بهارانه3 بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم درباره وبلاگ عاشق ترین مرد،آدم بود که بهشت را به لبخند حوافروخت... ............................................. .خدایا آیا تا به حال به این موضوع فکر کردی که شاید... شیطان عاشق حوا بود که به آدم سجده نکرد مدیر وبلاگ :یه دوست خوب مطالب اخیر آرشیو وبلاگ نویسندگان
زَرتُشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتی یا مَزدَیَسنا و سراینده گاثاها کهنترین بخش اوستا است.
زرتشت توجه مورخین معاصر را حداقل به دو دلیل جلب کرده است: یکی مبدل شدن زرتشت به شخصیت ای افسانهای است چنانچه در طی سالهای ۳۰۰ قبل از میلاد تا ۳۰۰ بعد از میلاد اعتقادات مبنی بر اینکه او از علوم غیبیه مطلع بوده و از رسوم جادوگری آگاه، رایج شده بود. دیگر برداشت یکتاپرستانه او از خدا بوده که باعث گمانه زنیهای مورخین معاصر در مورد تأثیرپذیری مسیحیت و یهودیت از تعلیمات زرتشت شده است. بررسی زندگی زرتشت با دشواریهایی روبرو است که باعث شده مورخین در بهترین حالت زندگینامههایی که از او نوشته شده را سست و در بدترین حالت آن را گمانه زنی محض بخوانند: یکی از این دشواریها پاسخ به این سؤال است که چه بخشی از دین زرتشتی از دین قبیلهای که زرتشت در آن بزرگ شده آمده و چه بخشی از آن ناشی از دریافتهای مذهبی و تعلیمات او میباشد؟ سؤال دشوار دیگر این است که دین زرتشتی دوره ساسانی تا چه حد دقیق تعلیمات زرتشت را حفظ کرده بود؟ سؤال دیگر اینکه، متون بدست رسیده از این آیین مانند اوستا و گاتاها، کتب نوشته شده به زبان پهلوی، و نوشتههای نویسندگان یونانی، تا چه حد تصویر دقیقی از نظریات زرتشت ارایه میکنند؟ ریشه و معنای نامدر اوستا زَرَت اّشْتَرَ است. بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زرتشتر مینامد. از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است. البته بیشتر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمدهاست ولی اینکه چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست. در جزء دوم این نام اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که نام وی با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی میدهد و به همان معنی است که امروز در فارسی میباشد . در گذشته برای شتر از آن جهت که حیوان بسیار مفیدی بود ارج و منزلتی خاص قائل بودند و بر نوزادان خود نام شتر را با پسوندهای خاص بر نوزادانشان مینهادند. همچنین در نوشتههای تخت جمشید از شتر به عنوان هدیهای که به داریوش اهدا میشد نام برده شدهاست. برای نمونه فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است. گاه نیز نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده میشود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد میشود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویند که به معنی خاندان سفید است . نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را میدهد. اسپیتامه نام خانوادگی زرتشت بودهاست. در بند دوی همایشت آنجا که همای مقدس همچون دوستی به زرتشت نزدیک میشود وی را محترمانه با این نام خطاب میکند.
در بین یونانیاندر زبان یونانی استرا(ástra) به معنی ستارهها و زوروس (zōrós) به معنی ضعیف نشدهاست. این کهنترین معنی نسبت داده شده در زبان یونانی است. دینون یونانی آنرا به «ستاینده ستاره» ترجمه کردهاست.بارتولومه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پیر» معنی کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست. امروزه در منابع اروپایی، به پیروی از زبان یونانی، نام او زرواستر خوانده میشود.
زمان زرتشتزمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. درباره تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس و هرمی پوس نوشتهاند که زرتشت پنج هزار سال پیش از جنگ تروا میزیسته است. دیوجانس لائرتیوس نیز به روایت از هردمودروس و کسانتوس همین دیدگاه را بازگو کردهاست. روایات ایرانی، که برپایهٔ منابع پهلوی مانند بندهشن و ارداویرافنامه تکیه دارند و پس از زوال نفوذ آیین زرتشت نوشته شدهاند، زایش زرتشت را سه قرن پیش از اسکندر مقدونی میدانند. این روایت به وسیلهٔ بیرونی و مسعودی و دیگر نویسندگان ایرانی پایدار ماند و تا قرن گذشته نیز اعتبار خود را حفظ کرد. راه درست رفتن و به نتیجه رسیدن این است که گفتهها و نوشتههای دانشمندان پیش از مسیح یونان را که نزدیک به ۲۵۰۰ سال از ما جلوتر بودهاند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهی داشتهاند را بررسی کنیم و از روی آنها به چگونگی این راز کهن پی بریم.
اکزان توسنخستین مورخ یونانی که از زرتشت نام برده و زمانش را تعیین کردهاست، اکزان توس (به انگلیسی: Xantus) یا خسانتوس لیدیایی میباشد که در قرن پنجم پیش از میلاد میزیست[۱۲] او در سدهٔ پنجم (۵۰۰-۴۵۰) پیش از میلاد مسیح میزیسته و نویسندگان دیگر از گفتههای او یاد کردهاند. دیوژن لرتیوس (به انگلیسی: Diogenes Lartius) یونانی، در سالهای نزدیک به دویست و ده (۲۱۰) پس از میلاد مسیح، پس از ذکر سخنانی از اکزانتوس در دو نسخهٔ دستنویس، زمان زرتشت را با شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) و در نسخهٔ دیگر با شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به سوی یونان یاد کردهاست. در خبر دیوژنس لرتیوس، شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) از دو راه دارای ارزش است.
از این گفتهها چنین بر میآید که رای دیوژنس ششهزار سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به یونان بوده و خواستهاست با یادآوری از این شمارههای هماهنگ، زمان پیغمبر ایران را نشان دهد. چون لشکریان خشایارشا که در سارد گرد آمده بودند در بهار سال چهارصد و هشتاد (۴۸۰) پیش از میلاد مسیح بو یونان روی آوردند، پس زمان زرتشت از روی شمارهٔ ششهزار، نزدیک به ششهزار و چهارصد و هشتاد (۶۴۸۰) سال پیش از میلاد مسیح میرسد. از سوی دیگر چون گرفتن ترویا و افتادن آن به دست یونانیان در سال هزار و یکصد و هشتادوچهار (۱۱۸۴) سال پیش از میلاد مسیح میشود. همانگونه که میبینیم نتیجهٔ این دو گفتار با اندک ناسازگاری نشاندهندهٔ یک زمامن است که نزدیک به ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را نشان میدهد. بیگمان سرچشمهٔ این دو خبر یکی است و این ناسازگاری اندک در برابر روزگاری بس دراز که از هشتاد و پنچ سدهٔ پیش یاد میکند، چندان ارزشی ندارد و به پایهٔ کار سستی نمیرساند. در اینجا باید این را یادآور شویم که این شمارهها زمان زاییده شدن زرتشت را نمینمایاند، بلکه زمان زندگی او را نشان میدهد. چون آوازهٔ زرتشت از سی سالگی به بالا بوده که به پایهٔ راهنمایی مردم رسیده است، از این رو باید سالهای زندگی او را در آغاز این شمارههایی که یاد شد، دست کم نزدیک به چهل سال بدانیم. با این روش، زمان پیدایش او از روی شمارهٔ ششهزار اکزانتوس، نزدیک به ۶۵۰۰ و از روی شمارهٔ پنجهزار (۵۰۰۰) هرمودوروس، بیش از ۶۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح میشود.
شاگردان افلاتونافلاتون دانشمند نامی یونان در سال ۴۲۹ پیش از میلاد مسیح به دنیا آمد و در سال ۳۴۷ پیش از میلاد درگذشت. کتابی است وابسته به او که به نام آلکیبیادس (به انگلیسی: Alkibiades) میباشد. شاگردانش در زیرنویسهاو یادداشتهایی که به این کتاب نوشتهاند، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از مرگ افلاتون یاد کردهاند. چنانکه میبینیم این گفتهها نیز زمان زرتشت را نزدیک به ۶۵ سده پیش از میلاد مسیح به عقب میبرد و از نوشتههای اکزانتوس پشتیبانی میکند. شاگردان افلاتون که از زمان زرتشت یاد کردهاند، به نام ارتویا ارستاتالیس (ارستو)، اودوک سوسس (به انگلیسی: Euduxus)، هرمودوروس (به انگلیسی: Hermodoros) میباشند. گفتههای این دانشمندنان در کتابّای نویسندگان نیز به جا مانده. از آن جمله، یکی پلینیوس (به انگلیسی: Plinius) رومی است که به پلینی بزرگ نیز یاد شدهاست. این دانشمند در سال ۲۳ پس از مسیح چشم به جهان گشود و در سال ۷۹ مُرد. از این دانشمند کتاب بزرگی به نام تاریخ طبیعی به جا مانده. پلینیوس در این کتاب مینویسد اودوک سوس و ارستاتالیس (ارستو)، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از افلاتون دانستهاند. خود پلینی بر این گفتهها میافزاید، موسی چندین هزار سال پس از زرتشت بودهاست. آنچه بیان شد، گفتههای اودوکوس و ارستو بود در کتاب پلینی. گفتههای هرمودوروس شاگرد دیگر افلاتون نیز که زمان زرتشت را از ۶۲۰۰ پیش ازمیلاد بالاتر میبرد، در بحش مربوط به اکزانتوس بیان شد.
هرمیپوسپلینیوس رمی یا پلینی بزرگ در همان کتاب تاریخ طبیعی خود میگوید: بنا به گفتٔ هرمیپوس (به انگلیسی: Hermippus)، زرتشت پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا میزیسته است. هرمیپوس از دانشمندنان بزرگ یونانی بوده که در سالهای نزدیک به ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح به سر میبردهاست.
پلوتارخوسپلوتارخوس (به انگلیسی: Plutarkhos) یا پلوتارک یونانی که در سال ۴۶ پس از مسیح زاده شد و در سال ۱۲۵ در گذشتهاست، زمان زرتشت را پنج هزار سال پیش از جنگ ترویا یاد میکند.
تئوپومپوسدر کتاب «پیشگفتاری بر اوستا» بنا به گفتهٔ تئوپومپوس از مردم خیوس (Khios) (همزمان فلیپ و اسکندر)، زمان زرتشت را پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا مینویسد و بنا به گفتهٔ اودوکسوس، آن را شش هزار سال پیش از افلاتون یاد میکند و مینویسد:
سوئیداسسوئیداس یونانی در سالهای نزدیک به ۹۷۰ پس از مسیح میزیسته. فرهنگی از او مانده که نام بسیاری از مردمان نامی روزگاران گذشته در آن یادشده. در این کتاب از دو زرتشت نام میبرد. یکی دانای پارس و ماد که پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا میزیسته و دیگری اخترشناسی در زمان نینوس.
منابع ایرانی پهلوی و پس از اسلامدر اوستای قدیم به زمان ظهور زرتشت اشارهای نشدهاست. اما این مطلب، در دو رسالهٔ معروف پهلوی، یعنی بندهشن (کتاب آفرینش) و ارداویرافنامه، که هر دو در سدهٔ نهم و دهم میلادی تنطیم شدهاند، مورد بحث قرار گرفتهاست. در کتاب بندهشن آمدهاست که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر میشود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کردهاست، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد.[۱۴] مورخان ایرانی دورهٔ اسلامی مانند مسعودی و بیرونی، که جز منابع پهلوی اطلاعات دیگری در دست نداشتند، بعثت زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از حمله اسکندر ذکر کرده و آن را ۵۵۸ پیش از میلاد دانستهاند.[۱۵]
اوستاشناسان و خاورشناساندیدگاه دیگر دربارهٔ زمان زرتشت، متعلق به بیشتر پژوهشگران و دانشمندان پارسی هند نظیر جمشید جی کاتراک میباشد که زادروز زرتشت را حدود ۶۶۰۰ سال پیش از میلاد ذکر کردهاند نظر دیگری که توسط یکی از نویسندگان دانشپژوه پارسیان هند است بیان میکند که از روی ستارهشناسی و اخترشماری، زرتشت ۷۱۲۹ سال پیش از مسیح به دنیا آمده و تا سال ۷۰۵۲ پیش از مسیح زنده بودهاست. صراحت و قطعیتی که روایات سنتی به تثبیت دورهٔ زندگی زرتشت در سیصد سال پیش از اسکندر دادهاند، سبب شد که بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند. از آنجا که بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، مبنای کار را روی مقارن بودن زرتشت با ویشتاسب، پدر داریوش قرار دادهاند، نتیجه کار آنها یکسان است. چنان که هرتل و هرتسفلد که از شباهت اسمی استفاده کرده، پدر داریوش را با ویشتاسپ یکی دانستهاند، ناگزیر، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد میپندارند. البته زمان پیدایش آیین زرتشتی، چندان در روایات سنتی پهلوی قابل اعتماد نیست. چون، با توجه به این که همه مورخانی که زمان زرتشت را بین شش تا هفت هزار سال پیش از میلاد ذکر کردهاند، در عهد هخامنشی میزیستند، اگر زرتشت در دوران هخامنشیان ظهور میکرد، باید آنها از آن اطلاع میداشتند. حتا ادعا شدهاست که اودُخوس و برخی دیگر، ۲۱ نسک اوستا را هم مطالعه کرده بودند. با این وجود، چطور ممکن است هردودت، مورخ سرشناس یونان که مقارن داریوش بزرگ میزیستهاست و حتی از بیان جزئیترین موضوعات تاریخ ایران هم هرگز امتناع نکرده، از معاصر بودن زرتشت و پدر داریوش، آگاه نبوده باشد و یا اگر بوده، در امر به این مهمی به سکوت گذرانده است؟ از سوی دیگر، کسانی چون وندیشمن، ویلیام گیگر، تیل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد مایر، کریستن سن، مری بویس، ابراهیم پورداود و شاپور کاووسجی روایات سنتی را از همه جهات با دلایل قاطعی رد کردهاند.
زبانشناسیبررسیهایی که در صد و پنجاه سال پیش، نخست در اروپا و پس از آن در آمریکا در زمینهٔ ادبیات و مذاهب و زبانهای خاوری انجام شده، این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاست. زبان اوستایی خویشاوند زبان سانسکریت است. گاتاها یا سرودهای مقدسی که بهدست زرتشت ساخته شدهاند، طنینی عتیق همانند سرودهای ریگودا، دارند. همچنین نزدیکی محسوسی میان دستور زبان و وزن و سبک سرودهای ریگ - ودا، و دستور زبان و وزن و سبک گاتاهای زرتشت موجود است، و در حقیقت ساختمان صرفی زبان گاتاها از ساختمان صرفی سرودهای ریگ - ودا، ابتداییتر و سادهتر است. در هر حال اکنون این دیدگاه وجود دارد که تصنیف گاتاها نمیتواند به طور جداگانه و در یک فاصله زمانی دور از زمان تصنیف وداها صورت گرفته باشد، و عصر زرتشت را حداقل یک هزار سال پیش از مسیح میدانند.[۲۵]
خاستگاه زرتشتاز این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در «ایرانویج (اَریّانَ و یَوچَه)» در ساحل رود «دائیتی» در سرزمین قبایل ایرانی زاده شد. در زامیادیشت زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه «کوسَویّ» (که ممکن است همان دریاچه هامون باشد) است. به هر تقدیر ناحیه «ایرانویج» گاه خوارزم پنداشته میشود و گاه آن را آذربایجان و بعضاً به سبب مراسمی مذهبی که در ستایش «اَرُدویسورااناهیتا» میشود آن را در سیستان ذکر کردهاند.همچنین هندشناسانی مانند مایکل ویتزل سرزمین اصلی وی را کوهستانهای سرد افغانستان مرکزی دانستهاند. اما در یسنا اشاره میشود که زرتشت یا بزرگترین رهبر روحانیت زردتشتی در جایی به نام «رقاً دفن است بندهشن این»رقاً را همان ری میداند.در قرن ۱۰ میلادی نویسنده ایرانی محمد الشهرستان که اصلیتش از ترکمنستان بود پیشنهاد کرد که پدر زردتشت از آتورپاتکان و مادرش از ری بوده است.در هر صورت زرتشت از سرزمینی کهنی برخاست که مردمانش آریایی بودند. در زادسپرم (۱۵/۱۰)، زادگاه زرتشت در مکانی در چیچست در نظر گرفته میشود. چیچست، در اوستا، نام دریاچهای اسطورهای در شرق ایران است. همچنین بسیاری از خاورشناسان غربی مانند آنکتیل دوپرن بلخ را زادگاه زرتشت دانستهاند.
تبار و خانواده زرتشتمسعودی ضمن بیان سلسله نسب زرتشت، جد پدری زرتشت را فردی به نام پورشسف دانستهاست. مادر او دُغدو و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان (زرتوشتره سپیتامه) بود. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندانی نژاده و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست. زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووی نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بودهاست. زن نخست او پسری به نام ایسَتواسْتَرَه و سه دختر به نامهای فرینی و ثریتی و پورچیستا داشت. در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد میکند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپه (جاماسب) مینامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهای اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده؛ و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشتهاست. نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوی مانگهه (میدیو ماه) بود، که فروردین یشت از او نام میبرد. وی در روایات سنتی، پسر عموی زرتشت به شمار آمدهاست. هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند. به عبارت دیگر پسر ارشد او نخستین موبد موبدان، پسر دوم نخستین رئیس و افسر رزمیان و پسر سوم، رئیس طبقهٔ برزیگران بودهاست. لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمدهاست صفت یا عنوان پیغمبر میباشد. به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست که آفریدهای از جانب آفریدگار بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود. اشوزرتشت را از دودمان مهآبادیان نامیدهاند.
زندگی زرتشتروایت باستانی بر آن است که زرتشت در سن پانزدهسالگی نزد آموزگاری به شاگردی پرداخت و از او کشتی دریافت کرد. پس از اعلام پیامبری، زرتشت به شمال خاوری ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ کوچ کرد. در آنجا از گشتاسب خواست تا به آیین وی درآید؛ گشتاسب پس از مشورت با جاماسپ و فرشوشتر آیین تازه را پذیرفت.و زرتشت توانست دین خود را گسترش دهد.
دشمنان زرتشتگاتاها از برخی دشمنان شخصی زرتشت، مانند بندو و گرهمه نام میبرد که همیشه مانعی در برابر او بودند . بنابراین، وی از قبیله خود میگریزد و به کی گشتاسب، فرمانروای بلخ، پناه میبرد. در قسمتی از سرودها، نام کاوی، کرپان و اوسیج یکجا در زمره دشمنان آیین زرتشتی آمدهاست. دیگر از دشمنان که پیامبر از وی یاد میکند، مردی به نام بندوه است بندوه سمت کهانت و روحانیت داشتهاست. گرهما نیز، از دیویسنان و کاهنان آیین قدیم بودهاست. در گاثاها، از دشمنی به نام گئوتاما نیز نام برده شدهاست. دشمنان زرتشت بر اساس این آیین کسانی هستند که از کشاورزی گریزان بوده و به شکارورزی علاقهمند بودند؛ و گاوها را قربانی کرده و یا به آنها آسیب میرساندند؛ گروهی دیگر نیز کسانی که دست از آیین کهن بازنداشته بودند.
کشته شدن زرتشتزرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد. فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر میکند.
زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد. در کتابهای پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشدهاست.
فلسفه زردتشتزرتشت چنین گفتهاست: «سخنها را بشنوید و با اندیشه روشن در آنها بنگرید و راهی را که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید، از آن دو مینوی همزادی که در آغاز آفرینش در اندیشه و انگار پدیدار شدند، یکی نیکی را مینمایاند و دیگری بدی را؛ و میان این دو، دانا راستی را برمیگزیند و نادان دروغ را» وی در الهامهای خود گیتی را ستیزی کیهانی بین اشا (درستی) و دروغ میبیند.مفهوم اصلی اشا (که بسیار ظریف و تفسیر آن فقط به طور مبهم ممکن است) بنیاد تمام عقیدههای دیگر زردتشتی مانند اهورامزدا٫ خلقت ٬ وجودیت ٬ و اراده آزاد است.این مفهوم بزرگترین اهدایی است که زردتشت به فلسفه دینی کردهاست. دلیل آفرینش انسان مانند دیگر آفرینشها نگهداری از درستی است.این هدف با مشارکت زنده در زندگی و گفتار ٬ پندار و کردار نیک دست یافتنی خواهد شد. عنصرهای فلسفه زردتشت از طریق تاثیر آن بر یهودیت و افلاطون گرایی میانی وارد فلسفه غرب شدهاست و به عنوان یکی از نخستین وقایع کلیدی در پیشرفت فلسفه شناخته میشود.
شناخت غربیها از زردتشت
دوره کلاسیک باستانهرچند یونانیان به طور کل زرتشت را پیامبر و بنیان گذار آیین پارسیان میدانستند بقیه پنداره هایشان بیشتر خیالی بود. یونانیان زمان وی را ۶۰۰۰ سال قبل از زمان خود میپنداشتند و وی را شاه باختر یا کلده (گاهی آموزگار کلدیان) و دارای زندگی نامه عادی دانایی فیثاغورس گرا تصور میکردند. مهم تر از هم، پنداره آنها از وی یک ساحر و ستاره شناس و خالق جادو و ستاره شناسی بود. با توجه با پنداره آنها مقدار بسیاری ادبیات به وی نسبت داده شده بود که در تمام دنیای دریای مدیترانه منتشر شده بود. یونانیان بهترین دانایی را دانایی مرموز میدانستند و هیچ کس مناسب تر از زرتشت که هم از نظر زمانی و هم نظر مکانی دور قرار داشت نبود.نام زردتشت جادو تایید رسمی برای جادو بود. زبان آن ادبیات غالبا زبان یونانی بود.هرچند در دورههای مختلف قسمتهایی از آن به زبانهای دیگر مانند آرامی ٫ سریانی ٫ کوپتیک و لاتین وارد شدهاست.ازآنجایی که مغ با کلمه جادوگر مرتبط بود زرتشت نیز جادوگر پنداشته میشد.پلینی پیرتر در قرن یک میلادی زرتشت را خالق جادو میخواند. اما وی به تنهایی مسئول معرفی جادوی سیاه به دنیای یونانیان و رومیان نبود. کوروش سپیدمه را نیز نویسنده بسیاری از ادبیات جادویی میدانسته اند .هرچند پلینی پیرتر زرتشت را خالق جادو میخواند اما رومیان شخصیتی جادوگر برای وی تصور نمیکردند.در واقع تعلیمات جادویی که به زردتشت نسبت داده شدهاند همه مربوط به بعد از قرن ۱۴ میلادی هستند. یکی ار دلایل مرتبط دانستن زردتشت با ستاره شناسی مفهومی بود که یونانیان از نام وی برای خود ساخته بودند.نحوه تفکر یونانیان اینگونه بود که همیشه سعی میکردند مفهوم اصلی و مخفی کلمات را بفهمند به همین دلیل نام وی در ابتدا به ستاره پرست معنی میشد.این قضیه تا جایی پیش رفت که مرگ زردتشت را به دلیل ریزش آتش ستارگان میدانستند و میگفتند که که ستارهها وی را به دلیل مهار کردن آنها کشتهاند. دومین دلیل و جدی تر مرتبط دانستن زردتشت با ستاره شناسی این بود که وی را از کلده میپنداشتند.معتقدان به فیثاغورس گرایی فکر میکردند که فیثاغورس با زردتشت در کلده درس خوانده است. لیدوس معتقد بود که کلدیان در محفل زردتشت و گشتاسب هفته را با هفت روز ابدا کردند.و دلیلشان هم هفت بودن تعداد سیارات بود.فصل سودا درباره ستاره شناسی اشاره به یاد گرفتن ستاره شناسی توسط بابلیها از زردتشت میکند.تا جایی مه لوسیان تصمیم میگیرد تا به بابل رود و تا از موبدها زردتشتی نظرشان را بپرسد. در زمان حال تقریبا تمام نوشتههای ساختگی نسبت داده شده به زردتشت از دست رفتهاست تنها با یک استثنا ان هم کتاب «دو میلیون خط» پلینی پیرتر است.این کتاب پیشنهاد میکند روزی مجموعه کاملی از نوشتههای زردتشت در کتابخانه اسکندریه مصر وجود داشته است. از آثار مرتبط با زرتشت همچنین میتوان به بر طبعیت اشاره کرد.که در چهار جلد بودهاست.این اثر در واقع همان اسطوره ار از افلاطون است.با این تفاوت که جای قهرمان اصلی داستان را زردتشت میگیرد.در زمانی که پروفیری فیثاغورس را از شاگردان زدتشت میدانست پیمان نامهها بر طبعیت خورشید را در وضعیت وسط تصور میکرد.برخلاف آن افلاطون خورشید را در مکان دوم و بالای ماه میپنداشت.به همین دلیل کولوتوس افلاطون را به دستبرد فکری از زردتشت متهم کرد و هراکلیدس پونتیکس متنی را با عنوان زردتشت بر اساس آن چه فکر میکرد فلسفه زردتشت است نوشت تا مخالفت خود را با فلسفه طبیعی افلاطون ابراز کند. از کتاب بر طبعیت فقط دو چیز شناخته شدهاست:یک این که پر از اندیشههای ستاره شناسی بودهاست و دیگر این که به آنانکه اشاره شده بوده و مکان وی را در هوا میدانستند. از دیگر آثاری که زیر نام زردتشت منتشر شده بودند میتوان به «استروسکوپیتاً (در پنج جلد) ٫»درباره پرهیزکاری سنگ هاً (در یک جلد) میتوان اشاره کرد. این آثار به کنار ٫ بعضی از نویسندگان واقعا به بعضی از ایدههای اصلی زردتشت پرداختهاند. «الهامهای گشتاسب» نوشته گشتاسب خود یکی دیگر از نویسندگانی که به وی آثاری را نسبت داده بودند و را مرتبط را جادو میدانستند از این دسته از نوشتهها است.این کتاب شامل یک سری پیشگوییها بوده و بر اساس منابع زردتشت نوشته شده بودهاست .
بعد از دوره کلاسیک باستانزردتشت را در دوره کلاسیک باستان یک ساحر ٫ جاودگر و معجزه گر میدانستند.اما در واقع تا قبل از قرن ۱۸ میلادی غربیها از ایدههای وی نااگاه بودند و در آن زمان نام وی را همدست فرزانگی از دست رفته باستان میشماردند. زردتشت با نام «ساراسترو» در اپرای فلوت جاودیی موزارت ظاهر میشود.که به خاطر عناصر فراماسونی آن در جایی که وی اشا را به عنوان سیستمی اخلاقی در مقابل ملکه شب نمایش میدهد مورد توجه قرار گرفتهاست. وی همچنین موضوع اپرایی دیگر در ۱۷۴۹ با نام زوراستره توسط جین-فیلیپ رامئو است. متفکران عصر روشنگری مانند ولتر پژوهشهای بسیاری را درباره مزدیسنا انجام دادهاند.آنها بر این باور بودند که مزدیسنا یک جور خداانگاری منطقی است که قابل ترجیح بر آیین مسحییت و دیگر آیینها است.با ترجمه اوستا توسط ابراهام هیاسینته انکتیل-دوپرون پژوهشهای مزدیسنا غربی آغاز شد. در اثر فیلسوف معروف فریدریش نیچه به نام «چنین گفت زرتشت» در سال ۱۸۸۵ وی شخصیتی به نام زرتشت به وجود میآورد که سخنگوی ایدههای خود نیچه بر ضد اخلاق ارباب-برده که به نظر نیچه سیستم اخلاقی است که در آیینهای یهودیت ٫ مسیحیت و اسلام استفاده میشود است.نیچه در اثر خود اسه هومو میگویید که زردتشت اولین اخلاق گرا است و خود آن را خلق کرده و اشکارش کردهاست.و میگویید که تنها در تعلیمات وی است که راستی (اشا) بالاترین خصوصیت است. نیچه از وی به عنوان اولین فردی که نبرد بین خوب و بد را میبیند و آن را به عنوان چرخی ضروری در انجام گردش گیتی میداند نام میبرد. ۳۰مین قطعه ریچارد اشتراوس در سال ۱۸۹۶ الهام گرفته از کتاب نیچه نیز چنین گفت زرتشت نامیده میشود.استنلی کوبریک از این قطعه در فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی به عنوان موسیقی صحنه آغازین فیلم خود استفاده کردهاست. ویلیام باتلر ییتز شاعر قرن ۱۹ ایرلندی نیز در شعرهای خود به زردتشت اشاره کردهاست. بازیگر و راوی کتاب آفرینش (رمان) نوشته شده توسط گور ویدال نوه زردتشت است.وی در کتاب گفتگوهای فلسفی بسیاری با زردتشت دارد و شاهد مرگ وی نیز هست. زردتشت در کتاب مایکل اچ هارت با عنوان دسته بندی پر تاثیرتیرن اشخاص در تاریخ:۱۰۰ رتبه ۹۳ را داراست.[۶۸]
زردتشت از دیدگاه آیینهای دیگر
از دیدگاه اسلاماز آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است[۶۹]، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شدهاست. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیدهاست و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آوردهاست.[۷۰]
در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست. زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.» مسلمانان باور دارند که آموزههای اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت. این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر میدانند. برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانستهاند، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.
از دیدگاه آیین مانیآیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی میدانست که مانی در قله آن بود.دوگانهانگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک میدید به آیین مانی نیز راه یافتهاست.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفتهاست هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است.
نگارههای زرتشتآنچه امروز، از سیمای اشوزرتشت گسترش دارد، کموبیش برداشتی است از حجاری منسوب به پیامبر آریایی در تاق بستان کرمانشاه. هر چند اندکی از نگارههای اخیر زردتشت وی را در حال انجام کارهایی افسانهای نشان میدهد، اما معمولاً نقشهای وی را در حالی که لباسی سفید به تن دارد به نقش میکشند. گاهی هم بارسوم در دست دارد (که نماد روحانی بودن است) یا کتابی که به اوستا تفسیر میشود. گاهی نیز وی با گرزی (ورزا) کشیده میشود که میلهای آهنی با سری مانند گاو است. همچنین در بعضی از نقاشیها وی را با دستی بلند شده و انگشتی که برای یادآوری کردم نکتهای بلند کردهاست میکشند.وی به سختی به حالتی کشیدهاست که مستقیماً به بیننده خیره شود و بیشتر نگاهش به طرف دیگری است مانند این که در جستجوی خداوند است.وی همیشه با ریشی قهوهای و رنگ چهرهٔ کم رنگ کشیده شدهاست. معروفترین نقاشی اروپایی از زدتشت نقاشی رافائل مکتب آتن است.در این نقاشی وی و کلاودیوس بطلمیوس در حال صحبت هستند در حالی که زردتشت، گویی در دست دارد. زرتشت درمنابع باستانی در کتب کشف شده در نجع حمادی به سال ۱۹۴۵ رساله کاملی به زبان قبطی تحت عنوان زوستریانوس کشف شد. توضیح محتوای این کتاب به صورت رمزی در سه جمله خلاصه شده بود: «کلمات حقیقت زوستریانوس، خدای حقیقت، کلمات زرتشت»البته محتوای این کتاب بیشتر گنوسی و نامرتبط با زرتشتی اعلام شدهاست.
توضیحات
درین نوشته بگونه ای کوتاه آورده می شود که زرتشت از چه و چگونه ساخته شد و برای چه پا بدین دنیا گذاشت و دلیل مبارزه اش چیست.(بدلیل شباهت با اساطیر افسانه ای باور یا رد این مطلب به عهده خواننده است) از انروز که اهریمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته بود و درین مدت، اهرمن دوبار با (آفات و دیوان و تاریکی و بیماری و درد و نیاز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمین زده و آب و خاک و گیاه و حیوان و مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد برای رهایی ازین آفت ها ، زرتشت را به این گیتی فرستاد و دین و آیینهای خود را به او سپرد تا مردمان را به سوی نیکی راهبری کند و جهان را به راستی و پاکی و آبادانی از شر و بدیِ اهریمن آزاد گرداند تا پیروزی هورمزد به انجام برسد. در پایان آن سه هزار سال، (رستاخیز) خواهد شد و بدی و زشتی و ناپاکی از میان بر خواهد خاست و دست اهریمن تا ابد از دامان آفریدگان اهورامزدا کوتاه خواهد شد و جهان، پاک و فرِ نخستین را باز خواهد یافت. بنابر گفتارهای زرتشتی ، برای زادن زرتشت سه چیز از جهان بالا بهم پیوست: نخست، فره ی زرتشت که فروغ و شکوه ایزدی بود، دوم روان بود و سوم، تن. اینک بهترست به تشریح هریک ازین سه عنصر و چگونگی همگون شدن انها برای زایش اشو زرتشت پرداخته شود تا خواننده ای که بتازگی به کاوش در دین زرتشت علاقمند شده است بداند که خوشحالی و شگفتی زرتشتیان از زایش اشو زرتشت از چه روست. ۱-فره ی زرتشت فره ی زرتشت را اهورا مزدا از «روشنایی بیکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و از آنجا به خورشید و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زیر سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ی زرتشت به آتشگاه خاندان «فِراهیم روان زُیش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهیم بدون نیازمندی به چوب و هیمه ، پیوسته و با فروغ بسیار می سوخت. فراهیم نیای زرتشت شد و فره ی زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهیم که فرزندی را آبستن بود داخل شد. پس از چندی زن فراهیم دختری بدنیا اورد که نامش را «دغدوا» یا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون دیگر کودکان رشد میکرد و چون فره ی ایزدی را در وجود خود داشت چون چراغ میدرخشید و نور می پراکند. از دیگر سو، اهریمنان که از زادن زرتشت بیم داشتند ، وسیله انگیختند تا فراهیم و دیگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازینرو انچنان میدرخشد که با جادوگران راه دارد. پس فراهیم فریب خورد و دغدوا را از خانه و قبیله ی خویش راند. دغدوا در مسیر آوارگی خود به قبیله ی «سپیتمان» رسید و در خانه ی سرور قبیله فرود آمد. پس از چندی دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئیس قبیله ازدواج کرد. بدین گونه بود که فره ی زرتشت از خاندان فراهیم به خاندان سپیتمان و پوروشسپ، پدر زرتشت رسید. ۲-روان زرتشت روان زرتشت را هورمزد بگونه ی «ایزدان بهشتی» آفرید. پیش از آنکه زرتشت به جهان زیرین بیاید، روان وی در جهان بالا میزیست. چون زمان زادن زردشت رسید «بهمن» و «اردیبهشت» از ایزدان مینوی و یاوران هورمزد، ساقه ی بلند و زیبایی از گیاه «هَوم» را از سپهر ششم که جایگاه روشنایی بیکران است، برگرفتند و بزمین فرود آمدند و آنرا بر سر درختی که دو مرغ برآن آشیانه داشتند فرود آوردند. «مار»ی به آشیانه راه یافت و چوجه ی مرغان را فرو برد. آنگاه ساقه ی هوم، مار را کشت و مرغکان را رهایی بخشید. آنگاه روزی پوروشسپ که تازه دغدوا را بزنی گرفته بود درپی گله به چراگاه رفت . در راه ، بهمن و اردیبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوی درختی که ساقه ی هوم برآن بود رهبری کردند. پوروشسپ بیاری این دو مهین-فرشته، ساقه ی مقدس را بدست آورد و آنرا بخانه برد و بزن خویش سپرد تا آنرا نگاه دارد. ۳-تن زرتشت گوهرِ تن اشو زرتشت از «آب و گیاه» بدست «خورداد» و «امرداد» ، دو ایزد دیگر از یاوران هورمزد ساخته شد. خورداد، «ایزد آبها» ست و امرداد ، «ایزد گیاهان». پس خورداد و مرداد در آسمان، ابر انگیختند و باران فروانی بر زمین بارید. چارپایان و مردمان شاد شدند و گیاهان، تازه و خرم گردیدند. مایه ی تن زرتشت، که خورداد و امرداد در باران نشانده بودندش، با قطرات باران بزمین رسید و در دل گیاه جای گرفت. آنگاه پوروشسپ براهنمایی خورداد و امرداد، شش گاو پرمایه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گیاهانی که مایه ی تن زرتشت در آنها بود خوردند. بزودی پستانهای گاوان پرشیر شد و مایه ی تن زرتشت به شیر انها آمیخت. پوروشسپ گاوان را بخانه برد و به دغدو سپردشان تا انها را بدوشد. آنگاه زن و شوی اش ، ساقه ی گیاه مقدس هوم را که بیاری بهمن و اردیبهشت بدست آورده بودند ، نرم کردند و در شیر آمیختند و از آن خوردند. بدین گونه؛ روان زرتشت و مایه ی تن وی در وجود دغدوا با فره ی زرتشت گرد آمد و پس از چندی زرتشت برای راهبری دین و آیین هورمزد در ششم فروردینگان از مادرش دغدوا در کنار دریای چی چست ارومیه زاده شد. پیوند روزانه پیوندها صفحات جانبی
آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
||||||||||||||||||||||||