مرا خود با تو سری در میان هست

وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست...



تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392 | 11:51 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

وقتی می خواهم برای آمدنت بشمرم تا 10

انگش هایم لج می كنند ...

انگشت كوچكم زانوی غم بغل می گیرد...

اما...

من كه می دانم

تو كه باشی

می دوند برای گرفتن دست تو



تاریخ : شنبه 9 شهریور 1392 | 03:40 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد

هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد

 

روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

 

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد

 

خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد

 

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد

 

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد



تاریخ : شنبه 9 شهریور 1392 | 07:13 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

بـه شـــوق ِ دیــــدارت ..
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و پلک هـایـم
..



تاریخ : جمعه 8 شهریور 1392 | 03:11 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو می نوشتم ، تو را می سرودم

مانده بودی اگر ، نازنینم ، زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت ، با حضور تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پرشکسته ، مانده بودی اگر ، بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان ، مانده بودی اگر ، همسفر داشت

هستیم را به آتش کشیدی ، سوختم من ... ندیدی ... ندیدی ...

مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر ، می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ، ستاره ، گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج باران ، در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر ، موج دریا ، تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر ، می سرودم

مانده بودی اگر ، نازنینم ، زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با حضور تو رنگ سحر داشت



تاریخ : جمعه 8 شهریور 1392 | 05:23 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

هر چه کردم نشوم از تو جدا  بدتر شد

و نرفت از دل من مهر و وفا ، بدتر شد

 مثلا خواستم این بار موقر باشم

 و به جای «تو» بگویم که «شما» ، بدتر شد

 این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد

 بلکه برعکس ، فقط رابطه ها بدتر شد

 آسمان وقت قرار من و تو ابری بود

 تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد

 چاره دارو  و دوا نیست که حال بد من

 بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد

 روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت

 آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد



تاریخ : جمعه 8 شهریور 1392 | 03:12 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را ...

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد !

زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده کوچک

آن هم از دست عزیزی که برایت

هیچ کس چون او گرامی نیست

بی گمان باید همین باشد ...

 " مهدی اخوان ثالث "



تاریخ : پنجشنبه 7 شهریور 1392 | 05:10 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
برام هیچ حسی شبیه تو نیست

كنار تو در گیر آرامشم

همین از تمام جهان كافیه

همین كه كنارت نفس میكشم ......

 

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی

تماشهای تو عین ارامشه

تو زیباترین ارزوی منی...................

 

منو از این عذاب رها نمی كنی

كنارمی ...به من .....نگاه نمیكنی

 

تمام قلب تو به من نمیرسه

همین كه فكرمی برای من بسه

 

از این عادت با تو بودن... هنوز

ببین لحظه لحظه ام ... كنارت خوشه

 

همین عادت با تو بودن .. یه روز

اگه بی تو باشم منو میكشه

 

یه وقتایی انقدر حالم بده

كه میپرسم از هر كسی حالتو

 

یه روزایی حس میكنم پشت من ....

همه شهر میگرده دنبال تو



تاریخ : پنجشنبه 7 شهریور 1392 | 09:01 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات

زلیخا، به جان یوسفت قسمت میدهم،



راستش را بگو:



به خدایت چه گفتی که خودش، اینطور پا درمیانی کرد؟؟؟



تاریخ : پنجشنبه 7 شهریور 1392 | 07:28 ق.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
روزگارا….
تو اگر سخت به من میگیری،
 باخبر باش که پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند
 
لیک باور دارم….
 دلخوشیها کم نیست….
زندگی باید کرد
 


تاریخ : چهارشنبه 6 شهریور 1392 | 08:56 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتی

تورا گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم


دلم تنهاتر از تنها تر از تنهاییت را دید

تو را یکتا لقب دادم،تورا عرفان صدا کردم


کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی

پریشان بودم ای دریا تورا طوفان صداکردم


تورا در تابش بی خواهش خورشید فهمیدم

تورا در بارش آرامش باران صدا کردم


صدا کردم صداکردم صدایم را غمت لرزاند

تو را نالان،تو را لرزان تورا از جان صدا کردم


تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهی

تو انسان آفریدی... مثل یک انسان صداکردم


سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دل

سلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل


سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقت

دلم آرام شد در ساحل آرامش عشقت


 



تاریخ : چهارشنبه 6 شهریور 1392 | 06:52 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
تعداد کل صفحات : 19 :: ... 3 4 5 6 7 8 9 ...
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات