از کدام سویِ رودِ بزرگ بنا میکنند
ما به آب خواهیم زد..
ما
از پردههایِ تو در تویِ این تقدیرِ مزخرف
عبور خواهیم کرد...
#سیدعلی_صالحی
طبقه بندی: سخن زیبا،
طبقه بندی: زیبا، تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
یکدیگر را دوست دارند
هرگز پیر نمی شوند
آنها ممکن است
از سالخوردگی بمیرند
طبقه بندی: ادم ها،
سیلی معلم را دوست دارم !
بهانه ی خوبی ست که میتوانی در میان همه ی دوستانت گریه کنی، بی آنکه کنجکاوانه دلیلش را مدام بپرسند
و هرگز نخواهند فهمید این کدام بغض بود؟
آنچه در مدرسه آموختیم، اگر اهمیتی داشت، تدریس نمی شد. هر چند تنها چیزی که حقیقتا آموختیم، نیاموختن بود.
کاش یاد گرفته بودیم، برای اینکه انسان باشیم، پذیرفتنِ همین که دیگران انسان اند، کفایت میکند.
کاش
به جای جدول ضرب، کسی به ما آموخته بود، چگونه نان را قسمت کنیم و عشق را و
هوا را ... و چه کار کنیم ، که مهتاب به همه برسد، زندگی به همه برسد.
کاش آموخته بودیم،
وقتی از کسی که خودِ تو شادش کرده ای شادی را بگیری، بسیار غمگین تر از گذشته خواهد شد....
بخاطر
همین از "دیدار" که بازمیگردیم، دلتنگتریم ... بخاطر همین همیشه شنبه ها
خسته تر از پنجشنبه ایم. حالا به گمانم عصر جمعه را بهتر بفهمی...
بخاطر همین ها ست، که دیدنِ یک "خوابِ خوب" ، از "کابوس" آزاردهنده تر است.
ترجیح میدهم هر شب کابوس ببینم. ترجیح میدهم هر صبح، نجات یافته از رنج ها باشم؛ نه اینکه هر بار گمت کنم...
کاش به جای لبخندها و کاغذ رنگی ها و سرودهای دروغین، به ما آموخته بودند،
که خوشحال بودن یعنی دلت، لبهایت را برای خندیدن متقاعد کند. خوشحال بودن یعنی اگه دلت گرفت، راحت گریه کنی.
آری میدانم؛ روزهای نسبتا خوبی خواهند آمد و من سرانجام گریه خواهم کرد، بعد از سالها...
و کاش حتی تو هم معنای این حرف را نفهمی.
پیش از آنکه از کسی حقیقت را سوال کنی، از خودت بپرس آیا تحملِ شنیدنِ آن را داری ...؟؟
حالا که این سطرها را برای تو مینویسم، نیمه شب است. خوابیدن آن قدر سخت شده، که بیدار شدن
نمی ارزد ........
#معین_دهاز
طبقه بندی: برای تو...،
شاید برای شما 1000 یا 3000 تا ،یا 10 تا فردا باشه.
اما بعضی از ما فقط امروزو داریم و کاری که امروز میکنی مهمه و در این لحظه شاید تا بی نهایت.
من فقط بهترین لحظه هامو میبینم
چیز هایی رو که میخوام به خاطر بسپارم رو می بینم.
و چیزایی که دیگران از من به خاطر می سپارن.
اون وقت بود که فهمیدم لحظات خاص تا ابد ادامه دارن ،حتی بعد از اینکه تموم میشن ادامه دارن
هدف اونا هستن.
-کتاب/فیلم پیش از آنکه بمیرم
طبقه بندی: زندگی،
برچسب ها: دیالوگ فیلم یا کتاب، پیش از انکه بمیرم،
روزی که شیخ دردِ دروغینِ دین نداشت
تعریف عمر را کسی از من سوال کرد
گفتم امانتی است که هرگز امین نداشت
ای کاش در مقابل ما ذره های پست
تقدیرِ روزگار دلی آهنین نداشت
از پس که عمرمان به تباهی گذشت و درد
حس میکنم که خلقتمان آفرین نداشت
خود را در آسمان به حقارت نمیرساند
ابلیس اگر به ذلت انسان یقین نداشت
#محمد شمس
طبقه بندی: دردناک وتلخ، شعر،
در روبوسی های عید مواظب باشید شک بین دو و سه براتون حاصل نشه که اونوقت این مدلی میشید ... خخخ
سالِ ۹۵ جانِ عزیزم،
رو به پایانی،
تمام شدنت مبارک!
.
تشکر بخاطرِ همهء ۳۶۵ روزی که ساختی برایمان...
اما فصل سردت اصلا خوب نبود خبرهایش؛
یک روز خبرِ فوت محبوب های کشور به گوش میرسید،
و روز دیگر آوار شدنه سقف های گوناگون...
و یک روز خبرِ رفتنه عشق هایشان...
اما بی انصافی ست اگر از خوبی هایت هم نگویم
بزرگم کردی در این یک سال،
صبوری یادم داده ای...
فهمیدم نباید از سرنوشتی که برایمان ساختند پیروی کنم،
خودم سرنوشتم را بسازم!
فهمیدم مادر و پدر تنها آدم های باارزشِ تکرار نشدنی زندگی هستند!
امسال خیلی از اطرافیان و غریبه های هم نوعم را خوشحال کردم!
امسال درونِ تو فهمیدم خدایی دارم که با حرف های بنده هایش فرق دارد و حواسش به من است...
ممنونم از تو بخاطر این فهمیدن ها!
.
اما!یک سوال!
۹۵ جان تو کمرت درد نمیگیرد،
این همه آرزوی براورده نشده ب دوش میکشی و داری میروی!؟
حداقل به سالِ بعد بگو ما چشم انتظار برآورده شدن آرزوهایمان هستیم...
به سال بعد بگو
حالا که دارد می آید،عشق تمام آنهایی که رفته اند را هم با خودش بیاورد...
بیاورد تا همه چیز تکمیل شود!
آی ۳۶۵ روزِ دوست داشتنی،سفر ابدی ات به سلامت...
طبقه بندی: زندگی، حقیقت،
پاییز رفت و عشق در اقبال ما نبود
آن حس و حال خوب در احوال ما نبود
چندین و چند بار شمردیم جوجه را
آمارها مطابق امیال ما نبود
ما در پیاله عکس کسی را ندیده ایم
دیدار یار ، لایق امثال ما نبود
گفتند نیست هیچ نگاری در این دیار
گشتیم و یافتیم ! ولی مال ما نبود
گم کرده ایم راه و ... دروغ است هرکه گفت :
آن خط و خال عامل اغفال ما نبود
ما بافتیم از لب او شعرها ، ولی
آن شال ِ دور ِ گردن او شال ما نبود
امسال هم گذشت به هرحال ، بگذریم !
امسال هم گذشت ولی سال ما نبود ...
حامد نصیری
طبقه بندی: زیبا، شعر،
اگر عباس بماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند و اگر آب نماند ،عباس با چه رویی خودش را به خیمه ها برساند؟
آنچه اکنون در آغوش عباس است،فقط یک مشت آب نیست،حیثیت عباس است.
یک خواهش نگفته سکینه است که عالمی با آن برابری نمی کند.
آنچه اکنون در آغوش عباس است،عصاره حیات سی و پنج ساله عباس است،بهانه تولد عباس است،انگیزه حیات عباس است.
آنچه عباس امروز در نگاه حسین دید برای این فرمان یا خواهش،در همه عمر عباس بی سابقه بوده است:
_عباس جان !اگر می توانی کمی آب بیاور.
و عباس عاشق ،عباس ماموم،عباس مرید،عباس ادب،آب شده در مقابل این خواهش آب...
*نوشته:سید مهدی شجاعی*
بزرگی بین،جوانمردی نگر،غیرت تماشا کن
*****************************************************************
خوندن این کتابو به شدت توصیه میکنم.
طبقه بندی: زیبا، عشق، تلنگر، دل،
برچسب ها: عباس، تاسوعا، آب، ابوالفضل، سقا،
*اتماس دعا*
دختر بودن چه حرمتی دارد.
کاش می دانستند
امید از چشمانشان
شوق از خنده هایشان
و عشق از بودنشان
آغار میشود.
دختران سرزمین من کاش می دانستند
هر رنگی شدن افتخار نیست.
هر حرفی زدن با هر لحنی ،نشانه آزاد بودن نیست.
کاش می دانستند
اعتماد،تکیه گاه ،حامی،گاهی
از دامن یک دختر می آید
از دامن یک مادر
یک زن.
دختران سرزمین من ،
کاش...
کاش...
کاش...
*عادل دانتیسم*
ولادت حضرت معصومه و روزمون مبارک...
طبقه بندی: شادی، خوشبختی...، زندگی،
از خواب بیدار شدم.ساعت "سه" صبح بود،خواستم باز بخوابم ،ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
چراغو روشن کردم و نشستم روی تخت.
به دور و برم نگاه کردم،به کتاب خونه وبه فیلمای کنار میز.
نمیشد با کسی حرف بزنم یا به کسی پیام بفرستم.سرمو چرخوندم و خوب به دور و برم نگاه کردم.ولی وقت مناسبی برای هیچ کاری نبود.
.
.
.
یه زمان هایی هس که مثله ساعت "سه"صبح میمونه!
هر کاری میکنی تنهایی و بدتر اینکه "تنهاییتو"...نمیتونی با هیچ چیزی پر کنی...
طبقه بندی: دل، دلتنگی، زیبا،
یک دل و این همه غم،وای به من...
طبقه بندی: دردناک وتلخ، تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
امشب من از خدای خودم خواستم سه چیز
اول تو را ،دوباره تو را،باز هم تو را..
طبقه بندی: تک بیتی و دو بیتی های زیبا،
بعضی حرف ها گفتنی نیست!
ولی میدانم تو می شنوی...
بعضی حس ها...
می دونم تو میفهمی...
خدایا راستی...؟؟؟؟!
میدونم که میدونی...
میدونم که دیدی...
آقا اصلا
یه چیزی بگم و تمام
حال بد ما رو
به خوبیه حال خودت ،تغییر بده...
#سپیده رشیدی#
طبقه بندی: دردناک وتلخ، زندگی، عشق، قوی باش...،
بسیاری از انچه امروز داریم همان دعا هایی بود که فکر میکردیم خدا آنها را نمی شنود...
طبقه بندی: زندگی، جملات تاثیر گذار،
با درد عمیق دل من
تو دیدی مردم که چه کردن
تو پیش غرورم نشستی
تو زخمای قلبم رو بستی
تو زخمای قلبم رو بستی
شکل رفتن این روزگار
منو تو گریه تنها نزار
منو از ادما پس بگیر منو دست خودم نسپار
منو دست خودم نسپار
جز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد
زندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
من هنوز همون درد دیروزم آدمه همیشه
هیشکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه
اوضاع همان طور ماند و دق نکردم!
همه مان اینگونه ایم.لحظه های گندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم!
اما میگذرد...
هیچ وقت حرف سربازی را که بدون پاهایش از جنگ برگشت را فراموش نمی کنم :
من فوتبالیست خوبی بودم!اولش برای پاهایم هرشب گریه می کردم،تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم.
پ.ن: گاهی اوقات یه اتفاقایی می افته واسه ادم که از شدت ناراحتی چن روز میره رو سایلنت و لال میشه.غم زده و داغون...
ولی به قول دیالوگ تقریبا مشهور شهرزاد :صب میشه این شب،باز میشه این در،صبر داشته باش...
من میتونم
از این روزا زیاده،می تونم . تموم میشه.
طبقه بندی: قوی باش...، دردناک وتلخ، زندگی،
تو بگی نه...
نخواد و تو بگی،آره
تمومه...
همین که
اول و آخر تو هستی
به محتاج تو ،محتاجی
حرومه...
پ.ن1:
چن وقتی دچار دل گرفتگی شدید شده بودم،از اون مدلاش که تا دو هفته فکر و روحمو داغون کرده بود.
شده بودم جهنم.با هرچیزی تلاش میکردم تا فراموش کنم،ولی نمیشد ،باید به خودم می یومدم.
واسه همین نشستم فکر کردم.به این نتیجه رسیدم روزای تیره و تار سهم همیشگیه ادماس،واسه اینکه به خودشون بیان.
باید از بین این روزا رد شد تا به روزای روشن برسی...
البته ناگفته نمونه که سهم آدمای خوب و روشن زندگیمو برای خوب شدن حالمو نمیتونم نادیده بگیرم...
خدایا مواظب حال تک تک بنده هات باش.
دوستت دارم
.
.
پ.ن2:
پ ن:
به علت امتحاناتتا یه مدتی اینجا نمی یام...
طبقه بندی: زندگی، خوشبختی...،
خدایا شکرت که اون دعامو برا آورده نکردی...
پ.ن:
امروز روز اول ماه رمضون هست،
ماه رمضونمون مبارک.
امیدوارم قدر تک تک ثانیه های این ماه قشنگو بدونیم...
طبقه بندی: خدا...، خوشبختی...،
آتش و آب و آبرو باهمهر سه گشتند، در سفر،همراه
عهد کردند،هر یکی گم شدبا نشانی از خود، شود پیدا
گفت آتش به هرجا دود استمی توان یافت مرا آنجا
آب گفتا ، نشان من پیداستهر کجا باغ هست و سبزه بیا
آبرو رفت و گوشه ای بگرفتگریه ای سر داد،گریه ای جان کاه
آتش آن حال دید و حیران شدآب در لرزه شد، ز سر تا پا
گفتش آب که گریه تو ز چیست؟آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه ای به خویش آمددیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگاه داریدگر شوم گم، نمی شوم پیدا
《رهی معیری》
.: Weblog Themes By Pichak :.