تسلیت به خانواده ها و عموم ملت شریف ایران بمناسبت جان باختن عزیزانمان در حادثه هواپیما و مطلبی تحت عنوان: به خود بیاییم. به خود بیاییم
هشت نفر از شهریور تا مهرامسال (1398) در کشور از درخت گردو افتاده و جان داده اند
در مورد این گردو جمع کردن و حوداث ناگوار آن هم مطالبی هست که باید عرض کنم
در
یک مسافرت مشهد اگر با هواپیما سوار شویم دو ساعته به مقصد خواهیم رسید
اگر این مسافرت را با اتوبوس انجام بدهیم به مدت تقریبا 18 ساعت در راه
خواهیم بود.
منظور از
طرح این مثال اینست که وسیله و ابزار خیلی مهم هست این نوع روش ، ابزار و
وسیله مسافرت باعث می شود که ما راه 20 ساعته با اتوبوس را در 2 ساعت طی
کنیم.
در
مورد مسائل دیگر هم همین طور هست . مثلا در گردش و کوه پیمایی اگر کفش
ایمنی خوبی داشته باشیم هم پایمان سالم خواهد بود و هم خار به پایمان فرو
نمی رود و کمتر خسته می شویم.
بحث
در مورد گردو تکانی و چیدن گردو بود و متاسفانه تلفات انسانی که منجر به
فوت و نقص عضو می گردد و باعث می شود که خانواده ها عزیز و نان آور خود را
از دست می دهند و هم بی سرپرست بمانند.
اینکه
گردو یک محصول بسیار عالی هست و در تغذیه کودکان و همه تاثیر دارد و بر
تنوع سبد غذایی هموطنان می افزاید و نیز در آمد کشاورزان و باغداران را
افزایش می دهد بحثی نیست.
اما
تلفات جانی آن را به حساب چه کسی بگذاریم. همین چورس خودمان چندین نفر جان
خود را از دست داده اند و نمونه آن الان که یادم می آید مرحوم اکبر اکبری (
اکبر عبداله) همسایه و فامیل ما بود که در سال های 1352-1352 اتفاق افتاد و
آدم شریف و درستکاری بود. که 4 یتیم از خود باقی گذاشت.
و
همین جا مشخص می شود که روش بسیار مهم هست چندین سال قبل ازیکی از کشورهای
خارجی فیلمی گذاشته بودند که اولا هزاران درخت گردو نشان داده می شد که
درختان گردو ها همه یک شکل و متحد و زمان رسیدن و باز شدن پوست آن ها هم
زمان و با یک دستگاه باد ی و لرزشی گردو ها جمع آوری می شدند. و اینجاست که
باید بگوییم مغز آنها بهتر از ما کار می کند.
مثال دیگر اره برقی هست گاهی بریدن یک درخت تناور گردو یا بید و زرد آلو با اره معمولی چندین ساعت طول می کشد برنده درخت هم کلی خسته می شود در حالی که اره برقی در 2 دقیقه سر درخت را به زمین می آورد.
بیایید هم دولت و هم ملت عمیق فکر کنیم شیوه زندگی را تغییر دهیم و آسوده زنگی کنیم و
استفاده از ابزار را فرا بگیریم و عمل کنیم یعنی:
-گردو های اصلاح شده که ارتفاع چندانی ندارند بکاریم .
از وسیله کمکی و کمربند ایمنی استفاده کنیم و موقع صعود به درخت خودمان را به ان ببندیم .
گردو را زمانی بچینیم که رسیده و با اندک ضربه ای پایین بیفتد.
طرح بیمه را بررسی کرده و بیمه شویم .
در اینجا با یک عطش سیری ناپذیر انسان روبهرو هستیم و معدود افرادی که بتوانند صادقانه این عطش قلبی را سیراب کنند، دیگران را در کف خود خواهند داشت و «حتی مردهشور هم از مردن او افسوس خواهد خورد».
آرزوی مهم بودن و یا احساس اهمیت کردن یکی از تفاوتهای بارز انسان و حیوانات است. این عطش مهم بودن بود که باعث شد یک پادوی بیسواد فقیر خواروبارفروشی به مطالعه برخی کتابهای حقوقی که در کف یک بُشکه کهنه پیدا کرده و به مبلغ ۵۰ سنت خریده بود بپردازد. شاید شما هم نام این پادوی خواروبارفروشی را شنیده باشید. اسمش آبراهام لینکلن است.
این عطش احساس مهم بودن بود که باعث شد دیکنز رمانهای جاودانی خود را بنویسد. این عطش، انگیزه سِر کریستوفر رِن در طراحی سمفونیهایش بود و همین عطش راکفلر را واداشت میلیونها دلاری را انباشته کند که هرگز نتوانست خرج کند و همین عطش بود که ثروتمندترین خانواده شهرتان را واداشت خانهای بسازد که خیلی خیلی بیش از حد نیازش میباشد.
همین عطش است که شما را وامیدارد جدیدترین مُد لباسها را بپوشید، آخرین مدل اتومبیل را برانید و درباره هوش و نبوغ کودکانتان سخنسرایی کنید.
قبل از هر صحبتی از منبع مطلب تشکر می نمایم.
حاجی خلیفه جغرافیدان و تاریخنگار ترک متولد قسطنطنیه در سال ۱۰۱۷ - مرگ قسطنطنیه در سال ۱۰۶۷
لقب وی «کاتب چلبی» (به ترکی استانبولی: Haci Halife) و نامش مصطفی فرزند عبدالله بود.
تسلیت به خانواده های محترم انوری و خصوصا آقایان مهندس مجید انوری و آقای دکتر سعید انوری بمناسبت در گذشت آقای حاج منصور انوری
همه افراد با ارزش هستند کم و بیش می خواهند که به اوضاع سر و سامان بدهند مردم را کمک کنند . اما تعدادی از آنها خمیره و ذاتی خاص دارند. در اطراف و زندگی اطرافیان اثر گذارترند دست دیگران می گیرند یا آنهایی را که محتاج مشورتند راهنمایی می کنند و خلاصه جور دیگرند.
و این برداشت حقیر از زندگی و عملکرد حاج منصور آقا بود .
آقای حاج منصور انوری از اهالی و بزرگان شهرستان چایپاره و قره ضیاء الدین فرزند مرحوم حاج علی انوری چند روزی است که به رحمت خدا رفته است . شخصیتی که حضورش بر زندگی بنده و امثال بنده و کل چایپاره اثر گذار بود.
حاج منصور آقا کلامی نافذ داشت فرهنگ گذشته و حال را توامان داشت. گفتاری و لحنی سرشار از امید واری و نصیجت گرایانه بود . وقتی برایت جمله ای را می گفت این جمله بقدری فیلسوفانه ادا می شد که در مقابلش تسلیم می شدی و شخص را از بلاتکلیفی در می آورد و این خصوصیات از او انتظار می رفت چرا که ایشان نوه فردی بود که یکی از افراد موثر مشروطه بود .
غزیزانی که داروخانه انوری قره ضیاء الدین را بیاد دارند شاهد کارنامه انسانی و درخشان زندگی ایشان و نزدیکان او بودند. خدا می داند شهر وندان و اهالی از دور و نزدیک چند بار او را از خواب شیرین بیدار کرده و مانع از آسایش او می شدند. گاهی می شد در یک شب چند بار او را از خواب بیدار می کردند و مرحوم هر بار زنده دلتر و با رویی گشاده تر از دفعه قبل داروی مورد نیاز مراجعه کننده اعم از فامیل ، همسایه و همشهریان را تامین می کرد.
یک داروخانه انوری بود و هفتاد پارچه روستا و آبادی . این داروخانه در واقع خانه سلامتی بود که سلامتی را به هالی هدیه می داد برای ایشان اخذ وجه دارو مد نظر نبود . اگر متوجه می شدند که داروهایی را که حقیر برای افرادی می گیرم که تمکن مالی ندارند پس می داد و آقا سعید خود شاهد این ماجرا ها بود .
این کار داروگری و حکمت در خانواده ایشان از خیلی سالهای پیش ادامه داده می شد . نیاکان او و پدر بزرگوار ایشان حاج علی آقا انوری پیشه و فن مداوا با داروهای گیاهی را از خیلی وقت می دانستند. .
در مورد تاریخ و جغرافیای منطقه و کشور آنقدر می دانست که شنونده سخنان ایشان تصور می نمود که ایشان یک تاریخنگار و متخصص در امور زراعت بودند. ایشان به نظرم یکی منابع موثر کتاب تاریخ چایپاره ( نوشته آقای استاد علیرضا باقری بودند که آقای حاج منصور انوری دوجلد از کتاب حاضر را به بنده هدیه کردند) . و همچنین بنده در نوشتن مقاله رژیم حقوقی آب رود خانه آق چای و سیستم تقسیم آب این رودخانه از نظرات حکیمانه ایشان بهره ها بردم . دست نوشته های ارسالی مرحوم در خصوص رودخانه آق چای که بسیار هم به آن علاقمند بود در کمد کتاب اینجانب هنوز هم باقی هست. استاد منصور انوری اگر چه آبشناسی نخوانده بود ولی یک متخصص علوم آبی بود و هم ایشان موضوع زایشی بودن رودخانه آغ چای را برای بنده تشریح می نمودند .
مرحوم به چورس و چورسیان علاقه داشت او بخشی از روزگارش را در سر چشمه ایشیق بولاغی و کوچه و باغهای چورس سپری کرده بود.و جا دارد یادی کنیم از مرحومه هاجر خانم مادر پاکدامن ایشان که شایسته زنی بود که حاج منصور آقا و دیگر فرزندانش را بزرگ کرده بود .
و ما همین طور نظاره گر از دست دادن یکایک این عزیزان بزرگواری هستیم.
یادش گرامی باد.
با سلام . حدود 5 ماه بود وب را باز نکرده بودم
و این اولین مطلب آذر ماه هست که شاید خواندن این شعار زیبا موجب بخشش غیبت حقیر از سوی خوانندگان محترم گردد.
مقدمه
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست
---------------------------------------------------------------------------------
اشعار ذیل از مولانا هست که یک خواننده افغانی هم این اشعار را خوانده و
با لهجه شیرینش این اشعار را شیرین تر کرده است.
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست
هرمردشتردار اویس قرنی نیست
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخدا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست
شعر : ” شمس تبریزی
--------------------------------------------------------------- “
و حال این شعر از
استاد شهریار:
در دیاری که در او
نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به
کسی کار کسی
هر کس آزار من زار
پسندید ولی
نپسندید دل زار من
آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به
چاه اندازد
هر که چون ماه
برافروخت شب تار کسی
سودش این بس که بهیچش
بفروشند چو من
هر که با قیمت جان
بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه
آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی
بازار کسی
من به بیداری از این
خواب چه سنجم که بود
بخت خوابیدهٔ کس دولت
بیدار کسی
غیر آزار ندیدم چو
گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار
گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشگم
به عزیزان آید
بارالها که عزیزی
نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و
وفا دارد از او
به هوس هر دو سه
روزیست هوادار کسی
لطف حق یار کسی باد
که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود
بار کسی
گر کسی را نفکندیم به
سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم
به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی
کاخ ستم
به که بر سر فتدم
سایه دیوار کسی
آیا به نظر شما خوانندگان محترم مشابهتی بین
گفتار مولوی و شهریار هست؟
حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر
نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان
وظیفهٔ زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست
یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان
چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم
دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان
بروز حادثه، اندر یم حوادث دهر
امید سعی و عملهاست، هم ازین، هم ازان
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران