دیگر آب‌های زیر زمین را هم گرم نگه دارند.

شاید بتوان در بعضی از نقوش برجسته تخت‌جمشید نماد این نبرد فصل‌ها را هم دید؛ همان شیری که در حال کشتن گاو است. اینجا شیر نماد خورشید و گاو نماد باران است. این نقوش برجسته نشان می‌دهد که احتمالا جشن سالانه‌ای در ایران وجود داشته که به ستیز فصل‌ها و نیروهای حیات مربوط بوده است.

جشن رپیثوین بخشی از جشن نوروز است؛ هم روز نو در سال واقعی است و هم روز نو در زمان آرمانی آینده. آمدن رپیثوین به زمین، زمان شادی و امید به رستاخیز است؛ نمادی از پیروزی نهایی و همیشگی آفرینش نیک است.





برف و باران جواهرات پیرزن داغ‌دیده ا‌ست
ننه‌سرما یا سرمای پیرزن


چند روز در زمستان ما بیشتر از روزهای دیگر چشم‌ به راه برف هستیم، حتی اگر کم هم ببارد، در روزهایی از‌ ماه بهمن شاهد این بارش خواهیم بود. شاید برایتان جالب باشد بدانید مردم در فرهنگ کهن ایران چه نامی به این روزهای سرد می‌دادند و چه قصه‌هایی برایش می‌بافتند.

«برد عجوز» یا سرمای پیرزن 7روز در آخر زمستان است. در سال‌های کبیسه، 3 روز آخر بهمن و 4روز اول اسفند است. در سال‌های غیرکبیسه، 3 روز در بهمن و 4روز در اسفند است. فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها نوشته محمدجعفر یاحقی درباره وجه تسمیه برد عجوز نوشته است: «برد به معنی سرما و عجوز به معنی پیرزن است و گویند در آن روزها زالی (پیرزنی) در صحرا از سرما مرده بود... به روایتی دیگر در ‌ماه بهمن باد سردی بوزید و قوم عاد را هلاک کرد و عجوزی از آنان بازماند که در این7 روز داخل سردابی بر هلاک شده‌ها، نوحه می‌خواند. روز هشتم باد در آن سرداب رفت و او را هلاک کرد. و پس از آن باز ایستاد. و این پیرزن آخرین نفر از قوم عاد بود». پیامبر(ص) هم در این‌باره گفته است: « باد شرقی یاری کرد و قوم عاد به باد غربی هلاک شدند». عامه معتقدند که میشِ زالی بار برنگرفته بود و عادتا میشان در سرما بار می‌گیرند. زال نزد پیغمبر شد و حضرت او را دعا کرد تا سرما بازگشت و میش گنده پیر آبستن شد. از این‌رو این سرما را برد عجوز خواندند... یعقوب بن‌اسحاق کندی راجع به ایام العجوز کتابی نوشته و علت گشتن هوا را در آن روزها ذکر کرده است. 7روز ایام عجوز در عربی اسامی خاص دارند که به این ترتیب است: صِن، صِنبر، وَبر، آمر، موتَمر، مَعلل و مطفی الجمر.

این واژه در برخی اشعار هم آمده است؛ نظامی سروده: «چو باران فراوان بود در تموز/ هوا سرد گردد چو بردالعجوز». سعدی هم گفته است: «همچنان از نهیب برد عجوز/ شیر ناخورده طفل دایه هنوز».

در فرهنگ‌ عامه مردم‌ ایران ‌و چند کشور آسیایی دیگر هم به‌ این‌سرمای پیرزن اشاره شده است. البته هرکدام نامی برایش گذاشته‌اند. ایام‌ العجوز میان‌ کردها به‌ «زیپ‌» و میان مردم‌ لرستان‌ و ایلام‌ به‌ «دایا» معروف‌ است‌. در باور ایرانیان‌ این‌ سرما را مظهر پیرزنی‌ می‌دانند که‌ 2 پسر به‌ نام‌ اَهمن‌ و بهمن‌ دارد. اهمن‌ و بهمن‌ هرکدام ۱۰ روز را به‌خود اختصاص‌ داده‌اند. پس ‌از چله‌کوچک‌ زمستان‌، اهمن‌ از اول‌‌ماه اسفند و بهمن‌ از یازدهم‌ اسفند آغاز می‌شود. با تمام‌شدن‌ دوره ۲۰ روزه اهمن‌ و بهمن‌، به‌ اضافه ۵ روز که‌ برای‌ جبران‌ کسری‌ سال‌ شمسی‌ در قدیم‌ به‌ پایان سال‌ اضافه می‌کردند، سرما پیرزن‌ از ۲۶ اسفند آغاز می‌شود. تصور کردها در مورد ایام‌العجوز براساس افسانه‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ اهمن‌ و بهمن‌، فرزندان‌ سرما پیرزن‌، پس‌ از اینکه‌ دوره عمرشان‌ به‌ سر می‌رسد، می‌میرند و پیرزن‌ به‌ کوه‌ می‌رود و به‌ عزاداری‌ می‌پردازد و به‌ مردم‌ می‌گوید اگر فرزندانم‌ نیستند، من‌ زنده‌ام‌ و به‌ خانه‌های‌ شما می‌آیم‌ و سرما می‌آورم‌. او از خشم‌، زیورهای‌ خود را پاره‌ می‌کند و به‌ زمین‌ می‌ریزد که‌ سبب‌ باران‌ها و تگرگ‌های‌ اواخر زمستان‌ و اوایل‌ بهار می‌شود. آنها در این‌ ایام‌ از خانه‌ بیرون‌ نمی‌روند، زیرا این‌ ایام‌ را نحس‌ می‌دانند.

مردم‌ لرستان‌ و ایلام‌ معتقدند که‌ «دایا» یا همان سرما پیرزن دارای‌ 2 فرزند به‌ نام‌ اَمِییل‌ و مَمِییل‌ است‌؛ مردم‌ فارس‌ می‌گویند‌ سرما پیرزن‌ پس‌ از شدت‌بخشیدن‌ به‌ سرما، خود را آرایش‌ می‌کند و در «آبْرَک‌» (تاب‌) می‌نشیند تا عمو نوروز از راه‌ برسد و از او خواستگاری‌ کند اما خوابش‌ می‌برد و زمانی‌ برمی‌خیزد که‌ سال‌ تحویل‌ شده‌ است‌ و از عمو نوروز هم‌ خبری‌ نیست‌. در چله پیرزن‌ یک‌ روز باد می‌آید، می‌گویند پیرزن‌ رُفت‌ و روب‌ می‌کند؛ یک‌ روز تگرگ‌ می‌آید، می‌گویند گلوبند پیرزن‌ پاره‌ شده‌ است‌.




جست‌وجوی برف میان اعتقادات عامه مردم
پیش‌بینی هوا به رسم قدیمی‌ها
جست‌وجوی برف میان اعتقادات عامه مردم
پیش‌بینی هوا به رسم قدیمی‌ها


واژه کنونی «برف» از واژه «وَفْر» wafr یا «وَفْرَه» wafra در زبان پهلوی گرفته شده ‌است. برف در زبان کهن پهلوی به شکل‌های سْنیزَگ، سْنیخَر و سْنوی snoy هم آمده ‌است که همگی با واژه snow در زبان انگلیسی و Schnee در زبان آلمانی هم‌ریشه‌اند.
از گذشته‌های دور ایرانیان، زمستان را به 2 بخش چله بزرگ یا «چله کلان» و چله کوچک «چله خرد» تقسیم می‌کردند. چله بزرگ از اول دی‌ماه تا دهم بهمن‌ماه و 40روز کامل محاسبه می‌شده است. چله کوچک هم از یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه، ۲۰ روز کامل و به همین دلیل چله کوچک نامیده شده است. غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می‌شده است. مردم دور هم جمع می‌شدند و از این جشن لذت می‌بردند و در نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی به‌دور آتش، سده را جشن می‌گرفتند. از هفتم تا چهاردهم بهمن‌ماه هر سال هم در زبان عامیانه قدیم به «چارچار» معروف است.
اما باریدن به‌موقع برف و باران و البته قطع‌شدن به‌موقعش، همیشه از نگرانی‌های کشاورزان است؛ به‌ویژه در گذشته که نه‌تنها بین کشورهای مختلف که بین شهرها مراوده به سختی انجام می‌شد و خبری از صادرات و واردات نبود. برای همین خورد و خوراک مردم بند کشاورزی و محصولات خودشان بود. همین نیاز و چشم‌دوختن مدام به آسمان باعث به‌وجود‌آمدن باورها و اعتقادات زیادی بین مردم می‌شده است. در باورهای عامه مردم، گردآوری حسن ذوالفقاری، آمده است که در هر زمینی که در آن گنج وجود داشته باشد، برف پای نمی‌گیرد. یا هرگاه روی برگ درختان برف جمع شود، می‌گویند امسال زمستان سختی در راه است. هر وقت هم برفی که باریده و روی زمین نشسته، پس از چند روز با وجود آفتابی‌بودن هوا آب نشود، باور دارند که حتما برف دیگری خواهد بارید.
خوردن برف هم از عادات زمان‌های دور است. قدیمی‌ها معتقد بودند که نخستین برف را نباید خورد چون آدم را کچل می‌کند. مردم شیراز هم نخستین برف را برف سگ می‌گویند و کسی نباید از آن بخورد. مردم نهاوند به آن برف کلاغ می‌گویند و آنها هم معتقدند هرکسی این برف را بخورد، سینه‌اش کرخ خواهد شد. اگر زن هنگام حاملگی یخ و برف زیاد بخورد، نوزادش طاسه (غش) می‌رود. اگر مرغ در زمستان برف بخورد از تخم می‌افتد و باید برای از سرگیری تخمگذاری به آن سبوس برنج خوراند.
اما برای متوقف‌کردن برف هم باورهایی داشتند، ازجمله اینکه چند مشت برف در یک ماهیتابه می‌ریختند و ماهیتابه را روی آتش می‌گذاشتند تا برف‌ها آب شوند. سپس آب درون ماهیتابه را در کوچه می‌پاشیدند. اگر برف و سرما بیش از حد ماندگار می‌شد، برخی از زنان، آش رشته نذری می‌پختند. یا سیخ سرخ‌شده را در برف فرو و به برف و سرما، نصیحت می‌کردند که دیگر بس است و می‌گفتند برود دنبال کارش.
چیزهایی را هم نشانه‌های بارش برف می‌دانستند. می‌گفتند اگر در زمستان پا را بر سقف کرسی بزنی، برف می‌بارد. چوپانان شپش را می‌گرفتند و می‌انداختند روی گرز و میوه نوعی خار بیابانی به نام ژوله و معتقد بودند که به‌زودی برف خواهد آمد. می‌گفتند وقتی هوا سرد باشد و اطراف آسمان از ابر سفید احاطه شود و باد بوزد، برف خواهد بارید. همچنین اگر صبح‌ها سنگ‌ها برق بزنند و درخشندگی داشته باشند، هوا سرد می‌شود و برف می‌آید. علت باریدن برف را کلاغ‌ها می‌دانستند، زیرا برف را دوست دارند و هنگام ریزش برف عروسی می‌کنند. یا می‌گفتند اگر شتر برقصد برف می‌بارد. ابر سفید و هوای سرد، در زمستان برف می‌آورد. اگر سگ، بچه‌های خود را به جای گرمی ببرد، هوا سرد و برفی خواهد شد.
منطقه کهک قم هم درباره برف اول و دوم می‌گویند: «برف اول بلاست، برف دوم خوب نیست، برف سوم طلاست». در باور مردم این منطقه در زمستان، کلاغ، پیام‌آور بارش برف است و هر وقت کلاغ‌ها روی دیوار و بام خانه و شاخه درختان قار قار کنند، بارش برف حتمی است.


در مقاله «هواشناسی سنتی، زمستان و تمنای باران در ایذه خوزستان» نوشته قدم‌خیرقاسمی هم درباره باورهای مردم این خطه درباره زمستان مطالب جالبی عنوان شده است. فصل زمستان در ایذه بـه طریقی سنتی و قدیمی تقسیم‌بندی می‌شود. 40 روز اول آن بـه «چلّه گپه» یا همان چله بزرگ معروف است. بعد نوبت «چله کچیرو» یا چله کوچک می‌رسد که فقط 20 روز است. 4روز از آخر چله بزرگ و 4 روز اول چله کوچک را «چار چار» می‌گویند. در باورهای این مردم در این 8روز سردی هوا به آخرین حد خود می‌رسد؛ چون دو چله در حال مشاجره با هم هستند و به هم گوشه و کنایه می‌زنند و به جنگ چار چار معروف است.
بعد از این روزها، «شش دالو» (6روز پیرزن) یا همان سرمای پیرزن است. از هفتم تا دوازدهم اسفندماه را هم «کر و کمر» می‌گویند. کر سوراخ‌ها و شکاف‌های غار را می‌گویند که لانه پرندگان است و کمر یعنی کوه. بعضی‌ها این 6 روز را از روزهای سرد سال می‌دانند که پرنده‌ها در شکاف غارهای کوه از سرما یخ می‌زنند. بعد نوبت 4 روز «لورکورکورک» می‌رسد که سرما بـه عقاب و شاهین هم رحم نمی‌کند.
بعـد از آن، 6 روز دیگر را به نـام احمـدیل و محمدیل می‌نامند. این دو نام پسران همان پیرزن سرما  است. بعد نوبت 7 روز «شن شن بورون» می‌رسد که هوا گرم و خوش می‌شود. اما دو قسمت از این روزها، احمدیل و محمدیل و شن شن بورون، هرکدام قصه‌هایی دارند.
احمدیل و محمدیل قصه رایجی بین مردم دارند که می‌گوید: دالـو (پیرزن) 2 پسر به نام‌های احمدیل و محمدیل داشت. ابتدا پسر بزرگ‌تر را به کوه می‌فرستد تا کرفس بیاورد اما برف و سرما به او امان نمی‌دهد. مادر پسر کوچک‌تر را دنبال پسر بزرگ می‌فرستد اما او هم دچار کولاک و زمهریر زمستان می‌شود. پیرزن بعد از اینکه هر دو پسرش را از دست می‌دهد ناامید و عصبانی می‌شود و چوب نیم‌سوخته‌ای را از اجاق برمی‌دارد و دور سرش می‌چرخاند و می‌گوید: احمدیل و محمدیل من رفتند دلم بـه کی خوش باشد؟ چوب نیم‌سوخته‌ای بردارم دنیا را بـه آتش بکشم. پیرزن بعد از این جملات با ناله و آه چوب نیم‌سوخته را پرتاب می‌کند. در باور و افسانه مربوط بـه زمستان آمده اگر چوب نیم‌سوز پیرزن به بوته گیاه و یا خاک بخورد آن سال باد زیاد می‌وزد، ولی اگر در آب یا دریا بیفتد، سال پرباری خواهد بود.
 شن شن بوران هم که در انتهای زمستان است، افسانه‌ای دارد. می‌گویند: 2برادر بودند یکی ثروتمند و دیگری فقیر. در یکی از زمستان‌های سرد و سخت قدیم، برادر فقیر تمام کاه و علوفه‌ای را که در انبار داشت برای دام‌هایش مصرف کرد و ناچار به خانه برادر ثروتمند رفت و از او کمک خواست. اما او که خسیس و ناخن‌خشک بود، کاه و یونجه برای دام‌های برادرش نداد و او هم دست خالی برگشت، ولی چون سرما روزهای آخرش را می‌گذراند و زمین نفس کشیده بود دام‌ها طاقت آوردند و تلف نشدند. بنابراین دیگر کسی به علوفه در انبار مانده برادر ثروتمند نیاز پیدا نکرد و بعد از رسیدن فصل بهار، برادر فقیر پیش برادر غنی و ثروتمند رفت و گفت: شن شن بورون بد وه حال گووم که کهاش منده کهدون؛ یعنی زمان شیهه کشیدن اسب‌های کهر فرارسید و بدا به حال برادرم که کاه و علوفه‌اش ماند به کاهدان. چون بهار سبز و خرم از راه رسید. نقل از روزنامه همشهری 4 بهمن1397  نوشته لیلا باقری تحت عنوان جنگ با دیو سرما .






داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

گزارشی از آموزش و پرورش قدیم .( وسیله گرمایش کلاسها چگونه بود و شغری از معجز شبستری ) به دست خط باقر سلطان بیگی (1311-1395)

تاریخ:جمعه 20 دی 1398-01:08 ب.ظ

گزارشی از وضعیت آموزش و پرورش در سالهای 1319-1320 هجری شمسی در چورس . مدارس تازه از شکل حجره و مکتب خانه به شکل  مدرن در آمده بودند . آن هم نه در همه روستاها . بلکه روستاهایی که  ریش سفیدان آن کمی از طعم و مزه شیرین علم را  فهمیده بودند.
6672_گرمایش_کلاس_در_مدارس_قدیمی_دست_خط_مرحوم_باقر_سلطان_بیگی.jpg  گوردوم هنگام سحر مدرسه شاگردلری
هر بیری بیر پارچه اودون چیگنینـه قویموش گئدیر
    دئدیم اوغلان بو نـه در؟ سویله دیکی بردالعجوز

 دولتی مدرسه ساکنلرینی اینجیدیور
    دئدیم ای وای بیله بیردولته کـه ئوز ئوزونی
  ایکی خروار اودوندان یـانا رسوای ائدییور

برد العجوز در دانشنامه آزاد پارسی

بَرْد العَجوز
(یا: بَرْد عجوز) به معنای سرمای پیرزن و غالباً به معنای سرمای سخت که پیران را تاب تحمل آن نیست. اصطلاحی که دورۀ اوج سرما را یادآور می شود. در گاهشماری قدیم هفت روز از زمستان را گویند که در سال های غیر کبیسه، سه روز آخر بهمن و چهار روز اول اسفند، و در سال های کبیسه چهار روز آخر بهمن و سه روز اول اسفند است. در وجه تسمیۀ این ایام، روایات گوناگون آمده که پیرزن در همۀ آن ها مشترک است. نزد عرب ها این هفت روز نام جداگانه دارند. به نقل از «بیرونی»، برخی آن را «بَرْد العَجُز» می دانند به معنای ایامی که به دنبالۀ زمستان می آید.




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

مثلی دیگر : کندن پوست و پر کردن آن با کاه دری سینه سامان تپ ماخ

تاریخ:دوشنبه 16 دی 1398-10:53 ق.ظ

در مقام تهدید و ترساندن در  فارسی جمله ای داریم به این مضمون :" پوست از کله ات می کَنَم" . و مشابه این ضرب المثل ىر تركی عبارت: " دَری سینه سامان تپ ماخ" كه هر دو عبارت بالا نوعی تنبیه در حد مرگ و تهدید به تنبیه هست.

 آشنایی داشتم که در سالهای گذشته گوساله گاوش مرده بود و این گاو دیگر شیر نمی داد  یعنی نمی گذاشت که شیرش را بدوشند. بعد دیدم عمویم فکری اندیشیده بود به این ترتیب که پوست گوساله را کنده و پر از کاه کرده و دوخته بودند و به این ترتیب این پوست پر شده از کاه را جلو گاو می گذاشتند و گاو چون بوی بچه اش را از این پوست احساس می کرد آرام می شده و اجازه می داد که او را بدوشند.

در تاریخ هم یک جا خوانده بودم که حاکم و یا شاهی  برای اینکه یکی از مخالفان را زیاد اذیت کند او را در پوست گاوی قرار داده بود و هر چه زمان می گذشت و  پوست گاو خشک تر و جمع تر می شد فشار بیشتری بر این زندانی وارد می گردید و به این ترتیب مخالف را زجر کش می کرد. 

" دَری سینه سامان تپ ماخ"



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

بالاسین آلماز ؟ چه مفهومی دارد ؟ وظیفه ماست که عبارات و سخنان شیرین و نصیحت گذشتگان در زبان فارسی و ترکی را پاس داریم

تاریخ:یکشنبه 15 دی 1398-01:10 ب.ظ

مفاهیم نهفته در خیلی از مثل ها گویای درایت و مدیریت در کردار و افکار نسل های گذشته است.
این مثلها در اکثر جوامع انسانی وجود دارد. مثل ها تجربه نسلهای گذشته را به ما منتقل می کند و از طرفی مثل ها می تواند حرف و ایده و نصیحتی را از شخصی به شخص دیگر انتقال دهد ودر این انتقال مخاطب ناراحت نشود و یعنی بدون سو تفاهمی مطلب انتقال می یابد و به همین دلیل است که موقع نقل یک ضرب المثل ابتدا گقته می شود که: " در مثل مناقشه نیست" .
یکی از این مثل ها همین مثل " بالاسین آلماز ؟ " هست که یک مثل با شکل استفهامی و سئوالی هست.


بالاسین آلماز ؟
(بچه اش را قبول نمی کند یا تحویل نمی گیرد).
این مثل اشاره دارد به چهار پایانی که موقع شیر دادن بچه خود را قبول نمی کنند و در نتیجه صاحب گاو هم نمی تواند از شیر  این حیوان اهلی استفاده کند .
لازم است برای تکمیل مطلب کمی از امور گاوداری هم صحبت کنیم . در هنگامی که یک صاحب گاو می خواهد گاو خود را بدوشد اول باید اجازه بدهد بچه گاو  کمی از شیر را بخورد و به اصطلاح مک بزند تا مادر  اجازه دهد شیر روان شده و آماده دوشیدن شود . بعد بچه به کناری کشیده می شود و بعد از اینکه نصف شیر دوشیده شد.  دوشنده شیر بلند شده و اجازه می دهد گه گوساله بقیه شیر را بخورد .
------------------------------------------------------------
حال این مثل چه وقت بکار می رود؟
وقتی بنده از نظر خودم کاری را برای یک نفر از ته دل و تمام و کامل انجام می دهم اما آن یک نفر از عملکرد من ناراضی باشد . مسلما من ناراحت خواهم شد و اگر خیلی ناراحت بشوم بر می گردم از او می پرسم :چیه ؟ کافی نیست ؟ که ترکی آن می شود  بالاسین آلماز ؟



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

تسلیت به مناسبت شهادت سردار سلیمانی

تاریخ:جمعه 13 دی 1398-09:28 ب.ظ

شهادت فرزند غیور ملت  سردار قاسم سلیمانی را به عموم ملت ایران تسلیت عرض می کنم .

از زمان کودتای ضد مردمی و ضد دولت ملی به نخست وزیری  مرحوم  دکتر  مصدق( 28 مرداد 1332 )این روز و احوال ملت ایران هست. بحث دولت آمریکا را می کنم والا قبل از آن هم همین بود یعنی از دوره  شاه عباس به بعد و خصوصا فتحعلی شاه به بعد که سیاست ایران ضعیف شده و تجاوزات و زیاده خواهی روس، انگلیس. فرانسه و آلمان زیاد شده، همین بوده که هست  و تا امروز هم ادامه دارد و  نقطه  پایان آن  هم دیده نمی شود.
شما هر چه فکر می کنید و نظری دارید اختیار دارید. اما اگر بخواهید فکر مرا بدانید خدمتتان عرض می کنم .
اولا بگویم و بپرسم که چرا این همه اینها یعنی دولتهای غارتگر مشتری ما هستند؟
چرا این دعوی، فرقه بازی، هفت تیر کشی و موشک بازی را در جاهای دیگر و در سرزمین و صحرا های خودشان انجام نمی دهند؟
مگر در ایران و در نگاه کلی خاورمیانه چه چیزی وجود دارد و در این منطقه چه خبر است ؟
چرا این منطقه را مورد نظر خود قرار داده اند ؟
چرا این جنگ ها در ملک انگلیس و آلمان و داخل خود امریکا و چین و روس نیست ؟
دو و یا چند عامل و شاید خیلی علت می توان بر شمرد که توانسته توجه این لاشخورها و نفت خوارها  را به ایران و خاورمیانه جلب نماید .
بطور عامیانه می شود گفت که وجود نفت ،  منابع مالی ، معدنی و جایگاه ژئوپلیتیکی  منطقه آنها را به طمع می اندازد خاصه اینکه در طول صد سال گذشته از این منابع، کم و بیش بهره برده اند آنها شب در حسرت رسیدن به این منافع می خوابند و صبح هم با این هوس بیدار می شوند. اینست که روس از زمین یخی خود می خواهد به آبهای گرم برسد و امریکا و دیگران هم همینطور علاقمند به منطقه هستند.
چین هم که به فکر فروختن کیف و کفش خود است و همانطور که در اخبار دیدیم بتواند آزاد راهی رویایی و زیبا را تا پاکستان و به طول  870 کیلومتر و در طول 26 ماه بسازد و با صرف هزینه 65 میلیارد دلار.
حال چه عواملی سبب می شود پای  این دزدان به منطقه باز شود ؟

   راههای رسیدن  قدرتهای غارتگر به این منطقه و نفت فراوان هست مثلا وقتی دولت ایران در دفاع از خود و کشورش  اعلام می کند که ما قدرت داریم و به فلان جنگ افزار مسلح شده ایم و فلان توانایی را داریم . آنها زود به عربستان رو می کنند که: ای شاه عربستان بدو بیا که  ایران فلان اسلحه را دارد و شما ندارید . پس بیایید 500 میلیارد دلار بدهید و به شما موشک هایی بدهیم که  از مال ایران بهتر هست و به کویت هم همینطور و به عراق  و عربهای دیگر هم از این صحبت ها می کند.
و اینطور می شود که  هر پولی که از نفت منطقه  بدست می آید تا ریال آخر به جیب امریکا و آلمان و فرانسه و نیز آلمان می رود و روسیه و چین هم بی نصیب نمی مانند . همان آلمانی که اسلحه های شیمیایی را به صددام داد  و بلایی بر سر رزمندگان عزیز ایران و ملت خود عراق  آورد که تا کنون هم آثار آن آنها را رنج می دهد .
و نکته دیگر از آن هم مهم هست عدم توافق و هماهنگ نبودن ملتها و مسلمانان منطقه است عدم تشخیص دوست از ذشمن.
اگر ما ، کویت، قطر ، ترکیه ، عربستان ، دوبی ، امارات ، افغانستان ، پاکستان و آذربایجان  و حتی دولتهای مستقل غیر مسلمان منطقه یکی بشویم، قدرتهای بزرگ نمی توانند ما را بزانو در بیاورند و نخواهند توانست این دخالت ها را انجام بدهند که نمونه بد و نامردانه آن اینکه  یک مقام ایرانی بسیار مهم و عزیز را شهید کنند.
و تا ملت های منطقه این آگاهی را پیدا نکنند آنها مسلمانها را بدست خودشان خواهد کشت یعنی این اتحادی که در منطقه حاکم هست اصلا برای ایران و دیگر کشورهای منطقه  دشمن لازم نیست  و با منابع مالی و انسانی خود خاورمیانه در زحمت خواهیم بود .
بار دیگر و هزاران بار دیگر  تاسف و تاثر  به این واقعه دردناک و شهادت  سلیمانی ، فرزند شجاع ایران که خودش به تنهایی یک ملت بود . روجش شاد. 








داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

دوستان این مثل را معنی کنیم آیا این کمک را به بنده می کنید ؟

تاریخ:شنبه 7 دی 1398-07:28 ب.ظ

قبل از نوشتن این مطلب امید است که سو تفاهم پیش نیاید هر کس در انتخاب زندگی و غیره ازادی عمل دارد و اصلا موضوع این مثل پرداختن به رمز و رموز زندگی دیگران و شماتت و رد آن ها نیست و توهین نشود به دو خانومی که یک شریک زندگی مشترک دارند و در پیش هم هم به مدارا روزگار می سپرند ما آتش بیار یک معرکه نخواهیم شد .  هدفمان چیز دیگری هست و آن تشریح یک ضرب المثل ترکی است .               حال این مثل  معادل فارسی دارد یا نه فعلا تحقیق نکرده ام .

ائلچی سی گونوم  آلانین باشینا کولوم اولار
گونوم : هوو و یا مادر دوم و یا نامادری

در زبان ترکی وقتی دو نفر اختلاف شدید دارند و به عبارتی چشم دیدن همدیگر را ندارند این توصیف بکار می روند . خدا بر سر کسی نیارد .
این دو بچه یا این دو خانوم مثل اینکه  " گونوی" هم هستندو تاب تحمل یکدیگر را ندارند و به معنی دیگر رقیب هم هستند .
تا اینجای کار مشکلی نیست هر چند مشکل بعضی ها هست . ولی مشکل ما اینست که این ضرب المثل را معنی کنیم .

مگر هووی یک نفر بره خواستگاری برای یک شخص دیگر.  چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ مگر چرا از این هوو اینقدر بد دل بود و ترسید و نگرانی احساس کرد ؟

دوستان من فکر می کنم داستان و مشکل از این قرار باشد که هوویی که خودش حرمت کاشانه و چهارچوب یک خانومی دیگر را نگه نداشته است  و توانسته وارد حریم و حلقه یک خانواده شده که خودشان قبلا زندگی راحت و نرمالی داشته اند . با این افکار اگر  او را انتخاب کنیم که برود برای شخصی خواستگاری کند مسلما آنجا یک مشکلاتی پدید خواهد داشت و مشکل بنده از اینجاست که ممکنه که این شخصیت با این روحیه و عوالم به خواستگاری برود عواقب و تبعات  آن چه خواهد بود؟

این هوو که هوا و تفکر هوویانه دارد ممکنه برای دختری که قبلا خواستگاری رفته ممکنه  یک بار دیگر به خواستگاری دوم رفته و  برای همان عروس مشکل ایجاد کرده و   مجددا هوو بیاورد - به نظرم معنی همین باشد . شما چه فکری دارید؟



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

بحران آب

تاریخ:شنبه 7 دی 1398-07:09 ب.ظ




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

هشت نفر از شهریور تا مهرامسال (1398) در کشور از درخت گردو افتاده و جان داده اند

تاریخ:یکشنبه 1 دی 1398-11:33 ق.ظ

هشت نفر از شهریور تا  مهرامسال (1398) در کشور از درخت گردو  افتاده و جان داده اند

در مورد این گردو جمع کردن و حوداث ناگوار آن  هم مطالبی هست که باید عرض کنم

در یک مسافرت مشهد اگر با هواپیما سوار شویم دو ساعته به مقصد خواهیم رسید اگر این مسافرت را با اتوبوس انجام بدهیم به مدت تقریبا 18 ساعت در راه خواهیم بود.

منظور از طرح این مثال اینست که وسیله و ابزار خیلی مهم هست این  نوع روش ، ابزار و وسیله مسافرت باعث می شود که ما راه 20 ساعته با اتوبوس را در 2 ساعت طی کنیم.

در مورد مسائل دیگر هم همین طور هست . مثلا در گردش و کوه پیمایی اگر کفش ایمنی خوبی داشته باشیم هم پایمان سالم خواهد بود و هم خار به پایمان فرو نمی رود و کمتر خسته می شویم.

بحث در مورد گردو تکانی  و چیدن گردو بود و متاسفانه تلفات انسانی که منجر به فوت و نقص عضو می گردد و باعث می شود که خانواده ها عزیز و نان آور خود را از دست می دهند و هم بی سرپرست بمانند.

اینکه گردو یک محصول بسیار عالی هست و در تغذیه  کودکان و همه تاثیر دارد و بر تنوع سبد غذایی هموطنان می افزاید و نیز در آمد کشاورزان و باغداران را افزایش می دهد بحثی نیست.

اما تلفات جانی آن را به حساب چه کسی بگذاریم. همین چورس خودمان چندین نفر جان خود را از دست داده اند و نمونه آن الان که یادم می آید مرحوم اکبر اکبری ( اکبر عبداله) همسایه و فامیل ما بود که در سال های 1352-1352 اتفاق افتاد و آدم شریف و درستکاری بود. که 4 یتیم از خود باقی گذاشت.

و همین جا مشخص می شود که روش بسیار مهم هست چندین سال قبل ازیکی از کشورهای خارجی فیلمی گذاشته بودند که اولا  هزاران درخت گردو نشان داده می شد که درختان گردو ها همه یک شکل و متحد و زمان رسیدن و باز شدن پوست آن ها هم زمان و با یک دستگاه باد ی و لرزشی گردو ها جمع آوری می شدند. و اینجاست که باید بگوییم مغز آنها بهتر از ما کار می کند.

مثال دیگر اره برقی هست گاهی  بریدن یک درخت تناور گردو یا بید و زرد آلو  با اره معمولی  چندین ساعت طول می کشد برنده درخت هم کلی خسته می شود در حالی که اره برقی در 2 دقیقه سر درخت را به زمین می آورد.

بیایید هم دولت و هم ملت عمیق فکر کنیم شیوه زندگی را تغییر دهیم و آسوده زنگی کنیم  و استفاده از ابزار را  فرا بگیریم و عمل کنیم یعنی:

-گردو های اصلاح شده که ارتفاع چندانی ندارند  بکاریم .

از وسیله کمکی و کمربند ایمنی استفاده کنیم  و موقع صعود به درخت خودمان را به ان ببندیم .

گردو را زمانی بچینیم که رسیده و با اندک ضربه ای پایین بیفتد.

طرح بیمه را بررسی کرده و بیمه شویم .







داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

آئین و روشهای دوست یابی. چگونه می توان با آب حمام دوست یابی کرد؟

تاریخ:شنبه 30 آذر 1398-09:30 ق.ظ

آئین و روش های دوست یابی. چگونه می توان با دیگران دوست شد ؟
آیا  می توان با آب حمام دوست یابی کرد؟
روزگاری بود که در  اغلب کتابفروشی های شهر خوی  کتابی با عنوان " آئین دوست یابی " بیشتر از هر کتاب دیگری به چشم می خورد . راستش این کتاب را بنده اگرچه هر روز می دیدم ولی هرگز آن را نخوانده بودم  چون همه جا پر از دوست  و همکلاس و هم شهری و هم ولایتی بود و نیازی احساس نمی شد که فوت و فن جذب دوست را آن هم از طریق خواندن کتاب کارنگی فرا گرفت . برای بنده  غیر از کتابهای درسی، کتابهایی از قبیل قصص الانبیا و ارسلان رومی، ماهی سیاه کوچولو  رمانهای خوب و داستانهای  کتابهای جک لندن ، قصه های تصویری  من و بابام ( از یک نویسنده و در اصل نقاش آلمانی )   اشعار شاعران مثل بابا طاهر و فایز دشتی بود که این علاقه هم چنان بود که  کتاب های درسی ام تمیز و ورق نزده می ماندند و نمرات درسی ام پایین می افتاد.
روزی و زمانی که دبیرستانی بودم با یک دوست بزرگتر از خودم که وارد دانشگاه شده بود صحبت می کردیم و از اعتیادم به کتابها گفتم و او نظرش این بود که تا ورود به دانشگاه ، کتابهای متفرقه را کنار گذاشته و فقط کتاب های درسی را بچسبم و به ایشان هم قول دادم اما اعتیاد بد چیزی هست . نتوانستم کتابهای درسی را در اولویت قرار دهم
و نیز از دیگر موارد مورد علاقه اینجانب گلهای رنگارنگ و از جمله ترانه های  بنان ،  قوامی و نوازندگانی چون حسن ناهید . حسین تهرانی - کسایی همایون خرم  و مهمتر از همه " زندگی بی چشم تو"  اثر جاویدان عبدالوهاب شهیدی بود استادی که از نسل قدیم هنوز نعمت حضورش را داریم  "خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی- چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی از سعدی با صدای اکبر گلپا  .

حال نمی دانم که این کتاب دیل کارنگی کمکی به شما خواهد نمود که دوست و همدم پیدا کنید یا نه روش دیگری هم در فرهنگ ایران داریم و آن پیدا کردن دوست با آب حمام هست . البته من هم آن را چند بار در حمام قدیمی چورس امتحان کردم و به بزرگترها و آدم های مهم احترام کردم و چندین بادیه مسی از آب گرم بر سر انها ریختم ه نمی دانم در دل انها تاثیر کرد یا نه  اما هیچ تاثیری در روزگارم نگذاشت. شاید آنها کم و بیش می دانستند که فقط امروزه از راه اختلاس و مختلاس می شود به جایی رسید و تقریبا دیگر راهها نیمه باز  است و شاید مسدود .  
در حمامهای عمومی و قدیمی که آب از خزینه بود و پارچ های آبی مسی را می دیدیم که دست به دست می گشت و هر کس به فراخور احتیاج و یا احترام آبی که مال خودش بود و حمومی نیز آنرا گرم نموده بود از خزینه پر می کرد و بر سر طرف می ریخت و اینطوری توجه و احترام متقابل او را جلب می کرد. و خلاصه با آب حمام ارزان و گرم بین خود و طرف مقابل را هم گرم و صمیمی می کرد و به این کار حمام سویی نان دوست توتوماق می گویند .



این هم مقدمه ای از کتاب دیل کارنگی  اگر دوست دارید این کتاب را بخوانید:  

لینکلن نامه‌ای را چنین آغاز کرد: «همگان تمجید را دوست دارند.» ویلیام جیمز گفت: «عمیق‌ترین اصل در طبیعت بشر، عطش بی‌پایان او به تقدیر شدن است» او از کلمه خواسته، تمایل، آرزو و یا مانند آن استفاده نکرد. او گفت "عطش بی‌پایان" برای تقدیر شدن و مقبول واقع شدن.

در اینجا با یک عطش سیری ناپذیر انسان روبه‌رو هستیم و معدود افرادی که بتوانند صادقانه این عطش قلبی را سیراب کنند، دیگران را در کف خود خواهند داشت و «حتی مرده‌شور هم از مردن او افسوس خواهد خورد».

آرزوی مهم بودن و یا احساس اهمیت کردن یکی از تفاوت‌های بارز انسان و حیوانات است. این عطش مهم بودن بود که باعث شد یک پادوی بی‌سواد فقیر خواروبارفروشی به مطالعه برخی کتاب‌های حقوقی که در کف یک بُشکه کهنه پیدا کرده و به مبلغ ۵۰ سنت خریده بود بپردازد. شاید شما هم نام این پادوی خواروبارفروشی را شنیده باشید. اسمش آبراهام لینکلن است.

این عطش احساس مهم بودن بود که باعث شد دیکنز رمان‌های جاودانی خود را بنویسد. این عطش، انگیزه سِر کریستوفر رِن در طراحی سمفونی‌هایش بود و همین عطش راکفلر را واداشت میلیون‌ها دلاری را انباشته کند که هرگز نتوانست خرج کند و همین عطش بود که ثروتمندترین خانواده شهرتان را واداشت خانه‌ای بسازد که خیلی خیلی بیش از حد نیازش می‌باشد.

همین عطش است که شما را وامی‌دارد جدیدترین مُد لباس‌ها را بپوشید، آخرین مدل اتومبیل را برانید و درباره هوش و نبوغ کودکانتان سخن‌سرایی کنید.





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

داستان: "به حق نان و نمکی که خورده ایم "

تاریخ:سه شنبه 26 آذر 1398-11:04 ق.ظ

به حق نان و نمکی که خوردیم
موضوع این داستان در روزگاران قدیم اتفاق افتاده است. اما اینکه در چورس اتفاق افتاده یا نه خبر خبری ندارم.

هر کس در امور زندگی شیوه  کار خود را دارد و با این روش مشکلات خود را حل می کند شخصی را می بینیم که در کار خوش به هدف فکر می کند و در این راه انواع مدل ها را امتحان می کند:
مثلا مودبانه *بر خورد می کند.
*التماس می کند.
*در گزینش کلماتی که بکار می برد دقت می کند که به قبای کسی نخورد.
*از آشنایان کمک می گیرد یعنی پارتی می تراشد که بلکه این مشکلش حل شود.

شخص دیگی روشی متفاوت تر در پیش می گیرد و سعی می کند اندکی از سرمایه اش استفاده کند . کادویی بدهد تا این مشکل  مادر مرده ( دور  از جان شما) را حل کند.

و فردی دیگر هم تندی می کند یا طرف مقابل را تهدید می کند و فشار وارد می کند که روشی مناسب به حساب نمی اید و شاید هم به ضررش تمام شود و تندی و شدت او باعث شود اصلا این  مشکل حل نشود.
خلاصه مطالبی که ما  در مورد روشهای گره گشایی در حل و فصل مشکلات در بالا نوشتیم  بخشی از این روشها هست. و روشهایی هم هست که ما نمی دانیم و  چه بسا که کاربرد  فراوان دارند.
اما روش موضوع داستان ما از این ها فذق می کند و این روش بقدری موثر بوده که  علاوه بر اینکه مشکل و حاجت را حل می نمود  حتی صاحب فن و روش را هم در میان مردم معروف کرده بود و اصل ماجرا را با هم می شنویم :
در روزگاران قدیم  در یک آبادی حسن نامی بوده که وقتی به مشکل می افتاد خیلی شیوه ها را بکار می بست اما خیلی از آنها کارساز نمی شد و مشکلش حل نمی شد تا اینکه روش زیر را بکار بست او به هر دری می زد تا به هدف برسد امی هیچ روشی مانند این روشش اثر گذار نشد .
او  وقتی شخصی را به خواستگاری می فرستاد اول او را به ناهار دوعوت می کرد و یک ناهار با هم می خوردند و در اصل نان و نمکی که به خورد طرف می داد اورا حسابی نمک گیرش می کرد  حتی اگر پول ناهار را هم نداشت و  ناهاری هم در بین نبود یک سیگاری یا یک سیبی به خورد طرف می داد و عقیده اش هم این بود  که نان و نمک نان و نمک است چه فذقی می کند که یک چایی  باشد یک نخ سیگار باشد و یا چلو کباب برگ باشد
و راست هم می گفت و همین هست که در میان مردم مثلی است که نانمان نمک ندارد بیایید بخورید و یعنی چیزی در مقابل آن در خواست نمی کنیم ( توقعی ) نداریم و بعد  به آن شخص می گفت که فلانی به حق نان و نمکی که خورده ایم برو و دست خالی بر نگرد.
یا اگر کار دوایری داشت ( کار اداری ) آنجا هم چنین ترفندی را به کار می گرفت و خلاصه اوضاع  خود را روبراه و  رتق فتق می کرد و اما مردم هم او را شناخته بودند و حسابی معروف شده بود و همه  می گفتند آقا حتما به حسن نون و نمکی برخورد کردی )؟  اصل عبارت در زبان ترکی دوز چورک حسنین گیرینه دوشوبسن )هست  آیا من هم از روش او استفاده  کنم موفقیتی دارد یا نه ؟
حال به نظر شما این روش چگونه روشی هست؟
اگر دوستان خواننده داستان  نظرات خود بنویسند این را گسترش خواهم داد .











داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

شرفنامهٔ بدلیسی. مطالعه این کتاب در مورد بررسی تاریخ گذشته چورس مفید می باشد

تاریخ:سه شنبه 19 آذر 1398-06:16 ب.ظ

قبل از هر صحبتی  از منبع مطلب تشکر می نمایم. 

 

بخشی از تاریخ ماکو در اوایل صفویه (قبل از شاه عباس و قوم بیات )
 
ایل محمودی از عشایر یزیدی مسلک منتسب به مروانیان است و از نوادگان شیخ محمود که مدتی تحت امر دولت عثمانی در سنجاق ماکو حکومت میکردند . که با دنبلی های چورس نزدیک قره ضیاالدین سر قدرت همیشه در جنک بودند.
طبق نظریه برخی منابع محمودی ها و دنبلی ها به زبان ترکی تکلم می کردند.
 
ایل محمودی در بدو ورود به ایران تحت امر قزل باش های صفوی بودند . و در زمانی که ریاست ایل با خالد بیگ محمودی بود تحت امر قزل باش ها در چورس قره ضیاالدین بودند.
 
ایل محمودی در زمان ریاست حسن بیگ محمودی با خیانت به قزل باش ها به تحت حمایت عثمانی ها رفتند.
در زمان شاه عباس قلعه های منطقه آذربایجان از دست محمودی ها خارج شد و ازجمله قلعه ماکو به اقوام بیات سپرده شد.
و شاه عباس دستور کندن پوست حاکم قلعه را به خاطر خیانت صادر کرد.
عوض بیگ محمودی و مصطفی بیک محمودی به ترتیب حکام قلعه بودند.
 
در کتاب شرفنامهٔ بدلیسی از شرف‌خان بدلیسی (۹۴۵ قمری - درگذشتهٔ ۱۵۹۹ میلادی) یکی از تاریخ‌نگاران است. مطالب مربوط به آن دوره آمده است .
شرف نامه به زبان فارسی نوشته شده و از منابع اصلی تاریخی مربوط به اقوام عشایر به‌شمار می‌آید.شرف‌خان بدلیسی، شرفنامه را در سال ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند.
همچنین در کتاب جهان نمای کاتب چلپی قوم محمودی در ماکو را تایید کرده است . 

حاجی خلیفه جغرافی‌دان و تاریخ‌نگار ترک متولد قسطنطنیه در سال ۱۰۱۷ - مرگ قسطنطنیه در سال ۱۰۶۷

لقب وی «کاتب چلبی» (به ترکی استانبولی: Haci Halife) و نامش مصطفی فرزند عبدالله بود. 


برچسب‌ها: ماکو , ایل محمودی , دنبلی , چورس
ادامه مطلب
+  نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۵ساعت   توسط شاوارشان  |  نظر بدهید



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

تاسف و تسلیت بمناسبت در گذشت آقای حاج منصور انوری

تاریخ:یکشنبه 10 آذر 1398-01:40 ق.ظ

  تسلیت به خانواده های محترم انوری و خصوصا آقایان مهندس مجید  انوری و آقای دکتر سعید انوری بمناسبت در گذشت آقای حاج منصور انوری

همه افراد با ارزش هستند کم و بیش می خواهند که به اوضاع سر و سامان بدهند مردم را کمک کنند .  اما تعدادی از آنها خمیره و ذاتی خاص دارند. در اطراف و زندگی اطرافیان اثر گذارترند  دست دیگران می گیرند یا آنهایی را که محتاج مشورتند راهنمایی می کنند و خلاصه جور دیگرند.

و این برداشت حقیر از زندگی و عملکرد حاج منصور آقا بود .



آقای حاج منصور انوری از اهالی و بزرگان شهرستان چایپاره و  قره ضیاء الدین  فرزند مرحوم حاج علی انوری  چند روزی است که  به رحمت خدا رفته است . شخصیتی که حضورش بر زندگی  بنده و امثال بنده و کل چایپاره اثر گذار بود.

حاج منصور آقا کلامی نافذ داشت فرهنگ گذشته و حال را توامان داشت. گفتاری و لحنی  سرشار از امید واری و نصیجت گرایانه بود . وقتی برایت جمله ای را می گفت این  جمله بقدری فیلسوفانه ادا می شد که در مقابلش تسلیم می شدی و  شخص را از بلاتکلیفی در می آورد و این خصوصیات از او انتظار می رفت چرا که ایشان نوه فردی بود که یکی از افراد موثر مشروطه بود .

غزیزانی که داروخانه انوری قره ضیاء الدین را بیاد دارند شاهد کارنامه انسانی و درخشان زندگی ایشان و نزدیکان او  بودند. خدا می داند شهر وندان و اهالی از دور و نزدیک چند بار او را از خواب شیرین بیدار کرده و مانع از آسایش او می شدند. گاهی می شد در یک شب چند بار او را از خواب بیدار می کردند و مرحوم هر بار زنده دلتر و با رویی گشاده تر از دفعه قبل داروی مورد نیاز مراجعه کننده اعم از فامیل ، همسایه و همشهریان  را تامین می کرد. 

یک داروخانه انوری بود و هفتاد پارچه روستا و آبادی . این داروخانه در واقع خانه سلامتی بود که  سلامتی را به هالی هدیه می داد برای  ایشان اخذ وجه دارو مد نظر نبود . اگر متوجه می شدند که  داروهایی را که  حقیر برای افرادی می گیرم که تمکن مالی ندارند پس می داد و آقا سعید خود شاهد این ماجرا ها بود .

این کار داروگری و حکمت در خانواده ایشان از خیلی سالهای پیش ادامه داده می شد . نیاکان او و  پدر بزرگوار ایشان حاج علی آقا انوری پیشه و فن مداوا با داروهای گیاهی  را از خیلی وقت  می دانستند. .

در مورد تاریخ و جغرافیای منطقه و کشور آنقدر می دانست که شنونده سخنان ایشان تصور می نمود که ایشان یک تاریخنگار و متخصص در امور زراعت بودند. ایشان به نظرم یکی منابع موثر  کتاب تاریخ چایپاره ( نوشته آقای استاد علیرضا باقری بودند که آقای حاج منصور انوری  دوجلد از کتاب حاضر را به بنده هدیه کردند) . و همچنین بنده در نوشتن مقاله رژیم حقوقی آب رود خانه آق چای و سیستم تقسیم آب این رودخانه  از نظرات حکیمانه ایشان بهره ها بردم . دست نوشته های ارسالی  مرحوم در خصوص رودخانه آق چای که بسیار هم به  آن علاقمند بود  در کمد کتاب اینجانب هنوز هم باقی هست. استاد منصور انوری اگر چه آبشناسی نخوانده بود ولی یک متخصص علوم آبی بود و هم ایشان موضوع زایشی بودن رودخانه آغ چای را برای بنده تشریح می نمودند .

مرحوم به چورس و چورسیان علاقه داشت او بخشی از روزگارش را در سر چشمه ایشیق بولاغی و  کوچه و باغهای چورس سپری کرده بود.و جا دارد یادی کنیم از مرحومه هاجر خانم مادر پاکدامن ایشان که شایسته زنی بود که حاج منصور آقا و دیگر فرزندانش را بزرگ کرده بود .  

 و ما همین طور  نظاره گر از دست دادن یکایک این عزیزان بزرگواری هستیم.

یادش گرامی باد.


 




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

با سلام . حدود 5 ماه بود وب را باز نکرده بودم (در وب مطلبی ننوشته بودم )

تاریخ:یکشنبه 10 آذر 1398-01:25 ق.ظ

با سلام . حدود 5 ماه بود  وب را باز نکرده بودم

و این اولین مطلب آذر ماه هست که شاید  خواندن این شعار زیبا  موجب بخشش غیبت  حقیر از سوی خوانندگان محترم گردد.


مقدمه

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست

ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست

---------------------------------------------------------------------------------

اشعار ذیل از مولانا هست که یک خواننده افغانی هم  این اشعار را خوانده و با لهجه شیرینش این اشعار را شیرین تر کرده است.

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست

ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست

هرمردشتردار اویس قرنی نیست
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده  خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخدا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست

شعر : ” شمس تبریزی

---------------------------------------------------------------  “ 

و حال این شعر از استاد شهریار:

 

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی

نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد

هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی

سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من

هر که با قیمت جان بود خریدار کسی

سود بازار محبت همه آه سرد است

تا نکوشید پی گرمی بازار کسی

من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود

بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی

غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید

کس مبادا چو من زار گرفتار کسی

تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید

بارالها که عزیزی نشود خوار کسی

آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او

به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی

لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما

نشود یار کسی تا نشود بار کسی

گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل

شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم

به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی

آیا  به نظر شما خوانندگان محترم مشابهتی بین گفتار مولوی و شهریار هست؟




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

مادر در شعر رخشنده ( پروین) اعتصامی

تاریخ:شنبه 18 خرداد 1398-10:15 ب.ظ

حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر

نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان

وظیفهٔ زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست

یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان

چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم

دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان

بروز حادثه، اندر یم حوادث دهر

امید سعی و عملهاست، هم ازین، هم ازان

همیشه دختر امروز، مادر فرداست

ز مادرست میسر، بزرگی پسران




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 


  • تعداد صفحات :21
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • ...  


Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات