هنرِ عشق ورزی
گاندی خطاب به همسرش زیبا نوشت:
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ؛
زیاد نزدیک به هم می سوزیم،
و زیاد دور از هم ، یخ می زنیم .
تو نباید آن کسی باشی که من می خواهم،
و من نباید آن کسی باشم که تو می خواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی،
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.
من باید بهترین خودم باشم برای تو.
و تو باید بهترین خودت باشی برای من .
خوبِ من ، هنرٍِ عشق در پیوند تفاوت هاست،
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها .
زندگی است دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست؛
همه سازهایش کوک نیست.
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید؛
حتی با ناکوک ترین ناکوکش.
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن؛
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد؛
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سال ها که به سرعت برق گذشتند؛
به جوانی که رفت؛
میانسالی که می رود.
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت؛
بهاری که دارد
تمام می شود کم کم،
آرام آرام.
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی
گاهی می بارد و گاهی هم صاف است.
می گذرد، هر جور که باشی
........پس شکر