ماجرای ممه‌های درشت ملکه


روزی روزگاری مملکتی بود که یک ملکه داشت با سینه‌های بسیار زیبا و سفت و درشت و آبدار!
شوالیه‌اى به نام  «نیك» هم به همین علت علاقه‌ی شدیدی به ممه‌هاى ملکه داشت،
اما ، اما می‌دانست کوچک‌ترین تماسی با ملکه به حکم مرگش ختم می‌شود.

یک روز او این علاقه‌اش را با دوستش «هُراتیو» در میان گذاشت. (هُراتیو پزشک مخصوص خاندان سلطنتی بود.) هراتیو مدتی به این قضیه فکر کرد و بعد به نیک گفت که می‌تواند ترتیبی بدهد که او بتواند به خواسته‌اش برسد ، به شرطی که در ازای این خدمت خطرناك هزار سکه  بدهد. نیک بدون تأمل قبول کرد.
روز بعد هراتیو مقداری پودر كه ایجاد خارش می‌كرد، درست کرد و ترتیبی داد تا وقتی ملکه در حال استحمام است، در سینه‌بند او ریخته شود. مدت کوتاهی از لباس پوشیدن ملکه نگذشته بود که خارش‌ها شروع شد و شدت پیدا کرد و شدت پیدا كرد. ملكه از شدت خارش سینه‌هایش بى‌تاب شد و فریاد می‌زد. به ناچار پادشاه هراتیو را به دربار احضار کرد ، پزشك به شاه و ملكه  گفت که: 

داروى این درد و خارش تنها در بزاق برخى افراد وجود دارد و این بزاق هم در مجاورت هوا بى اثر می شود. لذا باید مستقیماً از دهان آن فرد به مدت چهار ساعت به محل خارش مالیده شود ! 

شاه درحالی كه از فریاد هاى ملكه خسته و عصبى شده بود ، گفت: 

آیا درین رابطه كسى را مى شناسى ؟؟؟
هراتیو پس ازاندكى فكر گفت:  بله قربان، تنها کسی که بزاقش این خاصیت را دارد شوالیه نیکِ  است.

پادشاه که خواستار کمک به ملکه‌اش بود، دستور داد فوراً نیک را نزدش احضار کنند.این‌جا بود که هراتیو پادزهر درمان خارش را به نیک داد تا در دهانش بریزد. در چهار ساعت بعدی نیک بدون وقفه مشغول مکیدن و لیسیدن مشتاقانه‌ی سینه‌های ملکه بود! سینه‌های ملکه از خارش افتاد، نیک راضی و خوشحال از آن‌جا بیرون آمد و از او به عنوان قهرمان ملی تمجید هم شد.
به هنگام بازگشت هراتیو طلب 1000 سکه‌اش را کرد. نیک که دیگر آرزویش برآورده شده بود و می‌دانست که هراتیو جرأت گزارش این جریان به پادشاه را  ندارد، از پرداخت بدهی سر باز زد.
روز بعد هراتیو براى گرفتن انتقام از شوالیه نیك مقداری از همان پودر را در شورت پادشاه ریخت.
پادشاه فرمان داد فوراً نیک را حاضر کنند! سپس لخت روى تخت منتظر شوالیه دراز كشید !!!


(؟)