نویسنده :مهرداد اشک9
تاریخ:1397/02/31-17:19
از شلوغی بیزارم!
احساسِ تنهاییم، روز به روز بیشتر می شود!
می توانم به شما که دوستان من هستید؛
و به شما که یک وبگرد هستید بگویم: خوبم!
اینطوری حداقل شاید حس خوبی به شما منتقل کنم!
امّا اگر حسِّ خوب می خواهید، می توانید از مضحک خارج بشوید،
شاید- امیدوارم چیز هایی باشد که حالتان را خوب کند!
اما من حالم خوب نیست!
به هزار و یک دلیل که نمی توانم به کسی بگویم!
امروز خسته به خانه برگشتم! مادرم به راحتی فهمید!
* چرا خسته ای؟ کمی برایش گفتم (فقط امروزم را)
عذر خواهی کردم! گفتم ببخشید نالیدم!
گفت: نه! خوب کاری کردی! «خیلی سخته کسی حرف آدمو نمی فهمه»
-
..... آره همۀ حرفم در این پست، همین یک جملۀ کوتاه مادرم بود!
کسی حرفم را نمی فهمد!
و این گلایه از دیگران نیست و یا یک توهین به فهم دیگران! نه!
من فقط احساس می کنم کسی من را نمی فهمد!
از شلوغی بیزارم!
نظرات( )