خشت اول را که شد معمار دزد!

خشت اول را که شد معمار دزد
 پشت بندش هست پیمانکار دزد
هر چه بالا می رود  دیوار او
می پرد باز از سر دیوار دزد
شهرداری هم برای بازدید
می فرستد یک نفر همکار دزد
در خیابان یک نفر غر می زند
کیف پولم را زده سرکار، دزد
یک نفر هم گفت سرکار عزیز
جیب ما را هم زده صد بار دزد
شهر وقتی بی  کلانتر می شود
می شود وردست فرماندار دزد
گر شود دست سپهسالار کج
می شود سرکار تا سردار دزد
از وزیر دزد  می آید پدید
صد مدیر کل و دفتردار دزد
روز مشغول عبادت می شود
شیخ با تقوای شب بیدار دزد
حجت الاسلام ها  ها هم می شوند
با عبا و جٌبّه و دستار دزد
در میان شاعران هم دیده ایم
عده ای شاعر نما،اشعار دزد
واقعا، رسمی شده در مملکت
 عهده دار منصب و هنجار دزد
میم و لام و دال و ذال و کاف و گاف
از شرافت هست برخوردار دزد
شیخنا فرموده : اینان بوده اند
عده ای مامور استکبار دزد
حمله را همبا مسلسل می کند
می زند تکتیر نه،رگبار دزد
لاشه خواری می کند در پشت باغ
حالیا ،شیر است یا کفتار دزد؟

یالانچی