منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 03:01 ب.ظ نظرات ()

    اشک در چشمان آقای ترامپ حلقه زد!

    ترامپ قصد داشت ساختمان کاخ سفید را مجددا رنگ نماید. سه پیمانکار شرکت کننده در مناقصه را دعوت نمود!

    چینی با درخواست مبلغ ۳ میلیون دلار
    آمریکایی با درخواست ۷ میلیون دلار
    ایرانی با درخواست ۱۰ میلیون دلار!

    نهایتا ترامپ از هر یک جداگانه نحوه قیمت گذاری را پرسید!

    چینی جواب داد:
    ۱میلیون پول رنگ،
    ۱میلیون پول کارگر و دستمزد،
    ۱میلیون هم سود من!

    از امریکایی که پرسید در جواب گفت:
    ۳میلیون پول رنگ،
    ۲میلیون پول کارگر و دستمزد،
    ۲میلیون هم سود من،

    و اما‌...
    از ایرانی که سوال نمود، جناب پیمانکار ایرانی در پاسخ گفت:
    قربان بیا تا باهم به تفاهم برسیم!
    گفت اول صلواتی بفرست،
    ۴ میلیون حق جناب عالی،
    ۳ میلیون واسه من،
    ۳ میلیون هم میدیم پیمانکار چینی کاخ رو رنگ بزنه!

    اشک در چشمان ترامپ حلقه زد و گفت: 

    توکل بر خدا، من از قدیم عاشق کار ایرانی‌ها بودم.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 04:00 ق.ظ نظرات ()

    طنز تلخ راننده تاکسی

    ... بابام تقریباً هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شد، یه لگد می‌زد و می‌گفت: 

    «پس کی این درس کوفتیت تموم میشه؟ ٣٠ سالت شد، هنوز داری انتگرال می خونی!»
    می‌گفتم: «پدرِ من؛ انتگرال، ترم دوم لیسانس بود، من الان دانشجوی ترم آخر دکترام».
    ...الان ٦ ماهه مدرک دکترا رو گرفتم با معدل ١٧ از دانشگاه تهران. به‌هرحال ٦ ماهه دنبال کار می‌گردم. روزهایی بوده که سه تا مصاحبه کاری داشتم.
    اتفاقاً دیروز برای شغل رانندگی تاکسی باید مصاحبه می‌شدم. صبح زود خودم رو رسوندم اونجا برای مصاحبه. اولین نفر بودم.
    منشی سبیل کلفت، اسمم رو با صدای بلند خوند. رفتم داخل دفتر.
    یه آقایی پشت میز نشسته بود، ترجیح میدم راجع به ضخامتش چیزی نگم، با لحنی سرشار از بی‌مهری پرسید: چند کلاس سواد داری؟
    گفتم: «از دانشگاه تهران دکترا دارم»،
    بدون این‌که سرش رو بالا بیاره گفت: 

    این روزا چوب تو سر سگ بزنی، دکتر مهندس می‌ریزه.
    گفتم: بله ماشاالله!
    گفت: ببین! چند تا سوال می‌پرسم، جواب بدی استخدامی؛ خط آزادی - انقلاب خوبه؟
    گفتم: خوب شمایی.
    گفت، مزه نریز، جواب بده: رهبر حزب کمونیست‌های شوروی در‌ سال ١٩٢٥ کی بود؟
    گفتم: «جان؟! »
    گفت: نمی دونی؟! تو دانشگاه چی به شما یاد می‌دن؟
    اولین جلسه جنبش عدم تعهد، کی برگزار شد و اعضای اون چند نفر بودند؟
    داشتم مِن و مِن می‌کردم که گفت: اینم که بلد نبودی!
    فکر می‌کنی رویکرد مردم در انتخابات‌ سال ١٤٠٠ چی باشه؟ تحلیلت رو در ٣٠ ثانیه بگو.
    گفتم: من گواهی نامه پایه یک هم دارم‌ها.
    گفت: اون رو بذار درِ کوزه آبش رو بخور، گواهی نامه به چه درد من می‌خوره، مسافر از راننده، تحلیل درست می‌خواد؟ تحلیل دقیق، دنده یک و دو کردن رو که هر ننه قمری بلده، همین دیروز ١٠٠ نفر رو اخراج کردیم به خاطر این‌که روی کار اومدنِ ترامپ رو اشتباه پیش‌بینی کردند، قیمت نفت برنت شمال رو اشتباه تحلیل کردند، بازار بورس رو برا مسافر درست نشکافتند. حالا تو اومدی از پایه یک حرف می‌زنی؟ ببین بچه‌جون، تاکسی، دانشگاه و مدرسه نیست، باید بتونی جامعه‌ات رو آنالیز کنی، گنده‌تر از تو نشستند این‌جا من ردشون کردم، زیباکلام و سریع القلم، تو مصاحبهٔ من رد شدند.
     استاد هلاکویی رو این‌جا به چالش کشیدم، راننده تاکسی شدن که بچه‌بازی نیست! 

    این را گفت و خطاب به منشی‌ داد زد: نفر بعد.
     ناامید، سوار تاکسی شدم که برگردم خونه، راننده تاکسی می‌گفت: 

    بد دور و زمونه‌ای شده، اصلاً دلیل اصلی شکست کمونیست‌ها هم، انشقاق توی خودشون بود...

                       از کتاب
                راننده تاکسی
                محمود فرجامى

    آخرین ویرایش: چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 04:01 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 10:25 ق.ظ نظرات ()

     ...ولی جیغ بزنید!


    دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما امدند.

    زمانی که خلبان‌ها وارد هواپیما شدند،زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام كند دوربین مخفی بوده است.

     اما در کمال تعجب و ترس آن ها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

    هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
    در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
     یکی از خلبانان به دیگری گفت:

    « می ترسم یکی ازهمین روزا مسافرها چندثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن ‌کنند و ما نفهمیم کی باید از زمین بلند شیم، اون وقت کار همه‌مون تمومه !»

    شما اکنون و پس از خواندن این داستان کوتاه،
     با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شدید...

    شاد کام باشید ولی جیغ رو بزنید

    آخرین ویرایش: سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 10:32 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 03:29 ق.ظ نظرات ()

     #سیاهنمایی/53

    فاتحه!!

    پخمه گفت: رفتم از سوپری خرما بخرم برای سر مزار تا مردم بخورند و برای امواتم فاتحه بخوانند.دیدم کیلویی 40هزار تومان است. 

    گفتم: خیلی گران است و من بودجه ام نمی رسد! 

    سوپری گفت: پس به امواتت بگو فاتحۀ تو را بخوانند!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 08:36 ق.ظ نظرات ()

    تغییر دنیا یا تفییر نگاه؟

    می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت . برای مداوای چشم دردش انواع قرص ها و آمپول ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
     وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند.
     وی به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد می کند که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.

      وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمان خود دستور می دهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با رنگ سبز رنگ آمیزی کنند.
     همین طور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض می کند.
     پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمان و هر آنچه به چشم می آید ،همه را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر می دهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
     بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می کند.
     راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد و متوجه می شود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش می رسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟
      مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و می گوید :

    " بله . اما این گران ترین مداوایی بود که تا کنون داشته ام."

     مرد راهب با تعجب به بیمارش می گوید: 

    بالعکس این ارزان ترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام.
     برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.

     برای این کار نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی، بلکه با تغییر چشم انداز(نگرش) می توانی دنیا را به کام خود درآوری.
     تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان(نگرش) ارزان ترین و موثرترین روش است.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 10:25 ق.ظ نظرات ()


    پرهیز از ریا


    مظلومیت ائمه علیهم السلام

    روزى امام صادق علیه‌السلام کیسه‌اى حاوی پنجاه دینار، تحویل ابوجعفرخثعمى دادند و فرمودند:
    ((برو و این کیسه را تحویل فلان سیّد بنى‌هاشم در فلان محله بده؛ و به او نگو که توسّط چه کسى ارسال شده است)).

    خثعمى نزد آن شخص تهى‌دست رسید و کیسه پول را تحویل داد.

    آن مرد پرسید:
    ((این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است؟!))

    خثعمی طبق سفارش امام صادق، نامی از ایشان نبرد.

    مرد تهیدست گفت:
    ((هر کسی هست، خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه، هر چند وقت یک‌بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن تامین مى‌کنیم؛ ولی جعفرصادق، با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى‌فرستد، و هرگز به یاد ما فقرا نیست.))

    آخرین ویرایش: یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 10:29 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 04:02 ق.ظ نظرات ()

     

    #سیاهنمایی / 52

    قانع کننده ترین منطق!!


    پخمه گفت: ‏بودجه امسال آموزش و پرورش ژاپن ۱۶۵ میلیارد یورو و بودجه آموزش و پرورش ایران ۵.۲ میلیارد یورو است.

    هزینه هر دانش‌آموز ایرانی امسال حدود ۲ میلیون تومان است؛ درحالی که هزینه سالانۀ یک زندانی ۱۸ میلیون تومان است، یعنی سهم دانش آموزان ما را "یک نهم" یک زندانی در نظر گرفته‌اند.

    گفتم: معلوم است. اداره و هزینۀ نگهداری شبانه روز یک زندانی بیشتر از یک دانش آموز است.

    گفت: اگر بودجه سرانۀ یک زندانی و یک دانش آموز را برابر کنند، نظام آموزشی ما هم طراز کشورهایی پیشرفته چون فنلاند می شود،در نتیجه در کشور ما نیز چون کشورهای شبه جزیرۀ اسکاندیناوی آن قدر آمار بزهکاری و فساد و جنایت کم می شود که بخش بزرگی از دستگاه عظیم دادگستری،تعداد قاضیان محترم،افراد نبروی محترم انتظامی و تعداد زندان های کشور کاهش می یابد .

    گفتم: این که خیلی عالی است.چرا این کار را نمی کنند؟

    گفت: آیا تو می دانی چقدر فرصت شغلی از بین می رود؟ و چقدر نیروی شاغل،بیکار می شوند؟! 

    گفتم:در عوض راندمان کار افزایش می یابد.

    گفت: راندمان کیلویی چند است؟ 

    روزی صبح اول وقت برای انجام یک کار اداری بسیار ساده و معمولی به یکی از ادارت رفتم. کارمند مربوطه پس از پاراف نامه ،مرا به اتاق 34 ارجاع  داد. کارمند اتاق 34 پس از پاراف نامه، مرا به اتاق 14 و از آن جا به اتاق 79 ووو..خلاصه تا 16 اتاق برای پاراف مراجعه کردم. نزدیکی های ظهر اتاق آخری مرا به همان اولی ارجاع داد. وقتی به اتاق اولی برگشتم،پرسیدم :

    اگر کار نهایی توسُّط شما انجام می شود،چرا از صبح تا حالا مرا سرگردان کرده اید؟

    پاسخ داد: شما می فرمایید این همه کارمند را بیکار کنیم و این همه فرصت شغلی را از بین ببریم؟!!

    انصافاً در همۀ عمرم پاسخی قانع کننده تر از این نشنیده بودم!!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 04:03 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  درختی که پیوسته بارش خوری....

    روزی کفّاشی در حال تعمیر کفشی بود. ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
     فرو رفت. از شدت درد فریادی زد. سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .

    مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد، ماجرا را دید. سوزن را آورد به کفاش
     تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:

    درختی که پیوسته بارش خوری
     تحمل کن آن گه که خارش خوری .

    این سوزن منبع درامد توست. این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد ان را دور می اندازی؟!  

    نتیجه این که:
     اگر از کسی رنجیدیم، خوبی هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم,آن وقت تحمّل آن رنج آسان تر می شود.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم

    1-آگاهانه باشد ( لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) .

    2- نرم باشد (قَوْلاً لَّیِّناً)، زبانمان تیغ نداشته باشد .

    3- حرفی که می زنیم خودمان هم عمل کنیم (لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ) .

    4- منصفانه باشد ( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا) .

    5- حرفمان مستند باشد (قَوْلًا سَدِیدًا) منطقی حرف بزنیم.

    6- ساده حرف بزنیم (قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست. روان حرف بزنیم .

    7- کلام رسا باشد (قَوْلاً بَلِیغًا) .

    8- زیبا باشد (قولوا للناس حسنا) .

    9- بهترین کلمات را انتخاب کنیم (یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن)

    10- حرف هامان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد (و قولوا لهم قولا معروفا) .

    11- همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم (قولاً كریماً) .

    12-کمک کنیم تا در جامعه حرف های پاک باب شود (هدو الی الطیب من القول)



    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  چقدر کتاب می خوانیم؟!

    یک دانشجوی خاورمیانه ای می گفت: 

    زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم؛ حرف از حکومت و اوضاع بد خاورمیانه شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست.

    استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم خاورمیانه بد شانس بودن و به این روز افتادند.

    بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو می سازه و مردم سوئیس شایسته داشتن حکومتی این چنینی هستن و مردم خاورمیانه هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست!

    دوستم می گفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: 

    ما باید چه کاری انجام دهیم تا تغییر کنیم؟

    استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پایین آورد و لبخندی زد و گفت:

     هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب می خواند، تو اگر کسی را از خاورمیانه دیدی، از طرف من بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد.
    @Democracyy

    آخرین ویرایش: شنبه 27 اردیبهشت 1399 04:40 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 5 1 2 3 4 5
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات