درس های گدایی!!
حکایت
گدای معروفی بود به نام «عبّاس دَوس» و در گدایی مشهور.
روزی در حمّام جوانی به نزد او آمد و گفت:
"می خواهم از تو گدایی یاد بگیرم و شاگرد تو باشم".
عبّاس دَوس گفت:
"گدایی شاگردی نمی خواهد، فقط سه قانون مهم دارد:
۱- گدایی کن از هر کسی که باشد
۲- گدایی کن هرجا که باشد
۳- حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد"
سپس عبّاس دَوس به نوره خانۀ حمّام رفت تا موهای زائد بدنش را از بین ببرد.
ناگهان همان جوان به در زد و گفت: در راه خدا به من کمک کنید!
عبّاس گفت: من عبّاس دوس، استاد همۀ گدایان هستم. از من هم گدایی می کنی؟!
گفت: خودت گفتی گدایی کن از هر کسی که باشد!
پرسید: آخر در نوره خانۀ حمّام که من لخت مادرزادم؟
گفت: خودت گفتی گدایی کن هرجا که باشد!
پرسید: فعلاً مقداری نوره (واجبی) و موی زائد بدنم موجود است، قبول می کنی؟
جوان دستش را جلو آورد و گفت:
قبول می کنم، خودت گفتی حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد!
عبّاس دوس گفت: احسنت که یک روزه توانستی تمام درس های مرا یاد بگیری!
«نقل به مضمون از کتاب لطائف الطوائف»
*********************
حالا ما ملّت ایران شدهایم شاگرد ممتاز "عباس دَوس"!
هر سهمیّه و صفی باشد، هرکجا، هرچه و هر مقدار ما آنجا حاضریم!
صف سبد کالاست مردم با عجله می روند که در اوّل صف باشند!
برای یارانه پولدارها زودتر از فقیران ثبت نام می کنند!
چند
سال پیش صف شیر یارانهای هم شلوغ شد (توسّط مردمی که قبل از آن شاید
اصلاً سراغ شیر پاستوریزه نمی رفتند و بعد از آن هم نرفتند!).
فرهنگ گداپروی با موفقیّت کامل پیاده شده، آن هم در کشوری که با یک درصد جمعیّت جهان و ۹ درصد ثروت جهان را داراست!!!