سیلی معلم را دوست دارم !
بهانه ی خوبی ست که میتوانی در میان همه ی دوستانت گریه کنی، بی آنکه کنجکاوانه دلیلش را مدام بپرسند
و هرگز نخواهند فهمید این کدام بغض بود؟
آنچه در مدرسه آموختیم، اگر اهمیتی داشت، تدریس نمی شد. هر چند تنها چیزی که حقیقتا آموختیم، نیاموختن بود.
کاش یاد گرفته بودیم، برای اینکه انسان باشیم، پذیرفتنِ همین که دیگران انسان اند، کفایت میکند.
کاش
به جای جدول ضرب، کسی به ما آموخته بود، چگونه نان را قسمت کنیم و عشق را و
هوا را ... و چه کار کنیم ، که مهتاب به همه برسد، زندگی به همه برسد.
کاش آموخته بودیم،
وقتی از کسی که خودِ تو شادش کرده ای شادی را بگیری، بسیار غمگین تر از گذشته خواهد شد....
بخاطر
همین از "دیدار" که بازمیگردیم، دلتنگتریم ... بخاطر همین همیشه شنبه ها
خسته تر از پنجشنبه ایم. حالا به گمانم عصر جمعه را بهتر بفهمی...
بخاطر همین ها ست، که دیدنِ یک "خوابِ خوب" ، از "کابوس" آزاردهنده تر است.
ترجیح میدهم هر شب کابوس ببینم. ترجیح میدهم هر صبح، نجات یافته از رنج ها باشم؛ نه اینکه هر بار گمت کنم...
کاش به جای لبخندها و کاغذ رنگی ها و سرودهای دروغین، به ما آموخته بودند،
که خوشحال بودن یعنی دلت، لبهایت را برای خندیدن متقاعد کند. خوشحال بودن یعنی اگه دلت گرفت، راحت گریه کنی.
آری میدانم؛ روزهای نسبتا خوبی خواهند آمد و من سرانجام گریه خواهم کرد، بعد از سالها...
و کاش حتی تو هم معنای این حرف را نفهمی.
پیش از آنکه از کسی حقیقت را سوال کنی، از خودت بپرس آیا تحملِ شنیدنِ آن را داری ...؟؟
حالا که این سطرها را برای تو مینویسم، نیمه شب است. خوابیدن آن قدر سخت شده، که بیدار شدن
نمی ارزد ........
#معین_دهاز
طبقه بندی: برای تو...،
تاریخ : چهارشنبه 8 فروردین 1397 | 10:51 ب.ظ | نویسنده : زهرا علی پور | نظرات
.: Weblog Themes By Pichak :.