مرا خود با تو سری در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست...
مثل قدم زنی های عاشقانه که زیر باران بی چترش می چسبد
مثل باران که چرخه ی عشق را نامنظم میکند
مثل خیابان که در پاییز اصل و نسب میابد
مثل درختان که با باران عکس یادگاری میگیرند
مثل غم که راه خانه اش را گم میکند در باران . . .
مثل لبخند که پست میشود به لبهای آدمیان
مثل لیلی که شاید مجنون را زیر باران دید و عاشقش کرد . . .
مثل چتر که شکوفا میشود با باران
مثل ماشینها ، کوچه ها ، خیابان ها که تغییر میکنند
بی آنکه بخواهند باران حال همه را خوب میکند
و حتی اگر ندانند
و این اخلاق باران است
هوا را ببین . . .
هوا را ببین بخدا ،
خدا عاشق است . . .
به دو چشم مست تو
من ...
امشب ...
كافر می شوم...
بگذار مرا در جهنم نگاه تو بسوزانند...
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار
جهنماند
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
رسیدن رسم ما نیست
از زمان های دور در گوشمان فرو كردن
كه عشق یعنی نرسیدن
لیلی و مجنون
شیرین و فرهاد
خسرو و شیرین
دیگر با این وجود چه كسی برای رسیدن تلاش می كند
یكی بیاید این رسم لعنتی را بردارد
می خواهی ما شروع كنیم؟
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی | نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی | |
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را | چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی | |
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای | بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی | |
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی | بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی | |
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری | گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی | |
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی | پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی | |
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را | از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی | |
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی | تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی | |
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود | اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی | |
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را | صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی | |
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند | در کنف غنای او ناله آز میکنی |
کجای این شب غریبمو ؟
کجای این کرانه ی کبود ؟
کجای این شبی که از ازل
چراغ ماه قسمتش نبود
کجای این همیشه ابریم ؟
که اسمان نشان نمی دهد ؟
به گریه میرسم ولی سکوت
به گریه هم امان نمی دهد
کجای این شبم که می کشد
هوای گریه ام به نا کجا
از این خرابیم که می برد
به خانه ای که نیست ای خدا
کسی نمانده پا به پای من
مگر غمی که خانه زاد توست
مگر صدای سرمه ریز من که
شعر سر به مهر یاد توست
برای تومی نویسم
برای مهربانی چشمانت
برای صمیمیتی که در کلامت موج می زند
برای تو می نویسم
برای لبخند شیرینی که روی لبانت نقش می بندد
وبرای نهال مهری که درسینه ی پرمهرت
می روید...
فقط برای تو مینویسم!
که صدایت زیباترین ترانه هستی است
وبرای نامت که پراز رازورمز زیبایی است
فقط برای تو مینویسم...!
روزگار خود را چگونه میگذرانید؟
تـا چـنـد خـط بـرایـش درد و دل کـنـم!!!!!