راه سخت یا آسان؟

چند سال پیش همیشه فکر می کردم شب ها کسی زیر تختم پنهان شده است.
نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم.
روانپزشک گفت:
فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.
شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید: چرا نیومدی؟
گفتم خب جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی
معالجه کرد. خوشحالم که اون پول را پس‌انداز کردم و با آن یک وانت نو خریدم.
پزشک با تعجب گفت: 

عجب! می تونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟
گفتم: به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛دیگه هیچ کس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!

همیشه سخت ترین راه ؛بهترین راه حل نیست!