بهارانه3
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
صفحه نخست       پست الکترونیک          تماس با ما              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
 

روی تپه بودند. آفتاب داشت غروب می کرد. آن دو داشتند می رقصیدند. ابرها در افق به رنگ نارنجی و بنفش در آمده بودند. دختر سرمست و خوشحال می خواند:

این گیوتین است و آن نبات

این برای مرگ، آن برای حیات

می چرخیدند و تاب می خوردند. و پسر محو صورت او شده بود که با حاشیه موهای سیاهش شبیه به عکس های مراسم سوگواری شده بود.

جلاد بیا، آماده شو

معشوقم اینجاست، منتظر تو

پسر خم شد. پیشانی اش را بوسید و او را بلند کرد. او با خوشحالی خندید. پسر به یاد نمی آورد آخرین باری را که او را اینقدر خوشحال دیده بود.

روی تپه می رقصیم، در تیغستان می گردیم

می خوریم، می نوشیم، شادیم تا نفس در سینه داریم

آهنگ تمام شد و اولین ستاره ها در آسمان پدیدار شدند. پسر در مقابل دختر خم شد. از موهای هر دو عرق می چکید. دختر لبخند زیبایی بر لبش بود. زیباتر از آسمان بالای سرشان. و گفت

“وقتشه، وقت بیدار شدنه”

پسر بیدار شد. جای او روی تخت خالی بود. و او تنها بود. حلقه اش را دستش کرد و از رختخواب بلند شد.

 





نوع مطلب :
برچسب ها : رقص عاشقانه،
لینک های مرتبط :
          
چهارشنبه 9 مرداد 1392





صفحات جانبی
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
امکانات جانبی
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات