خدا را دوست بدار ...
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . .
پرواز با تو باید
گر پر شکسته در باد
آغاز هر کجا شد
پایان هر کجا باد
گر تابش از تو باشد
خورشید بی فروغ ست
از چشم من چنین ست
گر پوچ ، یا دروغ ست
آنکه شاد آمد و دستی به دل ما زد ورفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد ورفت
خواست تنهایــی ما را بــه رخ ما بکشد
طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من !
صدای نفس هایم کند گشته ولی هنوز رمقی باقیست
زندگی می گذرد با تمام خوبی ها و بدی
پس مگذار که او تو را به حرکت درآورد
تنها بودن ، قدرت میخواهد...
و این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت تنهایت نمی گذارم...