سلام
دوستان زهره هستم یک همسفر:
خداوند را بسیار شاکرم از اینکه توفیق پیدا کردم یک بار دیگر در کنار شما خوانندگان این وبلاگ باشم و برداشتم را از یکی دیگر از سی دی های زیبا و ناب کنگره بنویسم.
برداشت من از سی دی کج این بود که انسان برای اینکه بتواند از تاریکیها و مشکلاتش خارج شود و
به حال خوش برسد چاره ای ندارد مگر اینکه تغییر کند، یعنی باید افکار و گفتار و
رفتارش را تغییر دهد و برای اینکه بتواند تغییر کند حتما بایستی علم بیاموزد و
برای اینکه علم بیاموزد باید حقیقت هر موضوعی را درک کند.
اما
ما چگونه و چه موقع می توانیم حقیقت یک موضوع را درک کنیم؟
آقای
امین در این سی دی برای پاسخ به این سوال یک سری مطالب و مثالهایی را می زنند که
ما بتوانیم راحت تر این موضوع را درک کنیم.که در اولین مثال انسان را به یک ستون
تشبیه می کنند و اطلاعات و دانش و معلومات هرانسان را قطر ستون و در مسیر صراط
مستقیم حرکت کردن را صاف بودن ستون در نظر گرفتند.
همانطور
که قدرت یک ستون به قطور بودنش نیست بلکه به صاف بودنش هست، قدرت یک انسان هم صرفا
به معلومات و مدارک و دانش زیاد نیست بلکه قدرت یک انسان به این است که چقدر در
مسیر مستقیم حرکت می کند. هر چقدر در صراط مستقیم حرکت کند و از ضدارزشها فاصله
بگیرد قدرتمندتر می شود. حالا این قدرت به معنای زور و بازوی بدنی نیست این قدرت به
معنای این است که همه او را دوست دارند، به او احترام می گذارند، اگر در جایگاهی
هست همه از او حرف شنوی دارند و .... و مهمتر از همه قدرت یادگیری است. انسان وقتی
در مسیر ارزشها حرکت می کند دریافتهای او بیشتر می شود و انگار مطالب را جوری دیگر
می فهمد یعنی می تواند به حقیقت مطالب و موضوعات پی ببرد. آقای امین اعتقاد دارند
که هوش چیز ثابتی نیست یعنی به میزانی که انسان در مسیر تاریکی یا روشنایی حرکت می
کند هوشش تغییر می کند. پس ما هم اگر هر چه بیشتر در مسیر راستی و درستی قدم
برداریم، می توانیم انسان باهوش تر و با استعدادتری شویم.
پس
نتیجه اینکه برای قدرتمند شدن ناگزیریم خوبی کنیم و برای اینکار باید دانست خوبی
خوب است و بدی بد.
نکته
بعدی این که این هنر است که انسان یک چیزی داشته باشد حالا می تواند علم، مال،
جایگاه و ... باشد اما دچار رشک و رقابت نشود. یعنی این نشانه رشد انسان است که
انسان تلاش کند مالی، جایگاهی را به دست آورد اما آن موقع دچار منیت و رقابت و ...
نشود. یعنی اینکه ما برای اینکه دچار صفات ضدارزش نشویم تلاش نکنیم که چیزی را به
دست آوریم این درست نیست.
در
قسمت بعدی آقای امین می فرمایند که یکی از راههایی که به انسان کمک می کند که در
مسیر راستی و درستی قدم بردارد اینستکه تشخیص دهد در کجاها در جایگاه شاگرد هست و
در کجاها در جایگاه استاد هست، اگر استاذ هست حواسش باشد که خودش را دانای مطلق
نداند، همیشه احساس اصلاح کردن داشته باشد یعنی اگر متوجه شد که مطلبی را اشتباه
گفته حتما برگردد و اصلاحش کند، اگر کسی از او سوالی می پرسد که بلد نیست از طرف
مقابل زمان بخرد یعنی بگوید که بعدا جوابت را می دهم و ... اگر هم در جایگاه شاگرد
هست بتواند چشم بگوید و فرمانبردار و قدرشناس
باشد و ...
حال
برای اینکه من بتوانم انسانی با این خصوصیات باشم در هر جایگاه استادی یا شاگردی
که هستم مجبورم دائما با منیت خودم مبارزه کنم تا انشاا.. شرایط برای رشد من همیشه
برقرار بماند.
مورد
بعدی اینکه من با ضدارزشها و دروغ می توانم برای خودم و دیگران قفل بسازم ومشکل
درست کنم اما فقط با راستی می توانم آن قفل را باز کنم و یا آن مشکل را حل کنم به
عنوان مثال اگر من غیبتی یا دروغی در مورد کسی گفتم و مشکلی درست کردم زمانی این
مشکل حل می شود و حال من خوب می شود که من بروم و راستش را بگویم.
و
اما نکته پایانی سی دی که در مورد رمز و راز است و می گوید ما برای رسیدن به حقیقت
هر چیزی باید رمز و راز آن موضوع را بلد باشیم. که آقای امین رمز و راز را تعریف
می کنند و می گویند رمز یک مرحله پنهانی تر از راز است.به نظر من منظور این است که
رسیدن به رمز یک قضیه، خیلی سخت تر از راز آن است. به عنوان مثال سالها طول کشید و
زحمات زیادی کشیده شد تا آقای مهندس توانستند روش دی اس تی را ابداع کنند یعنی رمز
قضیه را پیدا کنند. من برای اینکه مفهوم رمز و راز را بهتر بفهمم چند مثال برای
خودم زدم چون آقای امین اعتقاد دارند که معلم و استاد کسی است که مطالبی را که بلد
است با مثال و ساده کردن می تواند خوب انتقال دهد.
مثال
اینکه ما همسفران هم برای رسیدن به درمان و حال خوش خیلی سختی ها کشیدیم تا اینکه
راه کنگره را پیدا کردیم. پس ما با پیدا کردن راه کنگره رمز رسیدن به درمان را به
دست آوردیم.اما آیا ما با رمز تنها حالمان خوب می شود؟! آیا فقط با آمدن به کنگره
حالمان خوب می شود؟! خیر ما باید در کنگره راز رسیدن به حال خوش هم به دست آوریم
که به نظر من راز موفقیت و حال خوش در کنگره چشم گفتن است، به موقع آمدن و رفتن
است، منظم بودن است، سی دی نوشتن است، مشارکت کردن است، خدمت کردن است، ... اگر
همسفری هستم که این کارها را انجام می دهم پس بدانم که رمز و راز رسیدن به درمان و
حال خوش را به دست آورده ام اگر همچنان در مسیر راستی و درستی هم قدم بردارم مطمئن
باشم که به حقیقت که همان درمان و حال خوش هست می رسم.
مثال
ساده تر دیگری که برای خودم زدم این بود که مثلا برای تهیه یک خورش مثل قورمه سبزی
رمز و راز و حقیقت این موضوع چیست؟ اینکه بدانم که چه موادی برای تهیه این خورش
نیاز است این می شود رمز قضیه اما آیا من فقط با اینکه بدانم با چه موادی می توانم
قورمه سبزی درست کنم می شود به یک خورش خوشمزه رسید؟! من باید راز این قضیه هم
بدانم اینکه بدانم چقدر باید سرخ شود، چدر زمان می خواهد تا جا بیفتد و ... اینها
راز قضیه هست که وقتی رمز و راز را بدانم می توانم، مزه ی حقیقی این خورش را متوجه
شوم.
نتیجه
اینکه برای یافتن حقیقت هر چیز اول باید رمز قضیه را پیدا کرد و بعد راز قضیه را
پیدا کرد و در مسیر راستی و درستی قدم برداشت.
به
امید دیدار شما عزیزان در شعبه
طبقه بندی: برداشت از سی دی،
برچسب ها: کنگره 60، برداشت از سی دی، سی دی کج، همسفران وادی عشق،