دوشنبه 27 آبان 1398 08:56 ق.ظ
نظرات ()
به هر حال ما بدبختیم!
زن
و شوهری سالمند دو داماد داشتند؛یکی کشاورز بود و دیگری کوزه گر. روزی
درباره وضع دختران و دامادهای خود صحبت می کردند. هوا نیمه ابری بود. زن
از شوهر پرسید:
آیا امروز باران می بارد؟
مرد پاسخ داد: چه باران ببارد و چه نبارد؛ما بدبختیم!
زن پرسید:چرا؟
مرد
گفت: داماد اول ما گندم کاشته و چشم به راه باران است تا برویَد و دومی
کوزه های خود را ساخته و بر بام چیده و منتظر آفتاب است تا خشک شود.حالا
اگر باران نبارد ،اولی بیچاره می شود و اگر ببارد،دومی!