درخت در میان اقیانوس
 
جهانگردی زبانباز و چاخان در میان جمعی از دوستان ،از خاطرات سفرهای خود می گفت.از جمله گفت:
روزی قایق ما در وسط اقیانوس غرق شد. من در حالی که در میان امواج غوطه ور بودم، ناگهان کوسه ای را در حال حمله به خود دیدم . به سرعت شناکنان روی به فرار نهادم. ولی سرعت کوسه بیش از سرعت من بود. ناگهان دندان های تیز کوسه را در چند سانتی متری خود دیدم. چاره ای نداشتم. ناگزیر از تنۀ درختی بالا رفتم و بدین گونه خود را نجات دادم!
حاضران با شگفتی پرسیدند: وسط امواج اقیانوس و درخت؟!!
جهانگرد دید عجب دسته گلی به آب داده،قدری تامُّل کرد و گفت:
آخه، گفتم که چاره ای نداشتم!!