درخت چای
| ||
|
همیشگی نیست ولی خیلی دوستش دارم...وقتی خیلی خیلی خیلی دلم میگیرد و نمیدانم چرا... البته فقط این نیست. دیگر محرمها محرم نیست. نمیدانم چرا. شاید به خاطر اینست که فانتزی شده. نمیدانم چرا. این نوحهها و روضهها که نتواست اشک ما را درآرد. اما همیشه دود از کنده بلند میشود. به قول امروزیها همه چیز قدیمیاش... آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک تنت به سوز و گداز تو گرم راز
و نیاز سوی خیام حرم دو چشم تو مانده
باز آه از آن ساعتی که با تن چاک
چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک آمده از خیمه گه خواهر غم
دیده ات دید که شمر از جفا نشسته بر
سینه ات آه از آن ساعتی که با تن چاک
چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود
روی خاک گفت بده مهلتی تا برسم بر سرت برادرم تشنه است مبر سر از
پیکرش برچسب ها: آه از آن ساعتی، اشک، حسین، کربلا، فانتزی، دنبالک ها: دانلود فایل، [ یکشنبه 9 مهر 1396 ] [ 10:14 ب.ظ ] [
ا.ش چراغ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |