حرف حساب !

ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﺍﯼ دید که ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: 

ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ در گرد کعبه هیچ یک ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽﺑﻦﻣﻮﻓﻖ! کفش دوزﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪه... 

ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ یافت و دید ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩﺩﻭﺯﯼ می کند!!! 

ﭘﺮﺳﯿﺪ: ای علی !ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍین که ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ، ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ و فقط ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ؟؟
ﮔﻔﺖ: ۴٠ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ که ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ تا امسال عزم حج کنم!
عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ و ﺍﺯ ﺧﺎنۀ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽﺁﻣﺪ. ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: 

ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ. 

ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ و ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖﺷﺒﺎﻧﻪﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ طفلان ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ را ﺩﯾﺪﻡ و ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ تا برایشان ﻃﻌﺎﻡ بسازم؛که ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ !

ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ گویی ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ و ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔـﻔـﺘـﻢ: ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎلت ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ما همین ﺍﺳﺖ ...
#ﺗﺬﮐﺮﻩ_ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ

6 میلیون ایرانی درصف حج هستند؛ در حالی که میلیون ها ایرانی در خودِ ایران در سرمای زمستان در صف گوشت منجمد ایستاده‌اند!
دل خوش از آنیم که حج می رویم
غافل از آنیم که کج می رویم
کعبه به دیدار خدا می رویم
او که همین جاست کجا می رویم
حج به خدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب....

(؟)