دشمن هراسی و شگردشناسی
قصه های شهر هرت / قصه شصتم
#شفیعی_مطهر
سال ها می گذشت و اعلی حضرت هردمبیل پادشاه قدر قدرت و قوی شوکت شهر هرت بر این ولایت بلازده فرمانروایی می کرد. البته هر از چند گاهی اگر نغمه ای مخالف و فریادی اعتراضی از حلقوم روشنگری برمی خاست،توسط ماموران سرکوبگر هردمبیل بشدت در نطفه خفه می شد!
ولی گذشت زمان و مراودات روزافزون مردم توسعه نیافته شهر هرت با ملل سایر کشورهای پیشرفته و توسعه یافته کم کم روح عصیانگری و آزادگی را در میان جوانان شهر هرت برمی انگیخت.
گاهی جاسوسان درباری و ساواکی های وابسته گزارش هایی نگران کننده مبتنی بر افزایش خیزش های مردمی به اعلی حضرت می دادندکه خواب و آرامش را از چشمان مبارک می ربود!
وقتی تعداد گزارش های نگران کننده و خبرهای اعتراضی مردم افزایش یافت،روزی مستشار فرنگی خود را به دربار فراخواند ودرباره خبر افزایش اعتراض ها و خیزش های مردمی با او مشورت کرد.
هردمبیل ضمن ارائه گزارش های جاسوسان خود از مستشار پرسید:
- اگر روزی مردم علیه من بشورند و دست به انقلاب بزنند،آیا در بین کشورهای دوست و مخصوصا سایر رفقای دیکتاتور جهان،کسانی به ما کمک خواهند کرد تا بتوانیم نیروهای مردمی را سرکوب کنیم و بر مردم خود پیروز شویم؟!
مستشار فرنگی که با آخرین یافته های روان شناسی و جامعه شناسی روز آشنا بود،پس از بررسی کامل گزارش ها و خاستگاه های آن اعتراض ها پاسخ داد:
اعلی
حضرتا ! امروزه ورود نیروهای نظامی خارجی به کشور و سرکوب مستقیم
مردم،وجهه و ظاهر خوبی ندارد. من راه حلی بهتر خدمتتان عرضه می دارم.
شاه فورا پرسید: چه راه حلی؟
مستشار گفت:
ما امروزه نه به دوست ، بلکه نیاز به دشمن داریم ..
شاه متعجبانه پرسید: چه گفتی؟! دشمن؟! آیا درست شنیدم؟!
مستشار تاکید کرد:
آری! کاری که امروز از دشمن،حتی دشمن یا دشمنان خیالی برمی آید، از دوستان برنمی آید!
شاه عجولانه و متعجبانه گفت:
بیشتر توضیح بده!
مستشار فرنگی ادامه داد:
امروزه جنگ های روانی بیشتر جواب می دهد تا جنگ های جسمانی و فیزیکی!
این یکی از تزهای معروف «جوزف گوبلز»* ، وزیر تبلیغات و روشنگری ملی حکومت آدولف هیتلر ، بود .
گوبلز می گفت: وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی و فساد و ناکارآمدی و فلاکت اقتصادی شود ، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردمش - از قبیل نان و کار و رفاه و امنیت و اعتبار و آسایش شان - را تامین کند ، با موجی از نارضایتی و خشم و اعتراض عمومی مواجه می شود و کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش می رود .
در چنین حالتی حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی ، اما بزرگ ، منحرف کند .. باید وارد یک جنگ شود . حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد . دشمنان خارجی ، دشمنان داخلی . اگر دشمن واقعی پیدا نشد ، حتی دشمن خیالی .. باید دائما" از توطئه ها گفت ، از نقشه هایی که دشمنان برای ما می کشند .. باید از هر فرصتی و هر حادثه ای برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد . باید دائما" درگیر بود . درگیر جنگ ، درگیر تبلیغات علیه همسایگان ، علیه کشورهای قدرتمند ، علیه سازمان های جهانی .. باید بحران ساخت . رمز موفقیت و ماندگاری حکومت های ضعیف در وضعیت جنگی و بحران هاست . در جنگ ها و بحران ها است که مردم بدبختی های مالی و شغلی و شخصی و معیشتی شان را فراموش می کنند و با حکومت همدل می شوند .
و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدان داخلی است . کشور که آرام شود، مردم
طلبکار حکومت می شوند . باید کشور را دائما" در حالت جنگی نگه داشت . باید
کاری کرد که مردم وقتی به هم می رسند، دائما" از جنگ و از دشمن بگویند ..
هردمبیل که سراپاگوش شده بود و با ولع سخنان مستشار را گوش می داد،متعجبانه پرسید:
تو مطمئن هستی این شیوه جواب می دهد؟
مستشار پاسخ داد:
مطمئن باشید. اعلی حضرت می توانند دستور فرمایند از همین امروز برنامه های تبلیغاتی و تریبون ها ورسانه های وابسته به دربار بسیج شوند و هماهنگ و یک زبان از خطر دشمنان خارجی بگویند و وانمود کنند که دشمنان خارجی از پیشرفت های شگفت انگیز ما به وحشت افتاده و با حسادت به ما می نگرند و اگر ما سستی نشان دهیم،ممکن است به ما هجوم آورند و همه مردم را قتل عام یا آواره کنند.
باید به مردم چنین تلقین کنیم که شما باید بلاقید و شرط پشت سر اعلی حضرت بایستید و مطیع کامل فرامین ایشان باشید،تا دشمنان این آب و خاک جرئت جسارت و اهانت و تجاوز به مردم جان بر کف شهر هرت را به خود راه ندهند!
اعلی حضرت طبق رهنمودهای کارساز جناب مستشار فورا همه ماموران مخفی و عوامل تبلیغی را محرمانه به دربار فراخواند و منویات ایشان را برای آنان تشریح کرد.
از فردا همه تریبون ها و رسانه ها و نیز سخنرانی های غرای خود اعلی حضرت و سایر دولتمردان همه هماهنگ از خطر دشمنان خارجی دم می زدند و مردم را از دشمن می ترساندند!
با این شگرد روانی و تبلیغاتی چند صباحی دیگر بر عمر منحوس اعلی حضرت هردمبیل و دستگاه دیکتاتوری او افزوده شد.
روزی یکی از روشنگران نخبه را که در راه آگاهی بخشی به مردم بنا به حکم بیدادگاه شهر هرت به اعدام محکوم کرده بودند،او را به سوی چوبه دار می بردند،فرزند کوچکش گریان از پدر پرسید:
باباجان! این هردمبیل ظالم تا کی می تواند به ظلم و ستم به مردم ادامه دهد؟
پدر در حالی که دژخیمان او را کشان کشان به سوی چوبه دار می بردند، فریاد زد:
پسرم ! تا زمانی که مردم بیدار و آگاه نشوند، وضعشان همین طور خواهد بود! این پیام مرا به همه مردم برسان و بگو خون سرخ امروز من باید پرچم سبز فردای شما باشد!
----------------------------------------------------------------------------------------
* جوزف گوبلز دوازده سال وزیر تبلیغات آلمان نازی بود و در پایان جنگ ، وقتی که حکومت هیتلر شکست خورد و چاره ای جز تسلیم به متفقین نداشت ، خودش و زنش و هر شش فرزندش را کشت.