....تخت وی باقی است!!


زمستان رفته است اما کماکان برف دی باقی است
به ظاهر شاه از ایران رفته اما تخت وی باقی است

دم چوپان ما گرم و روانش خوش که در این کوه
هزاران مسجد است اما هنوز آواز نی باقی است

بنازم بخت ساقی را که زد میخانه ای اما
خودش رفت و از آن میخانه تنها بوی می باقی است

بخوان تاریخ را ای شیخ کان بیچاره هم روزی
نخورده نان ری را مرد اما ملک ری باقی است

فرو می ریزد این ایوان چه خواهی کرد بی دیوار
در و بام فرو افتاده را هر چند پی باقی است

توان با پرتو یک شمع روشن داشت بزمی را
که در تاریخ از یک حاتم طی نام طی باقی است

مکن بیداد و از روز مبادایت مباش ایمن
مکن کاین ملک از کیخسرو و کاووس کی باقی است 

(؟)