روزی که شیخ دردِ دروغینِ دین نداشت
تعریف عمر را کسی از من سوال کرد
گفتم امانتی است که هرگز امین نداشت
ای کاش در مقابل ما ذره های پست
تقدیرِ روزگار دلی آهنین نداشت
از پس که عمرمان به تباهی گذشت و درد
حس میکنم که خلقتمان آفرین نداشت
خود را در آسمان به حقارت نمیرساند
ابلیس اگر به ذلت انسان یقین نداشت
#محمد شمس
طبقه بندی: دردناک وتلخ، شعر،
یک دل و این همه غم،وای به من...
طبقه بندی: دردناک وتلخ، تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
بعضی حرف ها گفتنی نیست!
ولی میدانم تو می شنوی...
بعضی حس ها...
می دونم تو میفهمی...
خدایا راستی...؟؟؟؟!
میدونم که میدونی...
میدونم که دیدی...
آقا اصلا
یه چیزی بگم و تمام
حال بد ما رو
به خوبیه حال خودت ،تغییر بده...
#سپیده رشیدی#
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زندگی، عشق، قوی باش...،
اوضاع همان طور ماند و دق نکردم!
همه مان اینگونه ایم.لحظه های گندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم!
اما میگذرد...
هیچ وقت حرف سربازی را که بدون پاهایش از جنگ برگشت را فراموش نمی کنم :
من فوتبالیست خوبی بودم!اولش برای پاهایم هرشب گریه می کردم،تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم.
پ.ن: گاهی اوقات یه اتفاقایی می افته واسه ادم که از شدت ناراحتی چن روز میره رو سایلنت و لال میشه.غم زده و داغون...
ولی به قول دیالوگ تقریبا مشهور شهرزاد :صب میشه این شب،باز میشه این در،صبر داشته باش...
من میتونم
از این روزا زیاده،می تونم . تموم میشه.
طبقه بندی: قوی باش...، دردناک وتلخ، زندگی،
ما هر کسی را
طوری می کشیم؛
بعضی از آن
ها را با گلوله
بعضی از آن
ها را با حرف
و بعضی ها را
با کارهایی که کرده ایم
و بعضی ها را
با کارهایی که تا به امروز برای آن ها نکرده ایم!
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زندگی،
اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت فقط یک دلیل دارد:تو جزو اولویت هایش نیستی...
پائولو کوئیلو
طبقه بندی: قوی باش...، ادم ها، دل، دلتنگی، دردناک وتلخ،
نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم نه این هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم میاندازد!
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
چطور میشود با حجم این خاطرات و دلتنگیهایی که روی دلم آدم سنگینی میکنند، مغازههای هفتتیر را گشت یا قیمت فلان مانتو را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟!
اصلا مگر میشود انقدر ساده حجم این بغض را که تمام این ماههای سال گوشه دلت نشسته است، نادیده گرفت؟
بغضی که هر آن، منتظر است تا از یک جایی خودش را پرت کند بیرون...
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!
طبقه بندی: دردناک وتلخ، برای تو...، دل،
او با صدایی پر از وحشت، داستان زنده ماندن این افراد را که جان سالم به در برده بودند برای بقیه نقل کرد و همه ی این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود.
مدیر شرکت، آن روز نتوانست به موقع سر کار خود حاضر شود چرا که روز اول کودکستان پسرش بود و باید شخصا در مهدکودک حضور می یافت.
شخص دیگری به خاطر اینکه آن روز نوبتش بود که کیک سر کار بیاورد، به خاطر خریدن کیک دیرتر به سرکار خود رسید و زنده ماند.
یکی از خانم ها دیرش شده بود، چون ساعتش سروقت زنگ نزده بود.
یکی دیگر، نتوانست به موقع به اتوبوس برسد.
و دیگری، غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر عوض کردن لباسش تاخیر کرده بود.
اتومبیل یکی هم هر چقدر استارت زده بود، روشن نشده بود.
یکی دیگر درست موقع خروج از منزل، به خاطر جواب دادن به زنگ تلفن، مجبور شده بود برگردد.
یکی دیگر به خاطر تاخیر بچه اش در حاضر شدن، نتوانست سروقت در محل کار خود حاضر شود. یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.
و اما یکی که مرا خیلی تحت تاثیر قرار داده بود، کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو که به تازگی خریده بود می پوشد. او مسافت زیادی را با وسایل مختلف طی می کند تا به موقع سرکار خود حاضر شود؛ اما قبل از اینکه به برج ها برسد، متوجه میشود که پاهایش به خاطر کفش های نواش تاول زده. او کنار یک داروخانه می ایستد تا یک چسب زخم بخرد و همین امر سبب زنده ماندنش می شود.
به همین خاطر هروقت در ترافیک گیر می افتم، آسانسوری را از دست می دهم، مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم و همه ی چیزهای کوچکی که آزارم می دهد، با خودم فکر میکنم که اینجا دقیقا همانجایی است که خدا می خواهد من در آن لحظه آنجا باشم.
دفعه ی بعد که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است، بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند، نمی توانید کلید ماشین تان را پیدا کنید، با چراغ قرمز روبرو می شودید، عصبانی یا افسرده نشوید، بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست....
طبقه بندی: دردناک وتلخ، داستان زیبا، تلنگر، قوی باش...، ادم ها، برای تو...،
طبقه بندی: دردناک وتلخ، شعر،
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
طبقه بندی: دردناک وتلخ، تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
میگویند تنهایی پوست آدم را کلفت میکند
میگویند عشق دل آدم را نازک میکند .
میگویند درد آدم را پیر میکند ...
آدم ها خیلی چیزها میگویند ،
و من ، امروز
کرگدن دلنازکی هستم که پیر شده است !
مهدی صادقی
ازباران های آرام
وبلاگ:http://raghsegandomzar.blogfa.com/
طبقه بندی: جملات تاثیر گذار، دردناک وتلخ،
هر مسئله چند وجه دارد در بر،
از منظر شعر...آه بیچاره درخت
از منظر جبر...آه بیچاره تبر
طبقه بندی: زندگی، دردناک وتلخ، تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
وقتی پرچم حضرت عباس(ع) و همراه اسرا آوردن تو قصر یزید
،
یزید پرچمو از دور دید به احترام پرچم پاشد ، وزیر پرسید
یا امیر چرا تا پرچم علمدار حسین (ع) دیدید پا شدید ؟؟؟؟؟
پرسید علمدار حسین (ع) چه كسی بود? جواب دادن: عباس(ع) برادر
حسین(ع) ابن علی(ع)
یزیدگفت : این پرچم و نگاه کن ...
تمام چوبه پرچم تیر و ضربه شمشیر خورده...
وفقط جای قبضه ی دست علمدار سالم هست،
این علمدار تا لحظه ایی که جوون تو بدنش بوده تا رمقه
آخر وفادار بوده و پرچم را زمین ننداخته ...
به راستی كه تا دنیا دنیاست دیگر مادری همچین فرزندی را
بدنیا نمیاره كه اینگونه شجاع و وفادار باشه ...
قربون داداشی برم، که امان نامه رو ندید رد کرد، شب آخر
وقتی همه اومدن از بین دو انگشت امام حسین (ع) جایگاهشون و تو بهشت ببینن نگاه
نکرد و رفت ....
امام گفت عباسم تو جایگاهتو نمیبینی ؟؟؟؟
حضرت عباس(ع) گفت بهشت من شمایید...
"اَلسَّلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَاالْفَضْلِ
الْعَبٰاس
طبقه بندی: دردناک وتلخ، داستان زیبا،
دخترﮎ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺩ
ﻣﯿﺸﻮﺩ،
ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻭﻗﻤﻘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ;
ﺁﻧﻄﺮف تر ﺷﻤﺮ ﺑﺎ ﻫﯿﺒﺘﯽ ﺧﺸﻦ، ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﻣﺎﻡ
ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ)
ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ ﻭﻧﻌﺮﻩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻄره ﺍﻱ ﺁﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻧﺖ
ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺭﺳﻴﺪ ،
ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ..
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ.
ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺮ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﻣﯽ ﺍﻳﺴﺘﺪ
ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: ﺑﻴﺎ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭ !!
ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ...
ﻭ ﺭﺟﺰ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
:
" ﺑﺨﻮﺭ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ " ﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ .
ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﻤﺮ ،
( ﮐﻪ ﺣﺎﻻ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﺯﺩﻩ)
ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ
.
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺍﺷﮏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ.
در ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
" ﺑﺎﺑﺎ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ "...
ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻖ ﻫﻖ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻀﺎ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ...
طبقه بندی: دل، تلنگر، عشق، داستان زیبا، دردناک وتلخ،
متنی فوق زیبا از زبان دکتر سمیعی:
من در ایران چیز های عجیبی دیدم....!
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد....!
از رز هلندی هم خبری نیست...!
اینجا عشق یعنی.....!
دوست داشتن یعنی کلاس گذاشتن برای همدیگر....!
مهربانی ات را میگذارند به حساب آویزان بودنت.....!
من در ایران نتوانستم به کسی بفهمانم دوست داشتن را به
حساب چیز دیگری مگذار ....!
ایرانیان جوانی نمیکنند پیرمرد و پیرزن های کم سن وسال
بسیار دارند......!!
ایرانیان عشق را با ماشین و لباس خوب انتخاب میکنند ..نه
با نیت خوب ...!!!!
ایران را دوست دارم ....!
اما.....
اینجا آدم همیشه دلگیر است!!!!
هنوز!!
در همین نزدیکی ما !!
مردی گوسفندی می کشد و خونش را به ماشین چند صد میلیونی
اش میمیالد!!
پسره پشت ماشینش می نویسد :بیمه قمر بنی هاشم:یا می
نویسد یا جد فلانی اما مثل یابو میراند...!!
هنوز برای ازدواج استخاره میکنند نه تحقیق!!
هنوز توی چاه پول میریزند و نامه عربی پست میکنند...!!
هنوز مردم چشم دیدن بوسه عشق را ندارند...!!
درحالیکه برای دیدن صحنه اعدام با شوق حاضر می شوند......!!
هنوز قبل از پدر شدن حتی یک کتاب تربیت کودک پارسی نمی
خوانند!اما هر شب در مسجد کلمات عربی که معنای انها را نمی دانند در قالب دعا بار
ها تکرار میکند!!!
در حالیکه تنها نان آور همسایه به علت بیماری و بی پولی
در حال مرگ است فرسنگ ها مسیر را جهت زیارت خدایی میروند که خودش گفته از رگ گردن
به شما نزدیک ترم........
هنوز بر آزادگی حسینی اشک میریزند اما حاضر نیستند یکروز
آزاده زندگی کنند....
زبانشان پر است از جملات زیبا اما عملشان سرشار از زشتی
وناپاکی است....
طبقه بندی: تلنگر، برای تو...، عشق، سخن زیبا، دردناک وتلخ،
پدرم میگفت: زن باید گیسوانش بلند و چشمانش درشت باشد!
مادرم، هرگز موى بلند نداشت
و چشمانش دلخواه پدرم نبود..!
مادرم میگفت: زیبایى براى مرد نیست..!!
مرد باید ،دستهایش زمخت ،
و گونه هایش آفتاب سوخته باشد..!
پدرم ،زیبا و جذاب بود،
نه دستان زمختى داشت و نه گونه هاى آفتاب خورده..!
ولى هرگز نگفتند،
كه زن باید عاشق باشد،
و مرد لایق..!
عشق را سانسور كردند..!
من سالها جنگیدم
تا فهمیدم كه بى عشق ،
نه گیسوان بلندم زیباست و نه چشمان سیاهم..!
و نه مردى با دستان زخمت و گونه هاى آفتاب سوخته ،
خوشبختیم را تضمین میكند..!
(فروغ فرخزاد)
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زیبا، محبت، عشق، برای تو...،
من می توانم تو را دوست داشته باشم یا از تو متنفر باشم ،
من می توانم سکوت کنم ، نادان یا دانا باشم ،
زیرا من یک انسانم و این ها صفات انسانی است.
و تو هم به یاد داشته باش:
من نباید چیزی باشم که تو می خواهی ،
من را خودم از خودم ساخته ام ،
تو را دیگری باید برایت بسازد.
به یاد داشته باش:
منی که من از خود ساخته ام ، آمال من است ،
تویی که تو از من می سازی آرزوهایت یا کمبودهایت هستند...
لیاقت انسان ها کیفیت زندگی را تعیین می کند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو می خواهی
و تو هم می توانی انتخاب کنی که من را می خواهی یا نه ...
ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه می خواهی .
می توانی دوستم داشته باشی همین گونه که هستم و من هم .
می توانی از من متنفر باشی بی هیچ دلیلی و من هم ،چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان هاست ، پس این جهان می تواند هر لحظه مالک احساسی جدید باشد.
تو نمی توانی برایم به قضاوت بنشینی و حکمی صادر کنی و من هم ،
قضاوت و صدور حکم بر عهده ی نیروی ماورایی خداوندگار است .
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می ستایند...
من قابل ستایشم و تو هم...
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاوری :
آن هایی که هر روز می بینی و مراوده می کنی همه انسان هستند
و دارای خصوصیات یک انسان ، با ظاهری متفاوت ، اما همگی جایزالخطا .
نامت را وقتی انسانی باهوش بگذار؛ اگر انسان ها را از پشت ظاهرهای متفاوتشان شناختی ، و یادت باشد که کاری نه چندان راحت است...
از زندگی هر آن چه لیاقتش را داریم به ما می رسد نه آن چه آرزویش را داریم...
**************************************************************
طبقه بندی: تلنگر، زیبا، سخن زیبا، دردناک وتلخ،
که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی،
چه نیازی ،
چه غمی ست ؟
طبقه بندی: دردناک وتلخ، تلنگر، حقیقت، تک بیتی و دو بیتی های زیبا، عکس،
اگر در روز رستاخیز
خداوند بگوید چه آورده ای؛
چه خواهی گفت؟
بایزید فرمود:
وقتی فقیری بر کریمی وارد میشود،
به او نمیگویند چه آورده ای.
میگویند چه میخواهی؟!
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زندگی،
**آری عشق همین است،عشق شکار را به شاهین،شاهین را به انسان و انسان را به صحرا تبدیل می کند.عشق سرب را به طلاتبذیل می کندو طلا را به زمین باز می گرداند**
**وقتی ما می خواهیم بهتر ازقبل باشیم همه چیزهای اطراف ما نیز بهتر از قبل می شود**
**هر که روی کره زمین است،نقش اصلی را در تاریخ جهان بازی می کندومعمولا خودش این را نمی داند**
**تو باید بدانی که هیچ گاه عشق،انسان را از دنبال کردن رویایش باز نمی دارد.اگر کسی از این کار دست بکشد دلیلش این است که عشقش واقعی نیست**
**هر جستوجویی با شانس تازه کار ها آغاز می شود. هر جستوجویی با آزمایش سخت پیروزمندان به اتمام می رسد**
**چشم هر کس نشان دهنده قدرت روح اوست**
اگر کسی بزرگترین گنج ها را داشته باشد و سعی کند به دیگران در این مورد بگوید،در اثر مواقع ،کسی حرفش را باور نمی کند....
کتاب:کیمیاگر
نویسنده:پائولو کوئیلو
طبقه بندی: تلنگر، برای تو...، حقیقت، سخن زیبا، دردناک وتلخ، زندگی،
لک صمنا و به خرمای لبت افطرنا
من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود.....
طبقه بندی: دردناک وتلخ، تک بیتی و دو بیتی های زیبا، دل،
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام…
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود…
طبقه بندی: عکس، عشق، محبت، زیبا، شعر، زندگی، خوشبختی...، داستان زیبا، دردناک وتلخ، تلنگر، ادم ها، دل،
میان دست هایم زمستانی هست
که پشت هر پاییز
بختِ عریانی ام را سفید می کند ..
بیهوده به پایم نشسته ای
من درخت بی بختم
که هر پاییز
عروس زمستان می شوم ..
{ کامران رسول زاده }
طبقه بندی: سخن زیبا، شعر، عشق، دردناک وتلخ،
ثبت احوال در شناسنامه ام
همه چیز را ثبت کرد...
جز ،احوالم...
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زندگی، عکس، زیبا، عشق، دلتنگی، قوی باش...، ادم ها، دل،
"حق الناس"
همیشه پول نیست!
گاهی
"دل" است...
دلی که:
باید بدست می آوردیم ونیاوردیم!
دلی که:
باید می دادیم و ندادیم!
دلی که:
شکستیم و رهاکردیم!
دلهای غمگینی که…
بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!
خدا…
ازهرچه بگذرد ازحق الناس نمی گذرد!!!
حواسمان باشد…
ﺑﺎ "ﺯباﻥ"
ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﺮﻓﺖ!
با ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ!
با ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ!
ﺑﺎ ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ ﺯباﻥ
ﻣﯿﺸود جدایی انداخت!
با زبان
میشود آتش زد!
با زبان
میشود آتش راخاموش کرد!
حواسمان به دلهایمان باشد: "آلوده اش نکنیم"
طبقه بندی: سخن زیبا، زندگی، دردناک وتلخ، حقیقت، برای تو...، دل، تلنگر،
.: Weblog Themes By Pichak :.