قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : صــادق امــیـن
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
295 - سبب گریه ، ملا نصر الدین

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین


روزی ملا با زنش سر تراس منزل نشسته بودند. زن ملا قاشقی از آش داغ که پیش رویش بود به دهان گذاشت و از بس گرم بود اشک در چشمش پر شد.

ملا سبب گریه اش را پرسید.

زن جواب داد: یادم آمد که مرحومه مادرم این آش را خیلی دوست میداشت و به این سبب گریه بر من مسلط شد.

بعد ملا شروع به خوردن کرد.

اتفاقا از داغی آش چشم او هم اشک آلود شد.

این دفعه زن پرسید: شما چرا گریه کردید؟

ملا جواب داد: من هم به یاد مرحومه مادرت افتادم که مثل تو دختر بدجنسی را بلای جان من کرد.






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



294 - افسوس از جوانی ملا نصر الدین

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین

ملا روزی خواست سوار اسبی شود نتوانست.
گفت: افسوس از جوانی.
بعد اطراف خود را نگریسته دید کسی نیست گفت:ولی خومانیم در جوانی هم چیزی نبودم





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 17 شهریور 1396 :: نویسنده : صــادق امــیـن
293  - ملا نصر الدین و غیب گو


نتیجه تصویری برای دلیل اهمیت ملا نصر الدین

ملا روی شاخه درختی نشسته به بریدن آن شاخه مشغول بود.

شخصی فریاد زد: احمق چه میکنی حالا شاخه میشکند و به زمین می افتی.

اتفاقا در همین لحظه شاخه شکست و ملا با شدت به زمین خورد. ولی بدون اعتنا به کوفتگی بدن برخاسته یخه آن شخص را گرفته گفت: معلوم میشود تو از غیب خبر داری پس به من بگو کی خواهم مُرد؟

آن مرد خواست گریبان خود را از دست ملا نجات دهد دروغی بافته گفت: هر وقت خرت بگوزد مقدمه مرگ توست و چون دو مرتبه پی هم بگوزد تو خواهی مرد.

اتفاقا چند روز بعد از این واقعه ملا برای آوردن هیزم با الاغ خود به کوه میرفت. در بین راه الاغش گوزید. ملا با خود خیال کرد که مرگش نزدیک شده است. پس از رفتن چند قدم الاغ بار دیگر پی هم دو باد خارج کرد.

ملا از الاغ پائین آمده فکر کرد که لابد حالا میمیرد پس روی زمین دراز کشید.

دهاتی ها که این حالت را مشاهده نمودند بالای سر او آمده دیدند تکان نمیخورد. تصور کردند مرده است پس از ده خود تابوتی آورده او را به تابوت گذاشته برای دفن به قبرستان بردند. در بین راه به جوی آبی رسیده برای عبور از آن با یکدیگر بحث میکردند و هر یکی راهی را بهتر میدانست. ملا از میان تابوت برخاسته نشست و راهی را نشان داده گفت: من وقتی که زنده بودم از این راه میرفتم





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


292 - ملا نصر الدین و رسیدن به مقصود


Image result for ‫گاو  با شاخ بزرگ‬‎Image result for ‫پای بی وضوی ملا نصر الدین‬‎


ملا نصر الدین گاوی قوی هیکل داشت که دارای دو شاخ بزرگ بود و روز ها او را برای قلبه میبرد. مدتی بود آرزو داشت که روزی فرصتی یافته مابین دو شاخ گاو سوار شود. اتفاقا روزی از صحرا برمیگشت نزدیک خانه اش گاو خوابید. ملا هم به خود دل داده سوار گاو شده و میان دو شاخ بلندش قرار گرفت. گاو که از حرکت ملا به خشم آمد از جایش بلند شده چرخی زده با کمال شدت او را بر زمین زد. زن ملا که صدای افتادن او را شنید با عجله از خانه بیرون آمده ملا را دید که بیهوش افتاده و سرش شکسته است. گمان کرد که مرده است. شروع به گریه و زاری نمود. در این بین ملا به حال آمده از جایش برخاسته بدون اعتنا به زخم سر و صورت زنش را دلداری داده گفت: غصه نخور اگر چه خیلی صدمه دیده ام اما به مقصودم رسیدم.


 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 20 مرداد 1396 :: نویسنده : صــادق امــیـن

291 - طرف راست ملا نصر الدین


Image result for ‫پای بی وضوی ملا نصر الدین‬‎


مهمانی به خانه ملا آمده بود. شب احتیاج پیدا کرد که از اطاق بیرون رود. چون ملا را بیدار دید گفت: چراغ طرف دست راست شما است. آنرا به من بدهید تا روشن کنم. ملا گفت: مگر دیوانه هستی؟ در تاریکی من از کجا میفهمم طرف دست راست کجا است.


نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



لباس سوراخ شده

Image result for ‫لباس سوراخ شده ملا نصر الدین‬‎


ملا شبی در صحن خانه هیکلی دید و گمان برد که دزد است. زنش را آواز داد تیر و کمان مرا بیاور. چون دزد حرکت نکرد و زن تیر و کمان را آورد، تیری در کمان نهاده رها نمود. اتفاقا تیر به نشانه خورد. ملا گفت: دزد که کشته شد تا صبح به او کاری نداریم برویم بخوابیم. ملا و زنش رفته و خوابیدند. صبح که ملا به حیاط رفت مشاهده کرد که دزد شب لباس خودش بوده که شسته و به درخت آویخته بودند. لباس سوراخ شده بود. ملا بلافاصله سجده شکر به جا آورد. زنش از مشاهده این واقعه تعجب کرده پرسید: چه جای شکر بی موقع است؟ ملا جواب داد: ای زن مگر ندیدی که چطور تیر به نشان خورده و آنرا سوراخ کرده. اگر خودم هم میان این لباس بودم حالا باید تابوت خبر میکردی.



نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

289 - پای بی وضوی ملا نصر الدین  


Image result for ‫پای بی وضوی ملا نصر الدین‬‎
ملا وضو میگرفت.
قبل از شستن پای چپ آب تمام شد.
در موقع نماز روی یک پای ایستاد پرسیدند:
چرا چنین کردی؟
ملا جواب داد: پای چپم وضو نداشت

نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سواری وارونه ملا نصر الدین

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین
ملا روزی با مُریدان به مسجد میرفتند.
 او جلو سوار الاغ بود و مرید ها پیاده از عقب او می رفتند.
 پس از رفتن چند قدم ملا از الاغ پائین آمده وارونه سوار الاغ شد.
 پرسیدند: چرا چنین کردی؟
 ملا جواب داد: من جلو بودم، پشتم به شما بود و اگر شما را به جلو میفرستادم پشت شما به من بود.
 اینطور نشستم که با همدیگر روبرو باشیم.












نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 16 تیر 1396 :: نویسنده : صــادق امــیـن

 287 - هدیه ملا نصر الدین    

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین
Image result for ‫بادرنگ‬‎Image result for ‫بادنجان رومی‬‎

 

روزی ملا از زردالوی نوبری که به او هدیه کرده بودند چند دانه میان بشقابی گذاشته برای حاکم شهر هدیه برد. در بین راه دید که بر اثر راه رفتن او زردالو ها در میان بشقاب پراکنده شدند. ملا آنها را مخاطب قرار داده گفت: اگر آرام نشینید شما را خواهم خورد. چون دید به حرف او اعتنائی نکردند یکی یکی آنها را خورده فقط یکی باقی ماند. که آنرا برده در پیش روی حاکم گذاشت.

حاکم هم از او تشکر کرده انعامی به او داد. روز دیگر به طمع انعام مقداری بادرنگ خریده آنها را در سینی ای گذاشته برای حاکم برد. در راه رفیقی به او رسیده گفت: بادرنگ هدیه خوبی نیست به جای آن اگر بادنجان رومی میبردی بهتر بود. ملا بلافاصله بادرنگ ها را گذاشته به جای آن سبدی بادنجان رومی خریده به خانه حاکم رفت. اتفاقا در این روز حاکم خشمگین بود و حکم کرد بادنجان ها را به سر ملا بزنند. غلامان و فراشان بادنجان ها را به سر و صورت ملا میزدند و ملا هر دفعه که بادنجانی به سرش میخورد، شکر خدا را به جا میاورد. حاکم تعجب کرده پرسید: سبب شکر بی موقع تو چیست؟

ملا جواب داد: حاکم بزرگوار من ابتدا میخواستم برای شما بادرنگ بیاورم رفیقی منع کرد و بادنجان رومی را صلاح دانست من حالا شکر خدا را به جا میاورم چون اگر به جای بادنجان رومی بادرنگ ها را به سرم میزدند جای سالم دیگر در سرم نمیماند. حاکم از این گفتار به خنده افتاد انعامی به ملا داده خواهش کرد بعد ها او را از دادن هدیه معاف دارد





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 6 تیر 1396 :: نویسنده : صــادق امــیـن
285 - ملا نصر الدین و باد..

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین


شخصی پهلوی ملا نشسته بود. اتفاقا بادی از او خارج شد. برای از بین بردن صدای آن کفش خود را روی تخته کشیده به صدا در میاورد. ملا گفت: صدای آنرا از بین بردی برای بوی آن هم میخواستی فکری بکنی.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


286 - ملا نصر الدین ، این به جای آن

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین

 

در اثنای سفر ملا در شهری مهمان حاکم بود. در سر سفر ه ، حاکم را چندین مرتبه عطسه گرفته هر بار به طرف ملا رو نموده و عطسه میکرد. ملا پرسید: این حرکت شما پسندیده است؟

حاکم جواب داد: بلی در شهر ما آنرا عیب نمیدانند.

ملا بلافاصله بادی رها کرد.

حاکم خشمگین شده گفت: چه مرد بی تربیه ای هستی که در سر دسفره  چنین حرکت بیقاعده ای از تو سر میزند.

ملا جواب داد: این به آن در ، در شهر ما این حرکت بیقاعده نیست و عیب شمرده نمیشود.







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



284 - ملا نصر الدین و مصرف نشادُر

   نتیجه تصویری برای ملا نصر الدین


روزی ملا الاغ خود را برداشته برای آوردن هیزم اراده رفتن به کوهی کرد. در راه الاغ خسته شده ایستاد. رهگذری گفت: قدری نشادر به مقعد او بگذار تا راه بیفتد. ملا این کار را کرد و الاغ بیچاره شروع به دویدن نمود. در بر گشتن از کوه نیز این عمل را تکرار کرد و الاغ به سرعت هر چه تمام تر رفت. ملا چون از رسیدن به او ماًیوس شد ناچار مقداری نشادر نیز به خود استعمال نموده پیش از الاغ به منزل رسید. در منزل هم از اثر سوزش دیوانه وار به هر طرف دویده بی تابی میکرد. زنش هر قدر خواست او را آرام کند میسر نشد. سبب را پرسید. ملا رو به زن کرده گفت: اگر میخواهی به من برسی قدری نشادر استعمال کنی.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 19 خرداد 1396 :: نویسنده : صــادق امــیـن

283 -  عرعر خر ، ملا نصر الدین

نتیجه تصویری برای عرعر خر ، ملا نصر الدین


روزی همسایهً ملا آمده خر او را امانت خواست. ملا گفت: خر اینجا نیست.

در این بین صدای عرعر خر بلند شد.همسایه گفت: شما که میگوئید خر در خانه نیست پس صدای عرعر چیست؟

ملا غضبناک شده گفت: عجب آدم دیر باور و کم مدرکی هستی. گفتار مرا با این ریش سفید قبول نمیکنی و عرعر الاغ را تصدیق میکنی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

 282 - دلیل اهمیت ملا نصر الدین


نتیجه تصویری برای دلیل اهمیت ملا نصر الدین

ملا روزی به مهمانی ای رفت در حالیکه لباسهای کهنه و معمولی خود را به تن داشت.

به این لحاظ کسی به او اعتنائی نکرد و محل مناسبی نشان ندادند.

ملا آهسته از آنجا بیرون آمده به خانه خویش رفت و لباس فاخری پوشیده مراجعت نمود.

در این وقت صاحب خانه با احترام تمام از او پذیرائی نمود و در صدر مجلس نشانیدش.

چون دسترخوان غدا را چیدند ملا آستین لباس خود را به غذا نزدیک کرده آستین را امر به خوردن می نمود

. حاضرین تعجب کرده سبب را جویا شدند.

ملا گفت: چون شما اشخاصی را که داری لباس فاخر باشند احترام میگذارید بنابراین غذا خوردن هم به عهده لباس است







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


281 - ملا نصرالدین و بالا رفتن از  درخت

نتیجه تصویری برای ملا نصرالدین و بالا رفتن از  درخت

روزی سه بچه در جاده ای میگذشتند. چون چشمشان به ملا افتاد به فکر افتادند کاری کنند که کفشهای ملا را بربایند. پس به نزدیک درخت قطوری آمده گفتند: هیچ کس نمیتواند از این درخت بالا برود. ملا گفت: این کار مشکل نیست من بالا خواهم رفت. بچه ها گفتند: حرف با عمل خیلی فرق دارد. اگر راست میگوئی برو.  ملا کفش خود را کنده بدست گرفت و به جانب درخت رفت. بچه ها پرسیدند: چرا کفشت را برمیداری؟ ملا جواب داد: بلکه از درخت هم به آنطرف راه باشد






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 48 )    ...   8   9   10   11   12   13   14   ...   
 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات