مرا خود با تو سری در میان هست

وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست...



تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 | 11:51 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

بیستون هیچ،دماوند اگر سد بشود
چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست
هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

بی گلایل به در خانه تان آمده ام
نکند در نظر اهل محل بد بشود؟

تف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد
ناگهان آمد تا اسم تو ابجد بشود

ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد
- او فقط آمده بود از دل ما رد بشود-

تیشه برداشته ام ریشه خود را بزنم
شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود

باز هم تیغ و رگ و... مرگ برم داشته است
خون من ضامن دیدار تو شاید بشود...



تاریخ : شنبه 13 مهر 1392 | 11:27 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

حیف آن ها که بالشان دادم شاخه شاخه پریده اند از من
از رفیقان راه می پرسی؟ پیشترها بریده اند از من

هرچه دادند زود پس دادم هر چه را خواستند رو کردند
عشق را در سخاوتم روزی، به پشیزی خریده اند از من

کرمهایی که در تن خشکم شادمان می خزند و می لولند
سالها پیش در بهاری سبز، ریشه هائی جویده اند از من

خشکی ام را بهانه می گیرند که رهایم کنند و در بروند
خودشان نیز خوب می دانند، رگ به رگ خون مکیده اند از من

هر کجا از نفس می افتادند باز سنگ صبورشان بودم
گریه هایی به من فروخته اند، خنده هائی خریده اند از من

محو کردند رد پایم را که ندانی کجا گرفتارم
بعد تا هر چه دورتر بشوند، سمت دیگر دویده اند از من

چشم ها جور دیگری هستند، حرف ها روی دیگری دارند
وای هرجا که پا گذاشته اند، قصه ای آفریده اند از من



تاریخ : چهارشنبه 10 مهر 1392 | 03:37 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
شالم شال سرخ تو

موج موج موی تو

نرمترین حادثه

چه زیباست دور روی تو

 

افرین به اخرین شاهکار روی تو

توی اوج سادگی چه زیباست اندوه تو

وای که این واژه ها لالند در پیش تو

اه چه بد زخمیه که فردا کیست هم اغوش تو

 

اه که این لعنتی

این قرصهای افسردگی

رنگ به رنگ دوز به دوز

به باد داد ارام زندگیم



تاریخ : سه شنبه 9 مهر 1392 | 09:08 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
حالا دیگر
یک خط در میان گریه می‌کنم،
حالا دیگر
شانه‌هایم صبورتر شده‌اند
و با هر تلنگری که گریه می‌زند
بی‌جهت نمی‌لرزند!
انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانه‌ای
از چشم‌هایم نمی‌افتد
و پاییزِ من
اتفاق زردی‌ست
که می‌تواند
ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!
حالا تو هی به من بگو
بهار می‌آید...


تاریخ : یکشنبه 7 مهر 1392 | 04:17 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
تو؟؟!

حرفش را هم نزن...

خنده دار است اگر فکر کنی بعد از آن همه بی محلی، باز قدم به محله ای بگذارم

که تو در آن گذر می کنی...

آری هرگز قدم نمی گذارم. اگر هم که مرا دیدی، 

آرام و بی کلام رد شو، خیلی آرااااااام...

نمی خواهم با کوبیدن کفش هایت بر روی زمین، لرزه بر قلب من بیندازی.

هر چند که دیگر  هم چه فایده، دیر است، برای لرزیدن قلبی که مرده است...

پس فقط آرااااام رد شو...

و این هم آخرین جمله : تو را به خیر و ما را به سلامت...

اما نه تو خیری خواهی دید، و نه سلامتی روی به من می آورد.

تو را به خیر و ما را به سلامت...


س.ر.م



تاریخ : پنجشنبه 28 شهریور 1392 | 05:44 ب.ظ | نویسنده : سید رضا محدثی | نظرات
بی معرفت...

روزهایی که لحظه لحظه هایش را برای بودن با تو آرزو می کردم،

بی معرفت...

روزهایی که لحظه لحظه هایش را در غم دوری از تو سپری می کردم،

این ذهن مانده به عقب من، مانده در لحظه عاشق شدنم،

یادآور این نشد که:

معرفت در گرانی است که به هر کس ندهند

پر طاووس قشنگ است که به کرکس ندهند

تو، آری همین خود تو، کرکس تک تک لحظه های خوب من بودی

و من عاشقانه تو را همچون طاووسی می دیدم.

بی معرفت...


                                                 س.ر.م




تاریخ : پنجشنبه 28 شهریور 1392 | 02:33 ب.ظ | نویسنده : سید رضا محدثی | نظرات

در استکان من غزلی تازه دم بریز

مشتی زغال بر سر قلیان غم بریز

هی پک بزن به سردی لبهای خسته ام

از آتش دلت ســــــــــــــــر خاکسترم بریز

گیرایی نگاه تـــــــــو در حد الکل است

در پیک چشمهای ترم عشوه کم بریز

وقتی غرور مرد غزل توی دست توست

با این سلاح نظم جهان را به هم بریز

بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کـــــــــــــــن

هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز

لطفا اگر کلافه شدی از حضــــــــور من

بر استوای شرجی لبهات سم بریز...!



تاریخ : شنبه 23 شهریور 1392 | 09:35 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
دل ساده...

برگرد و در ازای یه حبه کشک سیاه شور

گنجشک ها را

از دور و بر شلتوک ها کیش کن

که قند شهر

دروغی بیش نبوده است...


حسین پناهی



تاریخ : چهارشنبه 20 شهریور 1392 | 11:07 ب.ظ | نویسنده : سید رضا محدثی | نظرات
زندگی دیکته گفت و ما همش غلط پشت غلط

عشق نوشتیم با الف، نقطه گذاشتیم ته خط

من از اول همه جا نشوندن آخر کلاس

حالا میگن یکاری کن، میگن حسابت با خداس

خدا اجازه من دلم، بسته به زنجیر غمت

نگا نکن به جرم من، نگا بکن به کرمت

خونه بی چراغ من، از تو همیشه روشنه

ببخشش چندم تویه، توبه ی چندم منه

تو بهترین رفیقمی، نمیشه از تو دل جدا

گمم نکن تو تاریکی، دستم ول نکن خدا

خدا اجازه من دلم، بسته به زنجیر غمت

نگا نکن به جرم من، نگا بکن به کرمت

نگا بکن به کرمت...

 
               متن ترانه بسیار زیبای رضا صادقی با نام:

با اجازه خدا









تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1392 | 10:46 ب.ظ | نویسنده : سید رضا محدثی | نظرات

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل


برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می‌دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.


اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو




تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1392 | 05:02 ب.ظ | نویسنده : سید رضا محدثی | نظرات
تعداد کل صفحات : 19 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات